یادمان
در حاشیهی تخریب خانههای تاریخی - خانههای تاریخی؛ ستونهای نگهدارندهی هویت شهری
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- چهارشنبه, 17 خرداد 1391 10:12
- آخرین به روز رسانی در چهارشنبه, 17 خرداد 1391 10:12
- نمایش از چهارشنبه, 17 خرداد 1391 10:12
- علیرضا افشاری
- بازدید: 5880
علیرضا افشاری
وظیفهی فرهیختگان و نهادهای دولتی چیست؟ همراهی با این روند و تن دادن به بیهویتی شهری؟ سرمایهداران یک جامعه و حتی نهادهای ثروتمندِ متولی اوقاف چه نقشی در این میان دارند؟ و ما روزنامهنگاران چه؟ 1. در فیلمهای سینمایی بارها دیدهایم که شخصیتهای اصیل اروپایی در خانههای قدیمی زندگی میکنند. گویی همانطور که شأن اجتماعی افراد باعث ارجمندی یک محله یا منطقهای ییلاقی میشود، خانههایی هم هستند که به افراد اعتبار میدهند و جایگاه تاریخی یک محله یا منطقه را حفظ میکنند. از اینرو شاید گزافه نباشد بگوییم برای بقای این خانههای بزرگ و اشرافی تلاش بسیار میشود. در همان فیلمها گاه دیده میشود که فردی، که در منطقهای ریشه دارد، حتی در وضعیت ناتوانی مالی دست به فروش خانهاش نمیزند. نمیدانم این فیلمها تا چه اندازه گویای واقعیت هستند، اما آنچه آشکار است در چنان کشورهایی به وجود چنین یادگارهای فرهنگی فخر میفروشند.
2. اما در ایران، بهویژه در تهران، گویا نسل جدید ثروتمندان کمتر چنین میاندیشند و بهجای آن که در نگاهداری خانهی پدری بکوشند سعی در تخریب آن دارند و بهجای آن که در محلههای قدیمی و اصیل شهر زندگی کنند و بکوشند بهیمن حضور آنان اعتبار محله و فعالیتهای عمرانی و خدماتی نهادهای منطقه بیشتر شود به محلات مشخصی از شهر، که اعتباری و شأنشان بازتعریفی مدرن شده است، کوچ میکنند. گویا این گروه، که میتوان آنان را تازه بهدوران رسیده نامید، اعتبارشان را از محل زندگیشان میگیرند و خود نمیخواهند منبع اعتباری برای محلات قدیمی باشند. اینگونه است که محلات قدیمی به سرعت تخریب میشوند تا شکل و شمایل محلات پولدارنشین را به خود بگیرند؛ اگر نمیتوان برجی ساخت دستکم میتوان به درون آپارتمانی چندین طبقه، که کاریکاتوری از زندگی مدرن و سرمایهداری است، رفت.
3. به این ترتیب، خانههای تاریخی که ستونهای نگهدارندهی هویت شهری هستند و با شکل و شمایل سنتی خود وجه افتراق یک شهر با شهری دیگر، و ناظر به تاریخ دراز زیست در آن منطقه و پاسدار تجاربِ زندگی در آن شرایط آبوهوایی، هستند جای خود را یک به یک به خانههای یکشکلی میدهند که فاقدِ آن هویت یگانه هستند اما در لایهای نازک از هویتی گسترده خود را بازتعریف میکنند. به عبارت دیگر، آنچه بر سر خود انسان مدرن، به عنوان موجودی همچون دیگران، میآید بر سر نمادهای او هم آوار میشود. این موضوع، بهویژه در ایران ــ که در درازای تاریخاش، مردمان گوناگون، در عین حفظ هویتهای بومی، خود را در هویت بزرگتری به نام «ایرانی بودن» شریک دانستهاند ــ چهرهی زشت خود را بیشتر مینمایاند. شاید در سرزمینهایی که شکلگیری آن هویتهای مستقل خیلی متأخر و عموماً کممایه است پیوستن به این هویت یکشکلِ همگانی پاسخی به نیاز به هویت باشد، اما در ایران چنین وضعیتی وارونهی یک پاسخ صحیح است و کارکردی هویتزدا دارد. شاید مردمان عادی، به هزار و یک علت، نسبت به این مضامین مهم ناآگاه باشند، اما فرهنگسازی از کجا باید شروع شود؟
4. در این سالها بسیاری از خانههای تاریخی نابود شدند. فهرستشان بلندبالاست و با جستوجویی ساده در خبرگزاریها بهراحتی میتوان به نمونههایی از این تخریبها دست یافت. این تازه به دوران رسیدهها اخیراً کارشان را ساده کرده و بافتهای تاریخی شهرها را یکسره ویران کنند ــ نمونهاش بافت تاریخی شیراز که کوتاهمدتی پیش با خاک یکسان شد. روند خروج خانههای تاریخی از ثبت ملی هم مدتهاست شروع شده. شاید در مواردی اندک ــ با دقیق شدن به وضعیت یک خانوادهی صاحب اثر تاریخی ــ بتوان برای آنها حقی قائل شد اما وظیفهی فرهیختگان و نهادهای دولتی چیست؟ همراهی با این روند و تن دادن به بیهویتی شهری؟ سرمایهداران یک جامعه و حتی نهادهای ثروتمندِ متولی اوقاف چه نقشی در این میان دارند؟ و ما روزنامهنگاران چه؟
برگرفته از تارنمای قانون