یکشنبه, 04ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی حکمت و فلسفه حکمت و فلسفه‌ در ایران باستان

حکمت و فلسفه

حکمت و فلسفه‌ در ایران باستان

برگرفته از فر ایران

علی سامی

در قسمت فلسفه و حکمت که خود یکی از بخش‌های جالب و با ارزش این فرهنگ است در ایران زمین، خیلی بیش از آن که یونانیان با این دانش آشنا شوند، رایج بوده است و این موضوع در نوشته‌های افلاطون و ارسطو ضمن مقدمه‌های خود بر کتاب فلسفه منعکس است و اشاره نموده‌اند که مغان ایرانی، قرن‌ها پیش از ما یونانی‌ها، فلسفه را درس می‌داده‌اند و حتی ارسطو، فلسفه را در ایران قدیمتر از مصر دانسته‌ است.

مغان ایران بر اسرار علم طبیعی و حکمت و ریاضی آگاه بوده‌اند. واژه ماد و ماژ و مغ و مگوش که معرب آن مجوس است، به دانشور و خارق‌العاده معنی شده و در جمع زبان‌های اروپایی لفظ ماژیک که از ریشه مغی آمده بکارهای شگفت‌انگیز و حیرت‌آور معنی می‌شود. ماژسته Majesty عنوان برترین مقام و به معنی اعلی‌‍ حضرت، از همین کلمه گرفته شده، نام کتاب بطلمیوس مجسطی Al majesty یعنی «برتر از همه کتاب‌ها» به همین مناسبت می‌باشد.

منتها همان‌طور که روایت کرده‌اند و حتی در نوشته‌های اردشیر پاپکان و تاریخ‌نویسان بعد از اسلام اشاره شده، اسناد کتبی و مشروح این علم مانند سایر علوم، در یک نوبت هنگام حمله اسکندر به ایران و در نوبت دیگر هنگام تسلط اعراب بر ایران زمین، به دست امواج حوادث از بین رفت. پس به طور حتم نخواهند توانست از چگونگی این دانش، آن طوری که بوده است و به طور تفصیل، اطلاعاتی گرد کرد. آن چه که در سطور آتی از لحاظ خوانندگان عزیز می‌گذرد، پرتوی از آن است که در نوشته‌های تاریخ‌نویسان گاهی منعکس گردیده و امروزه مورد استناد و مدرک قرار گرفته است.

پلوتارک مورخ یونانی در کتاب «رجال نامدار» چند جا راجع به علوم مغی اشاره نموده است یکی هنگامی است که تمیستوکل سردار بزرگ و سیاستمدار معروف آتنی بدربار خشایارشا1 پناهنده می‌شود و شهریار هخامنشی از راه عنایت و لطف به او اجازه می‌دهد که به همدان برود و علوم مغان را که بیگانگان از آموختن آن محروم بودند، از دانایان این فن بیاموزد.

در جای دیگر نوشته است که فرزندان اردشیر هخامنشی، فلسفه مغی «ماژیک» را از دانایان علوم فرا گرفته بودند و ضمن توصیف برادر اردشیر دوم (کوروش کوچک) می‌نویسد: «دل او از دل برادرش بزرگ‌تر و خود او در فلسفه و علم ماژیک از برادر داناتر است.»

استاد بارتولد V.Barthold خاورشناس و دانشمند شهیر روسی در مقدمه کتاب «جغرافیای تاریخی ایران» اشاره‌ای به این موضوع نموده و چنین نوشته است: «امپراتوری هخامنشی مثل دول عظیمه‌ای که به دست تمام کشورهای متمدن بنا گردیده‌اند، درجه اهمیتش برای ملتی که موجد آن بود کمتر از اهمیتی بود که همین دولت برای معاصرین متحد آن دارا بود. توسعه دائره‌ معلومات جغرافیایی و کلیتاً افق دانش نمایندگان تمدن یونانی، که هرودوت و اسلاف وی در تالیفات خود از آن سخن می‌رانند، فقط زیر سایه فتوحات ایران حاصل آمده بود».

امینانوس مارسیلینوس Amminanus Marcelinus از قول افلاطون نوشته: که فلسفه مجوسی را، در زمان باستان زرتشت تعلیم نمود و پس از او گشتاسب، پور داریوش بیاموخته، به هند رفت و با برهمنان و فلاسفه آن جا آشنا شد و ریاضت کشید و در بازگشت از تجربه‌های خود به هم‌وطنانش اطلاعاتی داد.

در کتاب استر، باب اول آیه 13 از مجالست و محاورت شاه با حکیمان صحبت می‌نماید بر این مضمون که: «اردشیر به حکیمانی که از زمان‌ها مخبر بودند تکلم نمود، زیرا عادت پادشاه با همه کسانی که به شریعت و احکام بودند چنین بود.» و نیز نوشته‌اند که وقتی هراکلیتیوس2 Heraclitos اهل افسوس3 Ephesus کتابی به نام درباره (کل) Peri - Tu Pantos انتشار داد. به قدری پیچیده و فهم آن دشوار بود که داریوش بزرگ او را به دربار خود خواند تا غوامض و مشکلات آن کتاب را برای او حل نماید. دانشمند نامبرده دعوت داریوش را نپذیرفت و چنین پاسخ داد: « از تظاهرات بیزار است و چون به کم قانع می‌باشد و آن کم در نزدیکی او یافت می‌شود، نمی‌تواند به ایران بیاید.» تفصیل این دو نامه را دیوژنس لائرتیوس Diogenes Laertios ضبط نموده است و اصولا این دانشمند به طوری که نوشته است نسبت به همه مردم با نظر تحقیر و اهانت می‌نگریسته است او به Ho scoteionos «فیلسوف ظلمانی» موسوم گردیده بود.

آیین زرتشت و کتاب مقدس اوستا، به حد فراوانی دارای تعالیم عالی اخلاقی و فلسفی است. تشریح اهریمن با روح شر و زیان‌هایی که او برای پیشرفت‌های اخلاقی و اجتماعی بشر دارد و نمایانیدن راه پیکار با او و بر طرف ساختن تیرگی‌ها و آشوب‌گری‌هایی که در جهان برپا ساخته، برای طلوع و جلوه مظاهر و نور درخشان مزدایی، شمه‌ای از آن می‌باشد.

در نوشته‌های اخلاقی و فلسفی اوستا از دو نیروی فعاله سپنت مینو وانگره مینو بحث شده، که جهان معنوی و مادی نتیجه فعالیت این دو نیرو می‌باشد، همان دو نیرویی که در یسنا این طور یاد گردیده: «من می‌خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگی وجود داشته که یکی از آن را باید خرد مقدس و دومی را خرد خبیث گفت. اندیشه و آموزش خرد و آرزو و گفتار و کردار در زندگی و روان ما با هم یگانه و یکسان نیست.» (یسنا 45).

سپنت مینو، به «عقل مقدس»، «اندیشه پاک» و «روخ خیر» و انگره مینو به «اندیشه بد» و «روح شر» تعبیر و معنی گردیده، و این دو نیروی فعاله در نهاد آدمی نیز که جهان کوچکی است فعالیت خود را دارد و دایم در کشمکش است. اهریمن یا روح شر، در دنیای پایین (سفلی) به سر می‌برد. جنگ و کشتار و زمستان و برف و سرما  جانوران موذی، خرابی، بلاها، مرگ، بی‌ایمانی، شک، نادرستی، فریب و هر غریزه بد دیگری که در این جهان است، اندیشه او میان آدمیان پراکنده ساخته است.

گفتار و کردار و اندیشه نیک، وسیله تقویت و غلبه روح خیر، با تمام قوا بر عوامل شر پیروز خواهد شد و جهان روشنایی پدیدار خواهد گردید. فلسفه زرتشت جهان کامل نیست ولی به سوی کمال پیش می‌رود و انسان‌ها که با  این جهان اسرارآمیز سروکار دارند، باید در نیل به این هدف کمک نمایند و در به کمال رسانیدن جهان کوشش کنند.

«وقتی که بشر به کمک راستی به دروغ چیره می‌گردد، وقتی که پرده از روی زشتی و جهان نادرستی که مدتی بر خداوندان دروغ و فرومایگان فرمانی داشته، برداشته می‌شود. آن وقت ای خدای من، موسمِ بهار ستایش به تو می‌رسد و پیغامت اثمار شیرین و لذیذ خود را به بار خواهد آورد.»

در فلسفه زرتشت خوشبختی و بدبختی و گناهکاری و بی‌گناهی، به دست خود شخص است. او می‌تواند زندگی را به خوشی و خیر بگذارند یا به اندوه و شر، و کردار شخص است که او را به سوی بهشت یا دوزخ راهنمایی می‌نماید. دریسنا آمده «ای اهورامزدا به واسطه اندیشه نیک و به واسطه بهترین درستی و به واسطه اعمال و گفتار نیک سرانجام به نزد تو توانم رسید.» و «بشود که ما از زمره کسانی باشیم که جهان را به سوی ترقی و کمال می‌کشاند». سه پایه اساسی فلسفه زرتشت «گفتار، کردار، اندیشه نیک» قرن‌ها بعد در گفته‌های بودا به این طرز منعکس شد «در اعمالت با انضباط باش در سخنت با انضباط باش در فکرت با انضباط باش در همه چیز با انضباط باش.» فلسفه سانکیه هند مانند فلسفه زرتشت به دو قوه معنوی و مادی خیر و شر « پروشه و پرکریتی» اشاره می‌نماید. اثر فلسفه و کیش زرتشت در فسلفه و آیین یهود و مسیحیت نیز تا حد زیادی مشهور است که ذکر آنها در این مقاله به درازا می‌کشد. هم‌چنین از انعکاس تعلیمات عالیه و حکمت زرتشت در افکار حکمای یونان از قبیل هراکلیتوس دما کریتوس (460 ق.م) پتیکوراس (فیثاغورث)، افلاطون، ارسو و رواقیون (پیروان زنون)، محققین شواهدی به دست آورده‌اند، پاره‌ای عشق افلاطون را زاده آیین مهرپرستی ایرانیان دانسته‌اند.

ارسطو فلسفه و حکمت حکمای ایران را از حکمت و فلسفه مصر قدیمی‌تر می‌داند و به موجب بررسی‌های عمیق دانشمندان، سیر تکامل عرفان در نزد حکمای یونان در آغاز، از سرچشمه حکمت زرتشت آب خورده است و نیز نوشته‌اند که فیثاغورث حکیم یونانی نزد دانشمندان ایرانی مخصوصا شخصی به نام زرتشت قسمت‌هایی را آموخته است. رابیندرات تاگور فیلسوف فقید بزرگ معاصر درباره فلسفه زرتشت گفته است «زرتشت بزرگ‌ترین پیغمبری است که از بدو تاریخ بشر طهور نموده و به وسیله فلسفه خود، بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت. او مانند پاسبانی بود که منفرداً بر قله کوه رفیعی منتظر طلوع خورشید ایستاده بود و هنگامی که دید اولین اشعه خورشید از افق نمودار گشته، به وجد آمده و عالم خفته را با بانگ سرود خود از خواب غفلت بیدار ساخت.»

مولتون می‌نویسد: «زرتشت از نخستین متفکرین است که آیین خود را بر پایه اخلاقی گذاشت. او در جست‌وجوی یک آسمان نو و یک زمین نو بود که در آن جا، درستکاری فرمان‌روا باشد.»

در کتاب سیر تمدن  تربیت در ایران باستان تالیف آقای دکتر اسدالله بیژن از قول گوتسه Gotze دانشمند آلمانی چنین نقل شده4 که بنا به تحقیقات این دانشمند «ایرانی‌ها در پدید آوردن نگرش هومرال Humeral Theory شریک بوده ولی نگرش مهم دیگری که نگرش هومرال فرع آن است و ایران در پیدایش آن دخیل بوده، همانا نگرش اساسی جهان کهین یا به اصطلاح اهل حکمت، عالم اصغر است. شرح این نگرش در بن‏دهش داده شده و بعدها مانی (215 تا 275 م) نیز آن را به وضع دیگری بیان نمود و بر حسب این نگرش، آدمی جهان کوچکی است ولی هستیش5 نمایاننده جهان مهین و یا عالم اکبر است. در دوره اسلام نیز تسلسل همین فکر در افکار حکمای ایران منعکس است.

بعد مولف کتاب سیر تمدن در حاشیه توضیح می‌دهد: «در کتاب بن‏دهش،7 فصلی است پیرامون این که جسم آدمی انعکاس عالم است. در آن جا هر قسمتی از تن آدمی به قسمتی از زمین تشبیه شده:

پشت آدمی، آسمان را ماند باخته‌ها، خاک را ماند استخوان‌ها، بسان کوه‌هاست رگ، ‌مانند رودخانه‌هاست. خون در تن آدمی، آب دریاها را ماند. جگر بسان نبات است و در جای‌های بدن که مو به طور وفور روید مانند جنگل است، نخاع آدمی، مانند فلز مایع در زمین است.

در میان نوشته‌های هیپو کراتس کتابی به نام «پری هبدمدن» Peri Hebdomadon می‌باشد و این کتاب به اندازه‌ای شبیه محتویات کتاب بن‏دهش ایرانی است که نمی‌توان باور نمود که ایرانی‌ها در یک گوشه دنیا عقیده مستقلی به دنیا داده، و یونانی‌ها نیز همان عقیده را مستقلانه در جای دیگر پرورانیده باشند.

ناگزیر یکی از این دو، باید از دیگری اقتباس شده باشد. از مسطورات هیچ یک از دو کتاب مزبور، قدمت آن را نمی‌توان معلوم داشت. ولی افلاطون با نسخه یونانی آشنا بوده و بن‏دهش نیز از نو گردآورده پس از اسلام است. با وجود این مدارک، زبان شناسی نشان می‌دهد که بن‏دهش از مطالب اوستایی است، منتها به مرور زمان تصرفاتی در آن صورت گرفته است.

دکتر الگود انگلیسی Elgood گوید: که ترجمه یک جمله بن‏دهش که در بالا نیز آورده شده، به یونانی چنین است «نخاع بدن مانند فلز مایع در زمین است». نخاع گرم و مرطوب است. در صورت ظاهر این عبارت طابق النعل بالنعل جمله‌ای بیش نیست. ولی لغت مرطوب، ظاهراً ترجمه لغت اصلی یونانی «هوگرون» است که به معنی مایع می‌باشد. دکتر الگود استدلال می‌کنند که لغت اوستایی و پهلوی برای فلز را می‌توان به آسانی با لغت داغ اشتباه نمود و ظاهرا چون یونانی‌ها این فکر را از ایرانی‌ها اقتباس نمودند. منتها در فهم جمله در ضمن ترجمه یونانی برای آنها سهو روی داده ولی مستنسخین بعد خواستند آن را درست کنند. به این ترتیب در ساختمان جمله اشتباهی رخ داد.

 

1ـ اردشیر اول را نیز نوشته‌اند.

2ـ هراکلیتیوس یکی از 12 فیلسوف مهم یونان قدیم در قرن پنجم پیش از میلاد (480 ـ 570 ق.م) می‌باشد. دو نفر دیگر از معروف‌ترین این دوازده نفر زنون zenon رهبر رواقیون و سقراط می‌باشد.

3ـ افسوس، یکی از نقاط مقدس یونان باستان بوده است که بعدها یکی از مراکز مقدس مسیحیت شد، پولس یکی از حواریون مسیح چون از این شهر دیدن کرده بود، کتاب خود را به نام افسوسیان نام نهاد.

4ـ Gotze, Persishe Weisheten, Griechischem GewandeZshr. F. indol, U. Iran 2:60, 28, 167, Leizig 1923.

5ـ صفحه 327 سیر تمدن و تربیت در ایران باستان.

6ـ کتاب بن‏دهش Bunda hishn یکی از آثار کتبی ایران کهن و دارای 46 فصل و سیزده هزار کلمه پهلوی در تکوین جهان، طبیعت، حکمت، تاریخ، قواعد دینی، حکایات و در حقیقت خلاصه‌ای از اوستاست. مهم‌ترین فصول آن اهورامزدا، اهریمن، آخرزمان، آفرینش، روز و هفته و ماه، تکوین آفرینش و خلقت ستارگان و اصطلاحات نجومی «منظور از خلقت هفت آسمان، هفت خلقت دنیا، امشاسپندان «جاودانی‌های پاک» و وظایف آنها، شرح نبردهایی که آسمان و آب و زمین و گیاهان و گاو کیومرث و فرشتگان و ستارگان با اهریمن نمودند، آمدن روح اهریمن در زمین و ستارگان.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید