سه شنبه, 13ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی جوانمردی، به مثابه یک نظام‎ ‎اخلاقی

ایران پژوهی

جوانمردی، به مثابه یک نظام‎ ‎اخلاقی

برگرفته از روزنامه اطلاعات

گفت‌وگو با دکتر نصرالله‎ ‎پورجوادی
جوانمردی، به مثابه یک نظام‎ ‎اخلاقی
سیدمسعود‎ ‎رضوی ـ بخش اول

 

اشاره: گفتگوی حاضر با نویسنده و‎ ‎محقق نام آشنای عرفان و فرهنگ ایران، دکتر نصرالله پورجوادی است. در این گفتگو،‏‎ ‎پرسش‌هایی را دربارة نظام اخلاقی جوانمردی و ریشه‌های کهن آن در خراسان قرون دوم و‎ ‎سوم هجری با ایشان در میان گذاشته‌ایم و البته گاهی فراتر از آن نیز مسائلی مطرح‎ ‎شده که پاسخ‌های نغز و نکته سنجی‌های وی، وسوسة حذف آنها را زایل کرد. این گفتگو،‏‎ ‎یکی از شگفت‌انگیزترین جلوه‌های فرهنگ و تمدن و معنویت این سرزمین را مورد توجه‎ ‎قرار داده است.این مطلب پیشتر در ماهنامه«اطلاعات حکمت و معرفت» به چاپ رسیده است.

‎آقای دکتر پورجوادی، شما یکی از‎ ‎محققان تصوف کهن ایرانی هستید و تحقیقاتی هم در باب ریشه‌های‎ ‎عرفان و فتوت داشته‌اید. آنچه در چند مقالة شما در فصلنامة معارف دیدم، تحقیقاتی بود که به قدیم‌ترین صور و حیطه‌های فتوت و‎ ‎جوانمردی ایرانی می‌پرداخت و بر انحصارات یا ویژگی‌های متمایز آن متمرکز بود. البته‏‎ ‎برخی دربارة گروه «آزادان» در عصر ساسانیان و عیاران شعوبی‎ ‎و سلحشورانی با خصائل جوانمردی، مطالبی نوشته و گفته‌اند. معهذا استنادات شما در‏‎ ‎این زمینه، دقیق‌تر و متکی به منابع و مآخذ مشخص و موثق‌تری است.‏‎ ‎شما در‎ ‎این تحقیقات، تأکیدی دارید بر اقلیم خراسان و به‌خصوص‎ ‎نیشابور و قرون اولیه اسلامی. به عنوان اولین پرسش، بفرمایید چرا اقلیم خراسان مستعد‏‎ ‎ظهور این پدیده بود و چه ویژگی‌هایی در این جوانمردی کهن وجود داشت؟‎ ‎

شما در ابتدا باید تمایزهایی میان‎ ‎مفاهیم و اصطلاحات بگذارید. «جوانمردی» براساس مجموعه‌ای از اصول اخلاقی بنیان نهاده‏‎ ‎شده؛ همان چیزی که به آنEthical ideals، یعنی آرمانهای اخلاقی می‌گویند؛ اما ‎«عیاران» گروه اجتماعی دیگری بودند. این گروه البته تحت تأثیر آیین‌ها و اصول‏‎ ‎جوانمردی بوده‌اند، همان‌طور که بسیاری از گروه‌های اجتماعی و اصناف تحت تأثیر‎ ‎آموزش‌ها و نظام اخلاقی جوانمردی بوده‌اند. پس اینها یکی نیستند. جوانمردی یک نظام‎ ‎اخلاقی بوده و عیاران، قلندران و حتی صوفیه‌ از آن تأثیر می‌پذیرفته‌اند، اما باید‎ ‎دقت کرد که عیناً یکی نیستند.‏

جوانمردان هم یک گروه اجتماعی با‎ ‎ویژگی‌های خاص و روابط خاص میان خود بوده‌اند؛ اما نفوذ و جاذبه‌ای داشته‌اند. به‏‎ ‎همین دلیل می‌بینیم که صوفیه هم در کتاب‌های خودشان فصلی را به فتوت اختصاص‎ ‎داده‌اند. این امر منحصر به‌ جوانمردی و جوانمردان نیست. تصوف هم در آغاز یک نظام‏‎ ‎اخلاقی بوده که در اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی تأثیر می‌گذاشته است و مورد توجه‎ ‎بوده، به نحوی که در اغلب متون و کتب قدیم، فصلی هم به تصوف و معنای آن اختصاص‏‎ ‎می‌دادند و در اصول اخلاقی و آداب و‎ ‎شرایط‎ ‎آن بحث می‌کردند.‏‎ ‎

حالا یک مسأله‌ای مطرح است که شما هم‎ ‎اشاره کردید، اینکه جوانمردی چه زمانی پیدا شده و مربوط به بعد از اسلام بوده یا‎ ‎ریشه‌های آن به قبل از اسلام برمی‌گردد؟‎ ‎‏ این مسائل دقیقاً روشن نیست و‎ ‎پژوهشگران براساس قرائن یا گمان‌هایی که دارند، حدس‌هایی می‌زنند که گاهی خیلی با‎ ‎هم متفاوت است؛ اما آنچه ما توانسته‌ایم از کهن‌ترین نشانه‌های جوانمردی بیابیم و‏‎ ‎مستندات قابل اعتمادی به دست بیاوریم، مربوط به قرن سوم هجری است.‏

‎ منظورتان رسالة تهذیب‌الاسرار‏‎ ‎خرگوشی است یا به منبع دیگری اشاره می‌کنید؟‎ ‎

خرگوشی در تهذیب‌الاسرار، باب‎ ‎جوانمردی ندارد، اما او رسالة مستقلی‎ ‎در باب جوانمردی دارد که پیدا نشده و‎ ‎به دست ما نرسیده است،‎ ‎گرچه‎ ‎می‌دانیم که چنین رساله‌ای وجود‎ ‎داشته است. عجالتاً قدیم‌ترین منابعی که می‌شناسیم، یکی از نوشته‌های ابوعبدالرحمن‎ ‎سُلَمی نیشابوری است به نام «کتاب الفتوه.»‏

به جز سلمی، یک دستینه‌ای (نسخة خطی) هم‎ ‎هست که من قبلاً‎ ‎بخشی از آن‎ ‎را‎ ‎در نشریه معارف چاپ کردم و‎ ‎کل‎ ‎کتاب‎ ‎هم‎ ‎به زودی‎ ‎منتشر خواهد شد. کتابی است در تصوف که فصلی هم در باب‏‎ ‎جوانمردی دارد. این هم منبع بسیار کهنی است؛ بنابراین کهن‌ترین منابعی که تا این‏‎ ‎زمان به دست ما رسیده، آثاری است که نویسندگان صوفی نوشته‌اند و کتاب‎ ‎الفتوة‎ ‎سلمی تاکنون‎ ‎قدیمی‌ترین اثر مستقلی است که در این موضوع تألیف شده است. در آثار دیگر سلمی هم‏‎ ‎اشاراتی به موضوع فتوت و جوانمردی هست؛ مثلاً در کتاب طبقات الصوفیه نکاتی در این‏‎ ‎زمینه وجود دارد.‏‎ ‎

در منابع دیگری که از قرون اولیه، از‎ ‎صوفیان بر جای مانده، تاکنون فقط رسالة «قشیریه» را می‌شناسیم که در آن،‎ ‎بابی در مورد فتوت درج شده، حال آنکه مثلاً در «اللمع» سراج‎ ‎یا «التعرف» کلابادی یا «کشف‌المحجوب» هجویری و یا رسالة تهذیب الاسرار خرگوشی،‎ ‎چنین بابی دیده نمی‌شود؛ اما نباید فقط به منابع صوفیه بسنده کنیم.‏‎ ‎‏ درست است که رابطة خیلی نزدیکی میان‎ ‎تصوف و فتوت بوده و اینها روی هم تأثیر‎ ‎می‌گذاشته‌اند، اما‎ ‎کتاب‌های دیگری را هم‎ ‎می‌شناسیم که دربارة جوانمردی مطالب جالب و مهمی نوشته‌اند؛ از جمله «قابوس‌نامه»، که‏‎ ‎عنصرالمعالی کیکاووس در آخرین باب از کتاب خود، تحت عنوان «در آیین جوانمردپیشگی»‎‎،‎ ‎از چند اثری که در باب ادب مردمی یا جوانمردی نوشته بوده‌اند، یاد کرده است. یک منبع‏‎ ‎دیگر هم «تفسیر سورة یوسف» اثر احمدبن محمدبن زید طوسی است.‏

‎ ‎آیا از قرن دوم منبعی در اختیار‎ ‎داریم؟

اینها همه برمی‌گردد به قرن سوم؛ اما‏‎ ‎باید ببینیم منظور از منبع چیست؟

‎ ‎منظور منابع مکتوب و مخطوط‎ ‎است.‏

منابع مکتوب تا قرن سوم در دست است،‎ ‎اما بزرگان جوانمردی در خراسان قدیم، در قرن دوم هم بودند‌ و مثلاً احمدبن خضرویه‎ ‎که فکر می‌کنم در نیمه دوم قرن دوم و نیمه اول قرن سوم می‌زیست؛‏ بنابراین ریشه‌های فرهنگی این قضیه‎ ‎خیلی جلوتر از اینهاست، می‌توان اینها را از منابع قرن سوم و بعد از آن، در ضمن‎ ‎اشارات و توضیحات بزرگانی که دربارة جوانمردی مطالبی نوشته‌اند، استخراج و اثبات‎ ‎کرد. منتها این یک موضوع و کار مستقل، دشوار و دقیقی است که حتماً باید انجام‏‎ ‎شود.‏

‎ بخش مهمی از شناخت ما نسبت به فتوت، مدیون آثار‏‎ ‎صوفیان است؛ چرا تا این حد اینها بر هم اثر گذاشته و به هم نزدیک‎ ‎شده‌اند؟

آثار و‏‎ ‎نوشته‌های صوفیه دربارة جوانمردی و فتوت، نشان‌دهندة ارتباط و تأثیری است که میان‎ ‎این آیین و تصوف در دورة اولیه وجود داشته است. در بسیاری از منابع اولیه‏‎ ‎ما مطالبی دربارة جوانمردی می‌بینیم. نقل‌قول‌هایی منسوب به جنید و شبلی و مشایخ‏‎ ‎بزرگ بغداد که دربارة فتوت و خصوصیات آن، نکاتی را بیان کرده‌اند.‏‎ از ملامتیان نیشابور و مشایخ شهرهای‎ ‎دیگر خراسان هم روایات و مطالبی دربارة جوانمردی نقل شده و به جای مانده است.‏‎ ‎مجموعة این اقوال و سخنان نشان می‌دهد که آیین فتوت و جوانمردی، یکی از آرمان‌های‎ ‎اخلاقی صوفیه بوده و حتی بعضی از مشایخ را نیز به عنوان فتی یا جوانمرد معرفی‎ ‎کرده‌اند. با همة این احوال، همیشه باید متوجه این نکته باشیم که جوانمردان و‏‎ ‎صوفیان دو گروه متفاوت بوده‌اند. جوانمردانی بودند که صوفی نبودند؛ مثلاً یکی از این جوانمردان که در شهر‏‎ ‎نیشابور می‌زیست و در قرن سوم شهرت بسیاری داشت و در نسخه‌ای خطی‌ که بنده منتشر‎ ‎کردم نام او آمده، شخصی به نام «نوحِ جوانمرد» است.‏‎ ‎

یک نفر دیگر احمدبن خضرویه از مشایخ‎ ‎بلخ بود.‏‎ ‎بایزید بسطامی در حق او گفته است: «اگر احمد خضرویه نبود، ما نمی‌دانستیم که فتوت چیست.» به جز او،‏‎ ‎ابراهیم بن نازویه است که از مشایخ نیشابور و معاصر ابوحفص حداد بود و خواجه‎ ‎عبدالله انصاری در حق او گفته است: «او را در فتوت شأنی است عظیم.» مجموعة اینها نشان می‌دهد که در‎ ‎قرن سوم چنین سنت مستحکم و فراگیر و اثرگذاری با نام جوانمردی در خراسان و شهرهای‎ ‎مهم آن، به‌خصوص نیشابور، وجود داشت و مورد توجه مشایخ و بزرگان و گروههای مختلف‎ ‎اجتماعی و حتی اقتصادی بود.‏

‎ ‎در همین دوران،‎ ‎یعنی حدود قرن سوم، گروههای نزدیک به جوانمردان، نظیر عیاران و ملامتیان را داریم‎ ‎و آنها هم اصول اخلاقی و آرمانی خاصی را ترویج و تبلیغ می‌کردندکه گاهی دقیقاً شبیه اخلاقیات و اصول جوانمردان است. در این مورد، و به‌خصوص درباره ‎ میان ملامتیانی همچون حمدون قصار و امثالهم با فتوت چه می‌فرمایید؟ آیا‎ ‎نمی‌توان آنها را شعبه‌ای از فتوت دانست؟

خیر، اینها متفاوت‌اند و ملامتیان هم‎ ‎گروه خاصی بودند که خصائص و سرگذشت و حکایات آنها نقل شده، اما رابطة نزدیک و‎ ‎برخی شباهت‌ها میان ملامتیان و فتوتیان وجود داشت. آنچه از اقوال و منابع قدیم‎ درمی‌یابیم، این است که ملامتیه نیز فتوت یا جوانمردی را به منزلة‎ ‎آرمانی اخلاقی در نظر داشتند. سلمی در «حقائق‌التفسیر» و «طبقات‌الصوفیه» مسائلی در این‎ ‎باب مطرح کرده است و من در این باب توضیح داده‌ام و بخشی از آن را برایتان‎ ‎می‌خوانم‎:‎

در حقائق التفسیر، ذیل آیة 13 از‎ ‎سورة کهف، سلمی دوقول از ملامتیان نیشابور نقل می‌کند، یکی از ابوحفص حداد و دیگری‎ ‎از ابوعثمان حیری. او می‌نویسد: «از ابوحفص پرسیدند: جوانمردی چیست؟ گفت: این که به‎ ‎همة خلق خدا به چشم اولیاء خدا بنگری و هیچ یک از اعمال ایشان را زشت ندانی، مگر آنکه مخالف شرع باشد و آنان را برای هیچ گناهی ملامت نکنی، بلکه سعی کنی برای آن‎ ‎عذری بیابی.»

سخن ابوعثمان این است که: «جوانمردی‎ ‎پیروی کردن از شرع است و اقتدا کردن به سنت‌ها و داشتن سعة‌صدر و خوی نیکو.» سلمی‏‎ ‎سخنان دیگری از ابوحفص در باب جوانمردی در طبقات الصوفیه نقل کرده است... که وقتی‏‎ ‎ابوحفص می‌خواست از بغداد بیرون بیاید، برخی از مشایخ و جوانمردان (فتیان) او را‎ ‎مشایعت کردند، و چون این عده می‌خواستند برگردند، بعضی از ایشان از ابوحفص پرسیدند‎ ‎که فتوت چیست؟ شیخ گفت: «فتوت را باید در عمل و رفتار و کردار خود با دیگران به کار‎ ‎برد، نه این‌که فقط حرفش را زد.» از این حکایت پیداست که ابوحفص مورد‎ ‎قبول و احترام صوفیان و فتیان عراق بود و ایشان حتی برای اینکه حقیقتاً‎ ‎بدانند که جوانمردی چیست، از او راهنمایی می‌خواستند.‏‎ ‎نکتة دیگر این است که ابوحفص معتقد بود جوانمردی چیزی است که باید در عمل رعایت شود و‎ ‎نه در حرف. و البته خود او نیز عملاً به اصول جوانمردی پایبند بود؛ ولی در عین حال‏‎ ‎نمی‌توان گفت که او یکی از «فتیان» بوده است.‏‎ ‎این معنی در حق دیگر مشایخ ملامتی هم‎ ‎صدق می‌کند، اشخاصی چون ابوعثمان حیری، حمدون قصار و عبدالله منازل، هرچند که اصول‏‎ ‎جوانمردی را رعایت می‌کردند و فتوت برایشان یک آرمان اخلاقی بود، ولیکن خود در‎ ‎زمرة کسانی که به ایشان فتیان یا جوانمردان می‌گفتند، به شمار نمی‌آمدند.‏

توجه به جوانمردی، به عنوان یک آرمان‎ ‎اخلاقی نیز چیزی نبود که ملامتیان را در اجتماع به عنوان جوانمردان معرفی کند.‏‎ ‎عنوان جوانمردی، ظاهراً به عیاران‎ ‎نیز‎ ‎داده می‌شد. در زمان حمدون قصار، کسی‏‎ ‎که به فتوت و جوانمردی معروف بود نوح عیّار بود که یک بار حمدون خود‎ ‎دربارة چیستی جوانمردی از او سؤال کرد.1‏

‎ ‎سنتی با این گستردگی، قطعاً‎ ‎ریشه‌های کهن‌تری داشته که در قرن سوم این‌طور مورد توجه بوده و به عنوان اصول و‎ ‎آرمان اخلاقی مطرح و تحسین می‌شده است. آیا ریشه‌های این مکتب ‎را می‌توان در ادوار قدیم‌تر، جستجو و تبیین کرد؟

ما منابع خوبی از قرن سوم داریم؛ ولی‎ ‎از قرن دوم هنوز چیز مکتوبی به دست ما نرسیده است؛ اما مسلم است که این آیین اخلاقی‏‎ ‎که این همه ستبر و پرمایه بوده، ریشه‌های کهن و گسترده‌ای داشته است. خصوصاً در‏‎ ‎اقلیم خراسان که مهد و مرکز این نوع آیین‌ها و اخلاقیات بوده است؛‏‎ ‎‏ لذا نمی‌توان منشأ اینها را به مراکزی‎ ‎در کشورهای عربی نسبت داد یا فقط به برخی روایات و اخبار بسنده کرد؛ زیرا جوانمردی‎ ‎اساساً یک سنت ایرانی بوده و مهد آن نیز در خراسان بزرگ بوده است.‏

‎ ‎شما روی اقلیم خراسان تکیه کردید.‏‎ ‎می‌شود دربارة این تأکید جغرافیایی، بیشتر توضیح بدهید؟

سرزمین خراسان، خصوصاً نیشابور و بلخ،‎ ‎مرکز رویش و گسترش این پدیده، یعنی جوانمردی و اصول و آداب آن بوده است. مسلماً‏‎ ‎زمینه‌های خاصی وجود داشته که در این منطقة خاص شاهد جوانه‌زدن جوانمردی هستیم و‏‎ ‎منابع آن را یافته‌ایم. اغلب منابع بعدی هم این موضوع را تأیید می‌کند.‏‎ ‎پس قطعاً این مسائل در آن منطقه سابقة‎ ‎طولانی داشته است و این اصول که در قرن سوم چنین مرسوم بوده و یکی از آرمانهای‎ ‎اخلاقی مردم و مشایخ هم بوده، در شهرهای مختلف خراسان رواج داشته و مراعات می‌شده‎ ‎است. اصول جوانمردی، سابقة دیرینه‌ای در این سرزمین داشته و قطعاً این سابقه مربوط‏‎ ‎به یک اقلیم کوچک و جمعیتی محدود، یا چند دهه و چند سال نبوده، بلکه ریشه‌هایی در‎ ‎قرون متمادی در این سرزمین و این مردم داشته است.‏‎ ‎

اصلاً هیچ پدیدة مهم تاریخی و فکری و‎ ‎اخلاقی، یکباره ظهور نمی‌کند و تا زمینه و سابقة طولانی نداشته باشد، پایدار و‎ ‎ماندگار نخواهد بود. جوانمردی نزد مردم خراسان، یک آیین اخلاقی متعالی بوده و با‏‎ ‎آنچه بعدها در فتوت ناصری و عراق و سرزمین‌های دیگر می‌بینیم تفاوت زیادی‎ ‎دارد، ‏منتها مورخان بعدی، برای اینکه محمل و‎ ‎ریشه‌ای در این زمینه‌ها پیدا کنند، همان‌طور که‎ ‎برای هر چیزی یک روایت و خبری پیدا‎ ‎می‌کرده‌اند، جوانمردی را هم به این نوع مسائل ارتباط می‌دادند و با ذکر اقوالی از‎ ‎پیامبر(ص) و ائمه(ع) این را به پیامبران پیشین و حتی حضرت آدم هم می‌رسانند.‏‎ ‎این مسائل در عرصة مناسبات دینی هست؛ ‎ولی از نظر تاریخ اجتماعی، این اصول اخلاقی در خراسان رواج داشته و حاکم بوده است.‏‎ ‎بعداً در مجاورت خراسان، در سیستان هم همین چیزها را در عیاران و جوانمردان‎ ‎می‌بینیم.‏

‎ ‎درباره واژه جوانمردی و‎ ‎معادل‎ ‎عربی‌‌اش(فتوت) و سوابق این کلمات‎ ‎به لحاظ واژه پژوهی و ریشه‌شناسی چه نظری دارید؟

این هم بحث مهمی است. آیا ابتدا واژة‏‎ ‎جوانمردی بوده و بعد ترجمه شده به فتوت در عربی، یا ابتدا فتوت بوده و بعد به فارسی‎ ‎برگردانده شده است؟ ما امروزه می‌دانیم که بسیاری از‎ ‎اقوال و روایات و حکایات مربوط به مشایخ و بزرگان طریقت و تصوف، اینها‎ ‎در آغاز‎ ‎به‎ ‎فارسی بوده و بعداً توسط نویسندگان به عربی ترجمه و نقل شده است.‏

بایزید بسطامی فارسی سخن می‌گفت و‎ ‎ابوسعید ابوالخیر نیز همین طور. ابوحفص حداد اصلاً عربی نمی‌دانست و اینها قطعا به‏‎ ‎فارسی حرف می‌زدند. بنابراین هر آنچه دربارة فتوت هم می‌گفتند، فارسی بود. حتی به احتمال قریب به یقین، مکالمه ابوحفص و جنید هم دربارة فتوت فارسی بوده،‏‎ ‎و بعد به عربی ترجمه شده2 و گفته‌اند این ابوحفص حدّاد اصلاً عربی نمی‌دانست.‏‎ ‎البته نوعی از افسانه‌ها‎ ‎‎با این روایات در هم آمیخته است و مثلاً بعدها گفته‌اند که‎ ‎ابوحفص که اصلاً عربی بلد نبود، یکباره در دیدار با جنید‎ ‎و مشایخ بغداد، شروع می‌کند با فصاحت به زبان عربی سخن گفتن.‏

این نوع کرامات و معجزات را معمولاً‎ ‎برای بزرگان می‌ساخته و نقل می‌کرده‌اند. اتفاقاً جنید فارسی می‌دانست و نخستین‎ ‎مترجم بایزید بسطامی بود و اصلا ایرانی و نهاوندی است. احتمال دارد این‏‎ ‎اصطلاح جوانمردی در قدیم‎ ‎و‎ ‎قرون اولیه، متداول بوده و به‎ ‎دلیل اعتبار و قوّتی که در این آیین وجود داشته، معادل فتوت بعداً در عربی برای آن‏‎ ‎جعل شده باشد.‏‎

‎در قرن سوم و حتی قرن دوم، بسیاری از‎ ‎این نوع مفاهیم، به عربی ترجمه شده و به تدریج آن اصطلاح عربی‎ (یعنی فتوت) ‎متداول ‌شده و به کار ‌رفته است.‏

‎ ‎آیا با قول برخی محققان دربارة‎ ‎ریشه‌های قبل از اسلام جوانمردی در گروه‌هایی نظیر آزادان در عصر ساسانیان و‎ ‎امثالهم موافقید؟

بعید نیست و البته این مسائل نیاز به‎ ‎تحقیقاتی دارد که من به آنها نپرداخته‌ام؛ ولی متون مهم و مستندات کهن و باارزش قرن‎ ‎سوم نشان می‌دهد که جوانمردی سنتی مهم و شگفت‌انگیز در خراسان بود و اخلاقیات و‎ ‎آرمان‌ها و آداب متعالی و زیبایی داشت.

‎ آیا‎ ‎کتاب سُلمی به زبان عربی را باید منسجم‌ترین و قدیم‌ترین منبع دربارة جوانمردی‎ ‎بدانیم؟ در منابع فارسی که متنی به این قدمت نمی‌شناسیم. آیا آنها منابع کهن‌تر را ذکر‎ ‎نکرده‌اند؟

توجه داشته باشند که اینها همه ایرانی‎ ‎بودند؛ ولی به عربی که زبان رایج نوشتاری بود، می‌نوشتند.کار نویسندگان‎ ‎صوفی، عمدتاً جمع‌آوری بوده است. البته بعضی منابع را هم ذکر می‌کنند که به دست‏‎ ‎ما نرسیده و آنها هم مربوط به اواخر قرن دوم و عمدتاً قرن سوم است.‏‎ ‌‎کاری که صوفیه از قرن پنجم به بعد‎ ‎انجام دادند،‎ ‎این بود که اقوال و داستانهای مختلف را در هر موضوعی نقل‎ ‎‏‌کنند و همین اقوال و داستان‌ها هم، غالباً از قرن سوم کهن‌تر نیست و عجالتاً باید‏‎ ‎مستندترین دوره را همین قرن بدانیم که مسلماً این سنت، یعنی جوانمردی، در این قرن‎ ‎در خراسان تثبیت شده و موردتوجه بوده است. شخصیت‌ها هم مشخص هستند: ابوحفص ‎احمد خضرویه، جنید و بغدادی‌ها، عثمان حیری، حمدون قصار و امثالهم که سخنان،‎ ‎کردارها و داستان‌های آنها نقل شده و مکرراً در تذکره‌ها و متون بعدی بازتاب‎ ‎می‌یافته است. همه اینها متعلق و مربوط به قرن سوم هستند.‏

‎ ‎آیا خراسان از نظر اجتماعی، وضع و‎ ‎استعداد خاصی داشته که پدیدة جوانمردی در آن سرزمین آشکار و شکوفا شده‎ ‎است؟

جوانمردی اساساً یک مسئلة اجتماعی‎ ‎است. شما در جوانمردی یا فتوت، نسبت انسان با خدا را در مرکز اصول و عقایدتان‏‎ ‎نمی‌بینید. جوانمردی از بنیاد، یک نظام اخلاقی است. نظامی مبتنی بر اینکه شما با‏‎ ‎انسان‌های دیگر چگونه باید رفتار بکنید. معرفت‌شناسی صوفیه یا متکلمان، اصلاً‏‎ ‎متوجه مابعدالطبیعه و خداست که به آن حقیقت و خالق می‌گویند. در تصوف سالک می‌خواهد‏‎ ‎طی طریق کند تا به خدا برسد؛ اما جوانمرد کسی است که در نسبت با همسایه یا‎ ‎انسان‌های دیگر باید نوع رفتار یا شیوه یا اصولی را مراعات کند و جوانب اخلاقی خاصی‎ ‎را نگاه دارد. پس مسئلة اخلاق مطرح‎ ‎است.‏

‎ ‎آیا به همین دلیل است که‎ ‎پیشه‌وران، اصناف و طبقات گوناگون، هر کدام یک فتوت‌نامه خاص خود را تدارک دیده و‎ ‎نوشته‌اند؟

اینها مربوط به دوره‌های بعد است و نه‎ ‎این دوره‌ای که ما درباره‌اش سخن می‌گوییم. در واقع مقداری از آن اصول اخلاقی، با‏‎ ‎آداب و شرایع و ترتیبات خاصی وارد فتوت‌نامه‌ها می‌شود؛ اما اصولاً بحث جوانمردی،‏‎ ‎یک بحث اخلاقی است.‏

نقلِ شایع است که ملامتیان گاهی‎ ‎رفتارهای ضداخلاقی داشته‌اند تا نزد خلق خوار شوند. آیا اینها در نسبت با آن موضع‏‎ ‎اخلاقی مستحکمی که جوانمردان داشته‌اند، تزاحم و تصادم نداشته‌اند؟

ملامتیه اصلاً ضداخلاق نبوده‌اند و من‎ ‎اصلاً این‎ ‎اتهام‎ ‎را در مورد‎ ‎ملامتیان قدیم خراسان‎ ‎قبول‎ ‎ندارم.‏‎ اتفاقاً خیلی‏‎ هم ‎رعایت اخلاق و اصول اخلاقی را می‌کرده‌اند و برایشان بسیار مهم بوده است. این طور‏‎ ‎نیست که کارهای ضدعرف و ضداخلاق را تعمداً انجام بدهند تا مثلاً مورد ملامت قرار‎ ‎گیرند، منتها ملامتیان سرزنش و ملامت را می‌پذیرفتند و فکر می‌کردند که ملامت و‎ ‎سرزنش یکی از شیوه‌ها و وسایل، یا به اصطلاح تکنیک‌هایی است که برای شکستن و‎ ‎ضعیف‌کردن نفس، و مبارزه با خودخواهی و خودپرستی انسان ضروری است.‏‎ ‎

پس لزوماً کاری نمی‌کردند که سرزنش‌‎بار و ضد عقاید و اخلاقیات عموم باشد. ملامتیان می‌کوشیدند ظاهری داشته باشند که‏‎ ‎بهتر از باطنشان نباشد. سعی می‌کردند باطن و نفس سالم و به دور از آلودگی داشته‏‎ ‎باشند، ولی به خلاف شرع و کارهای ضداخلاقی به صورت تعمدی نمی‌پرداخته‌اند.‏‎ ‎حداقل آنچه ما دربارة بزرگان ملامتیه‎ ‎نظیر حمدون قصّار، عبدالله منازل، عبدالله خیاط و امثالهم می‌دانیم، به هیچ وجه‎ ‎چنین چیزی نیست. آنها مردمانی بافضیلت و مروج اصول اخلاقی متعالی بودند و به‏‎ ‎همین دلیل هم نزد مردم مکرم و بزرگ بودند.‏

‎در دوره‌های بعد‎ ‎چطور؟

در دوره‌های بعد، وضع فرق می‌کند، از‎ ‎قرن پنجم و ششم به بعد، هم جوانمردان و هم ملامتیان وضع دیگری دارند. آن موقع یک‏‎ ‎چیزها و کارها و بدعت‌هایی وارد ارکان و اصول آنها می‌شود که با اصول و آرمان‌های‎ ‎اولیه متفاوت است.‏‎ ‎ما الآن دربارة قرن دوم و سوم صحبت‎ ‎می‌کنیم. ملامتیه هم در قرن سوم یک پدیدة اخلاقی و اجتماعی است و خودش زمینه‌ای‎ ‎می‌شود برای سیر و سلوک و روان‌شناسی و تکامل نفس و اینها، یعنی در دوره‌های بعد‏‎ ‎دیگر نمی‌توان آن نوع ملامت‎ ‎راکه در قرن سوّم بوده دوباره در صحنة‎ ‎اجتماع دید.‏ می‌دانیم که حافظ هم در قرن هشتم از‎ ‎ملامت‎ ‎یاد‎ ‎می‌کند،‎ ‎اما این معنی در حافظ بیشتر جنبه ادبی و روان‌شناسی دارد تا اجتماعی. این‏‎ ‎جنبه را هم قرنها پیش از حافظ احمد غزالی به مفهوم ملامت داده است.‏

چیزهایی که‏‎ ‎اصول عمده و اصلی جوانمردی در قرن سوم در خراسان بوده، اصول اخلاقی بسیار مهمی است‏‎ ‎و درست می‌گویید که تفاوت داشته. یکی از مهمترین مبانی و پایه‌های جوانمردی «ایثار» ‎است. اینکه شخص خودش را نبیند و یا منافع خودش را به خاطر دیگری فدا کند.‏‎ ‎این یکی از بزرگترین چیزهایی است که‎ ‎در جوانمردی مطرح بوده. در کنار این، هیچ توقعی هم نداشته و اظهار هم نمی‌کرده‌اند.‏‎ ‎اساساً اصل بر پوشش این قضایا بوده که به صورت پنهانی خدمت و ایثار و کمکی انجام‎ ‎گیرد و مطرح نشود. توقع تشکر و قدردانی یا دیگران بدانند چنین خدمت و کاری‏‎ ‎را چه کسی انجام داده هم نداشته‌اند. خوب این مقام و مرتبة بلندی است.‏‎ ‎پس مهمترین اصل در این زمینه ایثار است. در اخلاق هم مسأله مهم همین است؛ زیرا هرکسی براساس منافع خودش عمل‏‎ ‎می‌کند و می‌خواهد همه چیز را به طرف خودش بکشد و به یک معنا، بحث برسر خودخواهی‎ ‎است. برای مهار این خودخواهی‌ها، یا باید از ابزارهای حقوقی و قوانین استفاده کرد، یا از اخلاق و نظام اخلاقی. در گذشته، مهمترین ‎و متعالی‌ترین‎ ‎اصولی که‎ ‎مبانی اخلاقی را در جوامع و میان مردم گسترش می‌داد و ضامن رعایت‎ ‎اخلاق‎ ‎بود، جوانمردی بود.‏‎ ‎

ادامه دارد

 

‎پی‌نوشتها‎:‎

‏1ـ این قسمت را دکتر پورجوادی از کتاب‏‎ ‎پژوهش‌های عرفانی ـ جستجوهای کهن، نشر نی، چاپ اول 1385، صفحات 38 تا 40 نقل‎ ‎کردند.‏

‏2ـ اشاره به دیدار ابوحفص حدّاد با‏‎ ‎مشایخ بغداد در آن شهر است که سلمی در‎ ‎طبقات الصوفیه‎ ‎‏(تصحیح شربنیه، جلد3،‎ ‎چاپ قاهره 1406 هجری‌قمری) صفحات 117 و 118، و هجویری در‎ ‎کشف‌المحجوب، تصحیح‎ ‎ژوکوفسکی، افست تهران 1370 خورشیدی، صفحات 75 و 76 نقل کرده است.‏

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید