تیرههای ایرانی
ملاحظاتی دربارهی زبان آذری (از آغاز سدهی هشتم تا پایان)
- تيرههای ايرانی
- نمایش از چهارشنبه, 17 آذر 1389 06:38
- بازدید: 6418
سدهی هشتم از دیده شماره واژهها و جملهها و شعرها و دوبیتیهای آذری، پربارترین دورهی در تاریخ زبان آذری است. از این دوره در فرهنگ «صحاح الفرس» که به سال 728 هـ . ق/ 1327 م. تالیف شده، یازده واژه آذری به شرح زیر: «کردو، گریوه، بیلقان، پچپچ، کندو، پور، سکنه، کخ، کنگر، جملولی یا جملوک (گویش نخجوان) قنطره (گویش آران و موقان) یاد گردیده است.
از فرجامین سالهای سدهی هفتم، و آغاز سدهی هشتم دوازده دو بیتی و سه جملهی آذری از زبان شیخ صفیالدین اردبیلی در کتاب صفوةالصفا نوشتهی ابن بزار (تالیف 760 هـ . ق/ 1358 م.) و کتاب سلسلة النسب صفویه نوشته شیخ حسین از نوادههای شیخ زاهد گیلانی همزمان شاه سلیمان صفوی، یاد گردیده است1 (کسروی زبان آذری صص 38-48).
نویسنده این گفتار نیز، سپس دوبیتی دیگری از شیخ صفی در صفوةالصفا یافته است که شمار دوبیتیهای شیخ را به سیزده رسانیده ]که با[ شرح، در این مجموعه چاپ شده است. (ذکا، مجله دانش)
گذشته از اینها، یک دوبیتی از زبان بانو طالبه اردبیلی و یک دوبیتی از پیر چنگی خلخالی و عبارتی از زبان علیشاه جوشگانی، از همروزگاران شیخ صفی، در صفوةالصفا آمده است (کسروی، آذری صص 38-39). در کتاب نزهت القلوب حمدالله مستوفی قزوینی که به سال 740 هـ . ق. تالیف شده است، واژههای «مله»، «چراغله»، «حلوینی»، «قبلی» (کیا، آذریگان صص 12 و 18) و جملهای به آذری از گویش مردم تبریز یاد شده (کسروی، آذری ص 35) و نیز به جز اینها، حمدالله مستوفی دربارهی برخی شهرهای آذربایگان و پیرامون آن نوشته است که: زنجان زبانشان پهلوی راست است، مراغه زبانشان پهلوی مغیر است، گشتاسفی زبانشان، پهلوی به جیلانی باز بسته است» (مستوفی، نزهة القلوب صص 27-107).
از همین زمان از شاعر شوریدهای به نام «مهان کشفی» از بزرگ زادگان نمینِ اردبیل که با شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفیالدین، همزمان بوده، قطعه یا غزلهایی در نه و هفت و شش بیت و یازده دوبیتی آذری به نام او در جُنگها به یادگار مانده است که یکی از آنها در مرصاد العباد نجمالدین رازی (ص 66) که تاریخ تالیف آن پیش از زمان کشفی است، آمده است (کسروی، آذری، ص 57، ادیب توسی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز ص 7 ص 240-257).
در جُنگی که در تالش پیدا شده، از دو چکامه سرای آذری زبان دیگر به نامهای «معالی» و «خلیفه صادق» یاد گردیده که گمان میرود هر دو از همروزگاران کشفی بودهاند. از معالی در این جُنگ، هفت دوبیتی و قطعهای در پنج بیت و از خلیفه صادق خلیفهی آستان صفویه، دو دوبیتی یاد شده است و نیز پنج دو بیتی به نام «آدم» و در همان جنگ نوشته شده که دو تای آنها، از مهان کشفی است و یکی همان است که در مرصاد العباد نیز آمده است. لیک گوینده دو تای دیگر، شناخته نیست و چه بسا از همان کشفی باشد.
در جُنگی که در خلخال به دست آمده، پنج دو بیتی زیر عنوان راجی یاد شده که اغلب، آن را تخلص شاعری پنداشتهاند. لیک نویسنده برآنم که راجی نام شاعر نیست بلکه نام زبانی است که دوبیتیها با آن زبان سروده شده است. زیرا چنانکه پیش از این هم اشاره شده است، به آذری رازی و راژی و راجی نیز میگفتهاند و اینک گویشهای ولایات مرکزی ایران و پیرامون کاشان راجی نامیده میشوند.
ابوعبدالله شمسالدین محمدبن عزالدین عادل یوسف، مشهور به شیرین مغربی (749-809 هـ . ق/ 1348-1406 م.)، یکی از سخنوران آذربایگانی این دوره است که در روستای «اَمَند» رودقات تبریز چشم به جهان گشوده و از کودکی در شهر تبریز زیسته و به زبان آذری سخن میگفته است. از این شاعر غزلی در 9 بیت و نیز چهارده دوبیتی به گویش آذری تبریز در دست است که در دیوان او چاپ شده (مغربی، دیوان ص 255-263) و از ماخذهای پرارزش زبان آذری به شمار میآید.
همچنین، نویسنده از کتاب «اختیارات بدیعی» از علیبنالحسینی الانصاری مشهور به حاجی زینعطار که آن را به سال 770 هـ . ق/ 1368 م. تالیف کرده، هشت واژه آذری از گویش مردم تبریز از جمله: «رزی، هندوانه، سوارون (شوارون)، تخم بنروشه (بزوشه) تخم شنگبار، گل موش (بیدمشک)، دربند (درمنه) و کج» استخراج کرده است.
در وقفنامهی خواجه رشیدالدین فضلالله که به تاریخ 726 هـ . ق و وقفنامهی طوماری از شیخ احمد کججی (کجوجانی) که به سال 782 هـ . ق/ 1380 میلادی تنظیم گردیده، شماری نامهای کهن آذری از جاهای گوناگون آذربایجان و تبریز یاد شده است. از آنجا که هر مردمی آبادیها و کویها و کوهها و چشمهها را از زبان خود نامگذاری میکنند، این وقفنامهها یکی از ماخذهای مهم زبان آذری به شمار میآیند.
از سدهی نهم هجری از زبان زنی [بانویی] عارفهی مجذوبه به نام ماما عصمت اسپستی که حدود 760 تا 820 هـ . ق/ 1358-1427 م. در تبریز میزیسته، یک جمله و یک دو بیتی آذری در کتاب روضات الجنان و جنات الجنان، یاد گردیده و در همین ماخذ، از زبان حاجی پیرحسن زهتاب که اسکندر قراقویونلو پسرش را کشته بود، عبارتی از گویش آذری تبریز آمده است (کربلایی حسین ج 1 صص 388 و 390).
از عبدالقادر مراغی موسیقیدان و موسیقیشناس معروف روزگار تیموریان که به سال 837 هـ . ق/ 1433 م. از جهان درگذشته، دو فهلوی یا دوبیتی در یکی از کتابهای او آمده است که گمان میرود به گویش آذری مراغه، سروده شده است (دولت آبادی، سخنوران آذربایجان ج 2 ص 1007).
در نسخهی دستنوشتی از خاتمه کتاب جامعالالحان تالیف عبدالقادر مراغی که در کتابخانهی نور عثمانیه به شماره 3644 در ترکیه نگاهداری میشود، در مجلس سی و سوم در میان مقداری اشعار ملحون به زبانها و گویشهای گوناگون، چهار رباعی از خواجه محمد کججانی، یک قطعه چهار بیتی به زبان تبریزی و یک قطعه دیگر در سه بیت به همان زبان درج شده است که همه مسلما به زبان آذری سروده شدهاند (همه آنها با توضیحاتی در این مجموعه چاپ شده است).
باز از همین سدهی، دو غزل و یک ملمع از سخنوری شروانی به نام «بدر» ملکالشعرای شروانشاهان 789-854 هـ . ق/ 1387-1450 م.) در دیوانش یاد شده است که نویسندهی این گفتار پس از شناسانیدن و معنا کردن غزلها، به اثبات رسانیدهام که این غزلها به زبان آذری سروده شده و منظور از «کنار آب» که زبان اشعار بدانجا نسبت داده شده است، ناحیهای از ارسبار در جنوب رودخانه ارس در آذربایجان است (ایراننامه س 5 ش ا و مجلهی زبانشناسی س 3 ش 2).
از سدهی نهم، وقفنامه یا صریحالملکی بهنام خاتون جان بیگم همسر جهانشاه قراقویونلو در دست است (کتابخانه گلستان 2458) که به سال 869 هـ . ق/ 1464 میلادی تنظیم شده و نام بسیاری از روستاها و چشمهها و قناتها و کویهای تبریز و پیرامون در آن آمده است و مانند دو وقفنامهی پیشین، از ماخذهای پرارزش برای زبان آذری به شمار میآید (مشکور، تاریخ تبریز ص 653).
سدهی دهم، فرجامین دوره درخشش زبان آذری در کتابها و نوشتهها است. زیرا رفته رفته، به انگیزهی چیرگی زبان ترکی در آذربایجان و فراموش شدن تدریجی زبان آذری در شهرها و دیهها، شمار نمونههای آن نیز در نوشتهها رو به کاهش مینهد. لیک بسیار روشن است که تا فرجامین سالهای این سدهی بلکه نیمی از سدهی یازدهم نیز، بیشتر مردم آذربایگان به ویژه تبریز، به گونه آذری سخن میگفتند که نمونههایی از آن به دست ما رسیده است.
در فرهنگ «تحفهالاحباب» که به سال 932 هـ . ق/ 1526 م. نوشته شده، دوازده واژه آذری از جمله: «زوال زیوال، دوال پشت، مشکین، سودان، کلاه دیوان، چراغله، کام، سور، گلول سفید فام، گلول سیاه فام، گلول سرخ، یاد شده است.
نیز از همین دوره، یک دوبیتی آذری، از سخنور آذربایگانی به نام یعقوب اردبیلی که به چندین گویش چکامه میسروده، در تذکره هفت اقلیم تالیف 996-1012 هـ . ق/1587-1593 م. یاد شده است. لیک پرارزشترین نوشته به زبان آذری [در] این زمان که رفتهرفته به پارسی دری نزدیکتر گردیده بوده، چهارده بند در پایانِ رسالهی روحی انارجانی است که در دههی نهم سدهی دهم نوشته شده و مطالب گوناگون از زبان زنان و مردان تبریز آن روزگاران به شرح زیر یاد کرده است:
1ـ در تواضعات اناث 2ـ در تکلیفات و تکلفات اناث تبریز 3ـ در ساز و سازنده 4ـ در ناز و نزاکت صحبت خاصه 5ـ در تعریف خواهر کر و مذمت شوهر پیر 6ـ در تعریف جوان 7ـ در مذمت مستوری 8ـ در بیماری و حکیم رفتن 9ـ در مناظره مادر عروس با مادر داماد 10ـ در جواب مادر داماد با مادر عروس 11ـ در شاعریها 12ـ شوهر را به تقریب بر سر کار آوردن و شب جمعه به خاطر رساندن و با مخدوم کره مناقشه کردن 13ـ در بیان عبارت اعیان تبریز که با عزیزی مناظره کرده باشند و با مثل خودی بیان 14ـ به قاضی رفتن پهلوان و اظهار دعوی با مثل خودی نمودن (گویش آذری رحیم رضازاده ملک)
از سدهی یازدهم به این سو، بیش از دو عبارت و چند واژه آذری، در نوشتهها و فرهنگها دیده نمیشود. از آن میان در فرهنگ جهانگیری تالیف 1017 هـ . ق دو واژه سیگیل (زگیل)، مله، در فرهنگ مجمعالفرس یا فرهنگ سروری تالیف 1028 هـ . ق. واژههای: شفت و سودان و کلاه دیوان، کندو که برخی از آنها تکرار واژههای فرهنگهای پیشین است، یاد گردیده است.
در کتاب مجمعالامثال نوشته محمدعلی هبله رودی که به سال 1049 هـ . ق/ فراهم آمده، دو عبارت به گویش مردم تبریز آمده که یکی گفتوگویی است میان قاضی و مردی تبریزی و دیگری سخنانی است از زبان یک تبریزی که میخواستند او را به گناهی به دار بکشند (هبله رودی ص 233).
در برهان قاطع تالیف خلف بن احمد تبریزی که در سال 1062 در هند پایان یافته، این واژهها به نام زبان مردم آذربایگان یا تبریز یاد گردیده است: تبرزد، کنگر، نهره، ملاص، تیته، چارخ، چراغینه، شم و کام که برخی از آنها تکراری است.
در فرهنگ رشیدی تالیف 1064 هـ . ق. نیز دو واژهی شفت و کلاه دیوان به نام زبان مردم آذربایگان، تکرار گردیده است.
با بررسیهای نوشتههای روحی انارجانی و هبله رودی، چنین به دست میآید که زبان مردم تبریز در این روزگار به پارسی دری بسیار نزدیک شده و قاعدههای لغوی و دستوری و صوتی آذری پیشین، دیگر در زبانشان بهکار نمیرفته است و به همین انگیزه دکتر والتر برونو هنینگ، زبان رسالهی روحی انارجانی را آذری به شمار نیاورده است (هنینگ، زبان باستان آذربایگان ص 176). لیک به نظر ما، وجود واژه های آذری اختصاصی فراوان در این رساله که هماکنون هم بسیاری از آنها در زبان مردم تبریز زنده است و بهکار میرود، آذری بودن نوشتههای روحی را استوار میدارد.
زبان آذری پس از یورشهای امیر تیموری گورکانی به ایران زمین و نفوذ و تسلط قراقویونلویان (810-872 هـ . ق.) و آق قویونلویان (872-908 هـ . ق.) در آذربایگان تا پایان دوران صفویان (1134 هـ . ق.) سختترین آسیبها را به خود دیده در برابر زبان ترکی تیرههای تاتار (اوغوز یا غز) و اوشار (افشار) و گوگ دولاق که گروهی از آنان در آذربایگان و پیرامون تبریز پراکنده شده بودند و روز به روز به رواج و گسترش آن میافزود، شکست خورده در پناه کوهپایهها و درههای دور از نفوذ ترکان و ترک زبانان در برخی از روستاها و نواحی بازماند و با گذشت زمان، زبان آنان نیز دگرگون گردیده و یکی پس از دیگری به فراموشی سپرده شده. به ویژه در دوره صفویان با انگیزهی چیرگی و انبوهی تیرههای ترک شیعه که هواخواه خاندان صفوی بودند و بیشتر کارهای سیاسی و دولتی و لشکری کشور در دربار و اردو به زبان ترکی میگردید و مردم ناچار بودند این زبان را فرا گیرند، به تدریج از زبان پدران خود دست شسته با زبان ترکی خوی گرفتند و زبان آذری که از هیچسو پشتیبانی نداشت و بلکه به علت کشاکشهای سنی و شیعی منفور هم شمرده میشد، ناتوان گردیده، سپس ناپدید گشت. با این همه، این زبان به یکبار از آذربایگان برنیفتاده، هنوز در روستاهایی از آن میان در: اَرزین،خوی نراو، کلاسور، کرینگان در ارسباران و هرزند و کلین قیه و بابره در نزدیکی مرند، عنبران در نمین اردبیل، تارم بالا، رامند، اورازان، تاکستان، بلوک زهرا و خلخال و شال بهنام «تاتی» و «خلخالی» سخن گفته میشود.
یکی از تاتی سرایان که سدهی دوازدهم و سیزدهم را دریافته، سخنوری است به نام سید ابوالقاسم قرجهداغی (1191-1262 هـ . ق.) متخلص به «نباتی»مشهور به «خان چوبانی» که دورهی جوانی خود را در روستای اشتبین از دیههای ارسباران با گوسفند داری و باغبانی میگذرانیده است (تربیت، دانشمندان آذربایجان صص 370 و 371- ابویوسف فهرست مجلس صص 434-435).
نباتی را در آذری (تاتی) که زبان مادری او و زبان بومی آن سامان بوده، شعرهای فراوان بوده. لیک افسوس از آنها، شمار اندکی به دست ما رسیده است. یکی از آنها ملمعی است به ترکی و تاتی (دیوان نباتی ص 247) دیگر تکبیتی است به زبان تاتی که یک واژه ترکی نیز در آن آمده است (دولتآبادی، سخنوران آذربایجان ج 1 ص 128).
باید گفت که زبان آذری بیگمان دنباله زبان مادی است که سپس با زبانهای پهلویک (پهلوی اشکانی) و پارسیک (پهلوی ساسانی) در آمیخته و همواره در کنار زبان همگانی و رسمی در آذربایگان بدان گفتوگو میشده است و چون از زبان مادی کهن جز نمونههای اندکی باز نمانده است، سنجش آذری با آن زبان دیرین مرم آذربایگان ممکن نیست و ویژگیهای این زبان را از قاعدههای صوتی و دستوری و برخی واژههای ویژه آذری را _ تنها راه سنجش با نمونهةای بازمانده از دوره اسلامی میتوان به دست آورد، زیرا از این دوره نمونههای نسبتا فراوانی در دست است که با بررسی آنها میتوان پایههای زبانشناسی آن را روشن ساخت و از این راه جایگاه آذری را در میان زبانهای ایرانی دریافت.
زبان آذری از دیده قاعدههای صوتی (فونتیکی) و دستوری (گرامری) و واژهشناسی دارای ویژگیهایی است که همسانی قاعدههای صوتی آن را با قاعدههای صوتی زبان مادی باستان هویدا میگرداند و برخلاف ادعاهایی که شده است آشکار میسازد که ادامه زبان مادی، زبان آذری است نه کردی.
از میان قاعدههای صوتی در این زبان یکی تبدیل به «دال» و «تا» به «راء» است. همچون آمریم = آمدم، شرم = شدم (رفتم)، بری و بور = بود، نوریریم = نوردیدم، بوپارسر = بپرسد، پور = پود (پوک و پوکه) حریفر = حریفت، دلر = دلت، حلمر = حلمت، ستمر = ستمت، مهرر = مهرت، دردر = دردت و ... در گویش آرانی نیز این قاعده صوتی پایدار بوده و آرانیها به جای آمدن، آمرن و به جای آدینه، آرینه میگفتهاند. در پارهای جاها نیز «دال»به یاء تبدیل میشده مانند: نامهای آتورپاتگان که آذربایگان و مادان که مایان گردیده است.
از قاعده های دیگر آنکه در این زبان «چ»های پیشین ایرانی، آوایی گردیده و به صورت «جیم» درآمده است. همچون: «بوجینم = بهچینم، جش = چشم، ریجی = میریزد، نواجی = نمیگویی (از ماده واچ).
«زاء» و «سین» در آغاز واژهها بیشتر به «چ» و «شین» تبدیل مییافته است همچون «چو» - سی (لری زی و برای)، چه = زتو از تو (در کردی ژه) اج = اشتو و نیز بیشتر «دال»ها در آغاز واژهها «زاء» میشده مانند: زانیرو، زونر = داند، زان = دان، زیران = دیران (دیرنده همیشگی). گاه «خاء» به «هاء» تبدیل میگردیده همچون: هرده = خورده، در برخی واژهها نیز «گاف» به «یاء» به «واو» تبدیل مییافته مانند: یر = گر (اگر) ول = گل و در جاهایی نیز «باء» به «واو» تبدیل میشده، همچون وی = بی، وهار = بهار، وه = به، اوا = ابا (با). گاه «زاء» به «ژ» و «جیم و چ و شین» تغییر مییافته مانند اژ، اچ، اج = از، درده ژر = درده جر، نروشم = ندوزم. نیز حرف نفی «نه» به «نی» (با یاء مجهول) تبدیل میگردیده همچون: نی میپسندیم = نه میپسندی مرا.
یکی دیگر از ویژگیهای دستوری آذری، داشتن چهارگونه ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی و مفعولی و ملکی و متصل است:
1)- فاعلی مفعولی ملکی متصل
آز، از من، مو ـ م، ایم
2)- ته اشتو، چمان ـ ر
دیگری کاربرد «شین» در پایان دوم شخص مفرد مضارع التزامی است مانند: مواجش = نگویی و «یا» در پایان دوم شخص مفرد مضارع اخباری همچون ریجی = میریزد، نواجی = نمیگویی.
از ویژگیهای دیگر ساختن مضارع یا گونهای از آن برپایه صفت مفعولی است که خود پایه ماضی است مانند: بکشتیم = میکشم، بهشتیم = میهلیم، ندشتیم = نمیآزارم.
دیگر تغییر جای مضاف و مضافالیه و صفت و موصوف است همچون: چوگان گوییم = گوی چوگانم، قدرت زنجیرم = زنجیر قدرتم، اویانی بندهایم = بنده خدایم، خوین اسره = اشک خونین، در سوه = سبد دریده، اگرچه در نوشتههای بازمانده از آذری آشکار نیست ولی از راه باریکبینی میتوان دریافت که گاه در حالت اضافه در بازگویی یک (اَ) پس از مضاف الیه میافزودهاند مانند: امیره خید = سبزهزار امیر، امیره مملان، امیر دباج و یا یک «یاء» مجهول در انجام مضافالیه میافزودند مانند اویانی بندهایم.
نشانه «می» که در فارسی بر سر زمان حال استمراری افزوده میشود، در زبان آذری به کار نمیرفته و حرف «به»که در فارسی بر سر فعل امر آورده میشود در آذری به «بو» تبدیل میشده: بوجینم = بچینم، بو پارس = بپرسد.
در فعلها و جاهای دیگر در متکلم وحده به جای «م» که در فارسی میآید «ایم» (با یاء مجهول) آورده میشده است: آمریم = آمدیم، پشت زوریم = زورپشتم، گاه این قاعده نیز به کار نمیرفت و چنین پیداست که میان زمان حال و فعل استمراری از این راه جدایی میگذاشتهاند.
یکی از نشانههای تصغیر در زبان آذری واژه «له» در آخر واژه بوده مانند: چراغله، چراغک (کرم شبتاب)، عموله، محمودله، دوله، شیخله، گلوله و ...
در زبان آذری شماری واژههای کهن به کار میرفته که ویژه این زبان و یا زبانهای غرب ایران بوده است و دقت در آنها یکی از راههای بازشناسی این گویشها از گویشهای ایرانی دیگر تواند بود و اینک برای نمونه شماری از آنها را میآوریم:
آز، از (ضمیر اول شخص مفرد در حالت فاعلی) = من. آژور = آزاد. آمریم = آمدم. آو = اب. آیر = آذر، آتش، ارس. اسره = اشک. اندرین = اندرون. اندوته = اندوخته. اویان = خدا، (عالم وحدت)2. اهرا = فردا. آهنامه = عشق آهنامه داران = عاشقان، نام آوران. بمانده = آبادان،معمور. بور = پود (پوکه). جش = چشم. جیا = جدا. جمان – چمان. چومن = از آن من. چکستا = واترکیده (بناگاه مرده). چو = چه. خان = کاروانسرا. در = دریده. درده ژر = دردمند. دیم = صورت. رور = رود فرزند، پسر. رو، روژ – روز. ذارج = کبک، زیران = دیران (دیرنده، پایدار). ژیر = زندگی. سغ = سنگ. سوجن = سوزان. سوه = سبد. شرم = روم. شروه = رونق، اعتبار، رواج. کار = خانه. کوشن = کشتزار و دشت و بیابان. لا = رتختخواب، بستو. مرز = مالش، سرزنش. ناد = محبوب (مجازا خدا) و ...
پینوشتها:
1ـ یازده دوبیتی از اینها با شرح و تفسیر آنها عینا در کتاب صفوهالاثار فی اخبار الاخبار نوشته محمد عبدالکاظم در زمان شاه سلطان حسین صفوی نیز آمده ولی نویسنده که از نام زبان سرودههای شیخ ناآگاه بوده، زبان دوبیتیها را «راجی طالشی» نام برده است.
2- در کتاب زبان آذری آمده است که «اویان» از «واو» و «یان» بر مبنای باورهای صوفیانه پدید آمده و شیخ صفی آن را «عالم وحدت» معنا کرده است. (ص 53) یعنی معادلی بر واژه «هو». لیک هنینگ آن را صورتی از واژه ترکی «اوغن» = Oqan میداند، چون کاشغری اوغن را در دیوان لغات الترک به معنای قادر و توانا بر هر کار و به صورت صفت آورده (اوغن تانری) خدای توانا قید کرده است (ج 1 ص 77) ولی دانسته نیست این صفت ترکی که در آذربایگان شناخته نیست و هیچگونه کاربردی ندارد چگونه در زبان آذری آن روزگاران درآمده و آن هم به صورت اسم و به معنای مطلق خدا به کار رفته است!!