دیدهبان خلیج فارس
خلیج پارس، نامی جاویدان در پهنهٔ گیتی
- ديده بان خليج فارس
- نمایش از سه شنبه, 01 بهمن 1392 11:27
- شادروان لیلا صمدی
- بازدید: 5831
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شمارهٔ هشتم، از تابستان 1384 تا بهر 1385 خورشیدی، صفحه 59 تا 69
شادروان لیلا صمدی
هموند انجمن افراز
چندی پیش شاهد جای گرفتن نامی ساختگی در کنار نام خلیج پارس در یکی از نشریههای معتبر جغرافیایی (نشنالجئوگرافیک) بودیم که اعتراض شدید ایرانیان را در درون و برون کشور برانگیخت. گردانندگان آن نشریه مدعی شدند که چون خلیج پارس در سالهای اخیر با عنوان خلیج ع ر ب ی نیز شناخته میشود، عبارت خلیج ع ر ب ی را در کنار نام اصلی آوردهاند تا کسانی که برای انجام امور تحقیقاتی نظیر جستوجوهای اینترنتی اقدام میکنند دچار مشکل نشوند، در حالی که تقریبا تمامی مخاطبان این نشریهی جهانی، پژوهشگران و کارشناسان حوزهی جغرافیا یا کسانی هستند که از حداقلهای جغرافیایی جهان مطلعند.
در این اطلس، زیر نام کهن خلیج پارس که با همان حروف و همان رنگ «ع ر ب ی ن گلف» افزوده شده است، نام جزیرهی «کیش» به صورت ناشناختهی «قیس» تغییر یافته و زیر نام جزیرهی «لاوان» در داخل کمانک (پرانتز) نام عربی «شیخ شعیب» آورده شده است. اقدام غیرمنتظره و بیپیشینهٔ دیگری که صورت پذیرفته، عبارت است از آنکه با گذاردن نشانه در برابر جزیرههای بوم موسا (ابوموسا)، تنب بزرگ و تنب کوچک، بر خلاف تمامی ضابطهها و کنوانسیونهای جهانی، دو عبارت «اشغالشده توسط ایران» و «مورد ادعای امارات» نوشته شده است؛ پدیدهای که میتوان آن را در طول انتشار اطلسهای معتبر بیسابقه دانست. جزیرههایی که جزیی از خاک سرزمین ایران به شمار میروند و فقط مورد ادعای یک شیخنشین کوچک تازهپاگرفته قرار دارند، و در حالیکه مالکیت ایران بر آنها مورد قبول «سازمان ملل متحد» و دیگر سازمانهای جهانی است به اعتبار تهیهکنندگان اطلس، جزیرههایی هستند که تجاوزگرانه از سوی ایران اشغال شدهاند! (در سطح جهان کم نیستند کشورهایی که دستکم بعد از جنگ یکم جهانی تاکنون دربارهٔ شماری از جزیرههای کوچک منطقهٔ خود با یکدیگر اختلاف دارند ولی تا زمانی که پرچم یک کشور در آنجا در اهتزاز است و آن جزیره در حاکمیت یک کشور شناختهشده قرار دارد، هیچ مؤسسهی جغرافیایی به خود – به صورت دوفاکتو - اجازه نمیدهد که حاکمیت آن کشور را بر بخشی از سرزمیناش زیر سوال ببرد).
تغییرات یادشده در آن نشریه به هیچوجه در راستای نگرشی علمی صورت نپذیرفته بود و در تمامی ابعاد، اقدامی سیاسی به منظور زمینهسازیهای مورد نظر برای موضعگیری در برابر منافع ایران در مهمترین آبراه راهبردی (استراتژیک) جهان* بهشمار میرفت. اقدامی که در شرایط آرام و غیربحرانی اجازه میداد تا ایران از این مؤسسه به دادگاههای آمریکا شکایت برد و آنرا به شدت محکوم سازد ولی آنها با زیرکی در چنین زمانی دست به این اقدام زدهاند تا اگر ایران به طرح دعوا در دادگاههای آمریکا پرداخت به موضوع ادعاهای امارات جنبهی جهانی ببخشند و با صدور رای مورد نظر، ایران را با مشکل موجه سازند. از اینروست که میبینیم در برابر بیتفاوتی بخشی از حاکمیت، دهها هزار ایرانی بهگونهای پرشور دست به اعتراض زدند و از هویت ایرانی کهنسال این آبراه و مالکیت بیچونوچرای ایران بر جزیرههای سهگانه به دفاع پرداختند.
بنا بر این کسانی که میکوشند تا با چاپ این اطلس به عنوان یک موضوع ساده برخورد کنند و واکنش به حق ملت ایران را اقدامی احساسی و برگرفته از شور میهنپرستی به شمار آورند و آن را نامعقول دانند و بخواهند تا با بیتفاوتی از کنار موضوع بگذرند، در گمراهیاند و باید توجه داشته باشند که تنها بر پایهی موضعگیری هوشمندانهی کنونی است که میتوان از رویدادهای نگرانکنندهٔ آینده جلوگیری کرد.
نگاهی کوتاه به تاریخچهٔ شکلگیری نام خلیج پارس
خلیج پارس بر پایهی برگههای موجود از هزاران سال پیش مورد استفادهی بازرگانی و نظامی مردمان جهان باستان قرار گرفته و همواره نقش بیمانندی ایفا کرده است. بر پایهی سنگنوشتهای که هنگام کندن آبراه سوئز از داریوش هخامنشی به دست آمده، این خلیج به نام پارسادرایا (دریای پارس) خوانده شده است. نام خلیج پارس یا دریای پارس از کهنروزگاران معروف بوده و همزمان در دو تمدن کهن ایرانی و یونانی به کار میرفته است. به سخن دقیقتر، میتوان گفت از هنگامی که بشر تاریخنویسی را آغاز کرد دریای جداکنندهی فلات ایران از شبهجزیرهی عربستان، «دریای پارس» یا «خلیج پارس» نامیده شده و در هیچ یک از ادوار تاریخی نام دیگری بر آن نهاده نشده است. دکتر فرهنگ مهر، تاریخدان و پژوهشگر ایرانی، در کتاب «میراث استعماری: منازعه بر سر سه جزیره»، هویت تاریخی خلیج فارس را سلسلهوار تشریح می کند. بنا بر پژوهشهای ایشان، کلودیس پتلومیوس (بطلمیوس)، ریاضیدان و ستارهشناس سدهی دوم پیش از میلاد از نخستین دانشمندان دوران باستان بوده که به آبراه واقع در جنوب ایران، عنوان «دریای پارسی» (Sinus Persicus) را بخشیده است. در سدهی نخست میلادی، کئنتس کرتیکس رفوس، تاریخدان بزرگ رومی، در آثار خود پیوسته از نام «دریای پارسی» (Aquarius Persico) استفاده کرده است. تقریباً در همان زمان، تاریخدان یونانی، فلیویوس آریانوس، برای نخستینبار در تاریخ لقب «خلیج» را جهت هویت بخشیدن جغرافیایی به دریای واقع در جنوب فلات ایران به کار میگیرد. علاوه بر این او، همچون تمامی تاریخدانان و دانشمندان زمان خود، پسوند «پارسی» را به «خلیج» اضافه میکند و آن را همواره «خلیج پارسی» معرفی میکند.
در دوران اسلامی، جغرافینویسان هر دو نام را از دو تمدن باستانی گرفتند و همزمان مورد استفاده قرار دادند؛ پارسادرایا را «بحر فارس» و سینوسپرسیکوس را خلیج فارس نامیدند. در نوشتههای جغرافیدانان و سفرنامهنویسان عرب و ایرانی همهجا با عنوانهای «خلیج فارس»، «خلیج عجم»، «دریای فارس» و یا «بحر فارس» از این پهنه یاد شده که گاه دریای عمان و فراتر از آن را نیز جزو محدودهی خلیج پارس آوردهاند. به عنوان نمونه میتوان از «المسالک و الممالک» ابنخردادبه، «البلدان» ابنفقیه، «مسالک الممالک» اصطخری (که از آن با عنوان دریای فارس یاد کرده و مرز آن را تا اقیانوس هند پیش برده)، مسعودی، مقدسی، ابن حوقل، یاقوت حموی، ابوریحان بیرونی، حمدالله مستوفی و گروه پرشمار دیگر یاد کرد. در «حدودالعالم» به عنوان کهنترین کتاب جغرافیا به زبان پارسی که حدود هزار سال پیش نوشته شده، آمده است: «خلیج پارس از حد پارس برگیرد، با پهنای اندک تا به حدود سند». ابن بطوطه نیز در شرح سفر خود بر این پهنه، از آن با نام «دریای پارس» سخن میگوید. تنها دریای سرخ است که در برخی نوشتهها از جمله «تاریخ تمدن اسلام» جرجی زیدان از آن به نام «خلیج ال ع ر ب ی» یاد شده است. جرجی زیدان، تاریخنویس نامی معاصر عرب در همین کتاب تصریح میکند که کاربرد عبارت خلیج فارس در میان تاریخنویسان و جغرافیدانان از سدهی سوم هجری و پسانتر عمومیت داشته کما اینکه المنجد، معروفترین دایرتالمعارف عرب از همان نخستین چاپ خود همیشه از نام خلیج فارس استفاده کرده است.
به این ترتیب، چه تاریخنویسان و پژوهندگان خارجی دنیای قدیم چون هرودوت، نئارخوس، استرابون، کورسیوس رومی و چه پژوهندگان اسلامی، همگان در نوشتههای خود از این پهنهٔ آبی به نام «خلیج پارس» یا «دریای پارس» یاد کردهاند.
صرفنظر از برگههای تاریخی حتا اگر شرایط امروز را در نظر بگیریم، خود را با واقعیتهای انکارناپذیری مواجه میبینیم، از جمله اینکه ایران هماکنون هم طولانیترین ساحل را در خلیج پارس دارد و پارس – به نشانهی ایرانیان - بزرگترین قوم و جمعیت حاشیهی خلیج پارس محسوب میشود و تنگهی هرمز به عنوان مهمترین بخش خلیج پارس به ایران نزدیکتر از هر کشور دیگری است. تمام مشخصههای جغرافیایی و جغرافیای انسانی، بامسما بودن عنوان «خلیج پارس» را اثبات میکند.
نگاهی به پیشینهی این منطقه نیز نشان میدهد، کشورهای عربی حاشیهی خلیج پارس تا چندی پیش، قبیلههای کوچکی محسوب میشدند که از تاریخ ورودشان - یعنی طایفههای اتوبی (آل صبا و آل خلیفه)، بنییاس و بلفلاست (آل نهیان و آل ثانی) و طایفههای شارجه و رأسالخیمه و دیگران - از منطقهٔ نجد به خلیج پارس، بیش از 200 تا 250 سال نمیگذرد. آنها به سبب تجاوزگریهای دریایی و برهمزنندگی امنیت و بازرگانی خلیج پارس و آبهای مجاور، زمینهایشان در نیمه-ی دوم سدهٔ نوزدهم به عنوان سواحل راهزنان (Pirate Coast) در نقشههای جغرافیایی وقت بازتاب داشت. به همین جهت انگلستان آن زمینها را طبق حقوق بینالملل وقت به عنوان زمینهای بیصاحب (Resnullius) در خور تصرف تلقی و بر همین پایه با آنها برخورد کرد، و از اینرو تا 1971 از اطلاق دولت (State) به آنها خودداری شده بود. نگاهی به نوشتههای رسمی همچنین نشان میدهد تا چند سال پیش شیوخ قبایل منطقه با عنوان «خلیج پارس» نشانی خود را اعلام میکردند.
سدهٔ بیستم، آغاز زمزمهها برای دگرگونی نام خلیج پارس
دگرگونسازی نام خلیج پارس از دههی سوم قرن بیستم به دنبال سیاست ایرانیزدایی انگلیسیها در منطقهی خلیج پارس مطرح شد. هدف اصلی سیاست یادشده، توسعهی سرزمینی انگلستان در منطقهی خلیج پارس بود که تنها مانع اصلی آن را باید هویت ایرانی آن دانست که سالیان دراز بر این منطقه سایه افکنده بود. به دنبال این سیاست، برخی از سیاستمداران و نویسندگان تندرو عرب، زمان را برای هدفهای نژادپرستانهی خود مناسب دیدند و با ارایهی چند سند و نقشه قصد دگرگون کردن نام خلیج پارس را داشتند غافل از آنکه هزاران نقشه و سند در بایگانی دولتهای آنها و دیگران وجود دارد که نام خلیج پارس را در تاریخ تأیید میکند. تلاش آنان تا به امروز به حدی بیپایه و اساس بود که شک و شبههی برخی صاحبنظران را در مورد عقلانیت آنان برانگیخت. به قول روزنامهی کویتی الانباء: «آیا زمان آن فرا نرسیده است که امور را به جایگاه صحیح آن بازگردانیم و به خلیج، هویت پارسیاش را اعاده کنیم که چنین تصحیحی نه تنها هویت کشورهای مشرف بر خلیج پارس را تغییر نمیدهد بلکه قطعاً عقلانیت از دسترفته را به ما باز میگرداند». این روزنامه در مقالهای با عنوان «هویت آب» نوشت: «خلیج پارس نام دریایی است که ما را از ایران جدا میکند ولی بنا به اهداف سیاسی که به اعتباری قومگرایان عرب یکهتاز آن بودند، نام خلیج پارس به خلیج ع ر ب ی تبدیل شده است بدون آنکه حرمت تاریخ و عاقبت و احترام لازم به این امر گذارده شود. جای تأسف فراوان دارد که برخی امروز در حال جدال لفظی بر سر نامی هستند که در طول سه هزار سال شکل گرفته است».
نخستین تلاشها برای تغییر نام خلیج پارس به دههی 1930 برمیگردد که با شکست همراه بود. سِرچارلز بلگریو، نمایندهی سیاسی بریتانیا در بحرین (57- 1926) پروندهای را برای دگرگون کردن نام خلیج پارس تشکیل داد و به وزارت خارجهی بریتانیا پیشنهاد کرد که نام خلیج ع ر ب ی را به جای خلیج پارس به کار گیرند. این سیاستمدار کهنهکار با زیرکی هرچه تمامتر به منظور تحریک شیخنشینهای عرب و ایجاد زمینهای برای چالش میان آنها و کشور ایران از یکسو و ضربه زدن به اعتبار ایران در منطقهی خلیج پارس، در مجلهی «صوت البحرین»، خلیج ع ر ب ی را مطرح ساخت. این در حالی است که همین فرد پیش از آن در کتاب خود با عنوان «به بحرین خوش آمدید» از این پهنهی آبی با نام واقعی تاریخیاش یعنی خلیج پارس نام برده بود.
اینکار بلگریو برابر بود با تجدید حیات تلاشهای سیاسی گستردهی دولت ایران برای بازپسگیری بحرین، تنبها، بوم موسا، سیری، قشم، هنگام و دیگر جزیرههای ایرانی اشغالشده و سرزمین خوزستان از انگلیسیها که خلیج پارس را «دریای اختصاصی انگلستان» مینامیدند. در این شرایط بریتانیا نمیتوانست با اجرای سیاست دگرگون کردن نام خلیج پارس، بیش از پیش در نزد افکار عمومی جهانیان و ایرانیان محکوم شود. به این دلیل پروندهی تشکیلشده، بسته و بایگانی شد.
تلاش بعدى از سوى فرد پرنفوذترى انجام گرفت. پس از ملى شدن صنعت نفت ایران به وسیلهی دولت ملىگراى دکتر محمد مصدق در ۱۹۵۱، شرکت نفت ایران و انگلیس (AIOC) از فرط استیصال و براى انتقام آنچه از دست داده، به صدمه زدن به منافع ایران پرداخت. پروژهی رواج نام «خلیج ع ر ب ى» به رودریک اُوِن، یکى از بزرگترین قهرمانان گمنام در برنامههای مخفى بریتانیا در سدهی بیستم، سپرده شد. اُوِن زیر پوشش مبهم کارمند شرکت نفتى ایران و انگلیس، در حقیقت مقام باسابقهی امآىسیکس (بخش جاسوسى ادارهی ضداطلاعات ارتش انگلستان) بود. اصلىترین محصول فعالیت او، کتابى به نام «حباب طلایى خلیج ع ر ب ى» بود. این کتاب، نخستین کار ادبى به هر معنا، براى عمومیت بخشیدن به عنوان «خلیج ع ر ب ى» بود.
در سال 1958 سرهنگ «عبدالکریم قاسم» با کودتایی در عراق به حکومت رسید و بعد از مدتی داعیهی رهبری جهان عرب را مطرح ساخت. در راستای چنین اندیشهای از راهکار (تاکتیک) دشمنتراشی برای تحریک احساسات عمومی عربها سود جست و به عنوان یک رهبر عربی برای نخستینبار خلیج پارس را با نام جعلی «خلیج ع ر ب ی» خواند. سرهنگ عبدالکریم قاسم در حقیقت میخواست با تغییر نام خلیج پارس دشمن تازهای از همسایهی ایرانی برای عربها بتراشد به این امید که توجه آنان را از قاهره به بغداد و به رهبری خود علیه ایران معطوف سازد. وی چنان در این کار شکست خورد که تلاشهایش حتا نتوانست توجه مقامهای رسمی دانشگاهی عراق را هم جلب کند. برگههایی در همان دوران در عراق و از سوی دانشگاه بغداد چاپ و منتشر شد که گویای این واقعیت است.
همانطور که گفته شد در سال 1962 نخستینبار روزنامهی تایمز به عنوان رسانهای رسمی در جهان غرب، خلیج پارس را با نام ساختگی خلیج ع ر ب ی به رشتهی تحریر درآورد. این کار با اوجگیری هیاهو و جنجال پانعربیسم سرهنگ جمال عبدالناصر در مصر همزمان بود. دیری نپایید که ناصر از نام ساختگی یادشده در اشاره به خلیج پارس سود جست، هرچند وی مدتی قبل در سرآغاز نظریهی «وحدت عربی» خود، دنیای عرب را «من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی» (از اقیانوس اطلس تا خلیج پارس) نامیده بود.
جمال عبدالناصر در پی موضعگیریهایش در برابر اسراییل و قدرتهای غربی و ملی کردن آبراه سوئز برای تثبیت موقعیت مصر به عنوان قدرت برتر خاورمیانه، به گونهای بیسابقه و غیرمنتظره خود را به عنوان رهبر ناسیونالیسم عرب مطرح ساخت و به شدت در برابر ایران به موضعگیری پرداخت و از جمله در 25 ژوئن 1960 در یک سخنرانی تند و پرخاشگرانه، از کشورهای عربی خواست که از آن پس خلیج پارس را خلیج جعلی بنامند. در پی این سخنرانی، «اتحادیهی عرب» طی دستورکاری از تمامی کشورهای عضو خواست که به درخواست «رییس عبدالناصر» توجه کنند و از بهکار بردن نام «خلیج پارس» خودداری و به جای آن «خلیج ع ر ب ی» را به کار ببرند.
در پی دستورکار یادشده، کشورها و شیخنشینهای عرب منطقه - که از یکسو در جستوجوی هویت تاریخی برای خویش به تلاش افتاده بودند و از سوی دیگر عمدهٔ آنها به شدت زیر نفوذ انگلستان قرار داشتند - در تنظیم قراردادها و برگههای رسمی و تهیهٔ نقشههای جغرافیایی برای کتابهای درسی و سازمانهای گوناگون همهجا نام «خلیج ع ر ب ی» را جایگزین خلیج پارس کردند و با پرداخت پولهای کلان به روزنامهها و نشریههای مختلف و حتا مؤسسههای فرهنگی تهیهکنندهی نقشههای جغرافیایی، کوشیدند تا آنها را برای به کار بردن نام تازهساختهشدهی «خلیج ع ر ب ی» راضی کنند.
در پی این اقدام گستردهی ضد ایرانی، موضعگیری شدید دیگری به صورت برقراری سانسور در گمرکها و سازمانهای پست کشورهای عربی به مورد اجرا گذارده شد. در پی آن، ورود هر کتاب، مجله و نقشه که در آن عنوان «خلیج پارس» به کار رفته بود، ممنوع شد، اقدامی که کموبیش تا به امروز در تمامی آن کشورها انجام میشود.
رهبرى این فعالیت اندکاندک به وسیلهی رژیم بعثى عراق انجام شد. رژیم بعثى که پس از سال ۱۹۶۸ در عراق به روى کار آمد روابط نزدیکى با دولت ابوظبى - که بانفوذترین قانونگذار در امارت متحدهی عربى در حال تکوین بود - برقرار کرد. جالب اینجاست که دولت ابوظبى روابط نزدیک خود را تا آخرین نفس (آوریل ۲۰۰۳) با رژیم بعثى صدام حسین حفظ کرد. زیر بالوپر بسیارى از نهادهاى شیاد علمى و پژوهشى گرفته شد تا از آنها به عنوان مراکزى براى تبلیغ عنوان سیاسى «خلیج ع ر ب ى» بهرهبردارى شود. این سازمانها جهت تصویب نامى تازه براى این آبراه راهبردی، ارتباطات فشردهاى با دانشگاهها، ناشران و مراکز نقشهسازى در سراسر جهان برقرار کردند. همزمان، بسیارى از دانشگاهیان، سیاستمداران و روزنامهنویسان غربى ترغیب مىشدند تا در پاسخ به کمکهاى مالى سخاوتمندانه، نام تازه را تصویب کنند. در آن زمان مؤسسهی جغرافیایی «سحاب» در ایران در برابر جوسازیها و موضعگیریهای کشورهای عربی با برپایی نمایشگاه و انتشار مجموعههای ارزشمند به عنوان یک سازمان غیردولتی نقش مهمی را بر عهده گرفت و شرایطی پدید آورد تا توجه جهانی به حقانیت ایران جلب شود.
تلاشهای ناصر اگرچه برخی سیاستمداران عرب را با وی همراه کرده بود اما به نتیجهی دلخواه نرسید. باید یادآور شد در دنیای عرب هستند کسانی که بر لزوم حفظ حرمت و هویت تاریخی خلیج پارس تأکید میکنند و از سیاست ایرانیزدایی خلیج پارس که توسط انگلیسیها و برای کسب امتیازها در خلیج پارس پیاده شد، پیروی نمیکنند. آنچنانکه دکتر محمد نوفل، معاون دبیر کل اتحادیهی عرب در همایش حقوق بشر تهران به سال 1968 در حضور خبرنگاران پیرامون نام خلیج فارس گفت: «من کوششهایی را که برای تغییر نام خلیج فارس به خلیج ع ر ب ی صورت میگیرد تمسخر میکنم و این کوششها را بینتیجه میدانم و محکوم میکنم».
نامهای تاریخی، پشتوانهی تاریخی و فرهنگی همهی قومها و ملتها
نامهای جغرافیایی بر پایهی زمینههای فرهنگی و تاریخی و در طول زمان شکل میگیرند و تثبیت میشوند و نه بر پایهی ملاحظههای سیاسی و نژادی، تا به واسطهی آن تغییر کنند. در دههٔ 70 میلادی، هنگامی که اسرائیل تلاش کرد در یکی از نشستهای سازمان ملل نام خلیج عقبه را به خلیج ایلیاد تغییر دهد، نمایندگان 22 کشور عربی به نشانهٔ اعتراض قیام کردند. اعتراضشان این بود که چنین پیشنهادی جنبهٔ نژادپرستانه دارد و بر خلاف تمام اصول جغرافیایی و نژادی است. از سوی دیگر در هیچیک از نشستهای سالانهٔ «کمیسیون سازمان ملل برای وحدت در نامهای جغرافیایی» بر خلاف تلاشهای مستمر کشورهای عربی، نام خلیج پارس دستخوش هیچ تغییری نشده است (سازمان ملل متحد که عالیترین مرجع جهانی محسوب میشود در دو مورد - پنجم مارس ۱۹۷۱ و دهم آگوست ۱۹۸۴ - در نشستهای رسمی و با حضور نمایندگان کشورهای عربی، نام خلیج فارس - Persian Gulf - را به عنوان تنها استناد حقوقی آبراه واقع در جنوب فلات ایران معرفی کرده است. بنابر این تمام نهادهای تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد از جمله واحد نقشهسازی این سازمان، خلیج پارس را یگانه نام مشروع وحقوقی قلمداد میکنند. افزون بر این، همایش سالانهی سازمان ملل متحد دربارهی هماهنگسازی نامگذاری جغرافیایی، بهطور مداوم بر اصالت نام «خلیج فارس» پافشاری کرده است). بر اینپایه گردانندگان نشنالجئوگرافیک باید توضیح دهند با استناد به چه منابعی، برخلاف اعلام رسمی کمیسیون سازمان ملل عمل کردهاند؟ اقدام این نشریه به لحاظ علمی حرکتی حیرتانگیز است. مؤسسهای که باید دژی مستحکم برای مراقبت از جغرافیا و نامهای واقعی نقاط مختلف جهان باشد، تغییری را در نام یک منطقهی مهم جغرافیایی اعمال کرده است که با هیچ یک از معیارهای علمی همخوانی ندارد. باید از جغرافیدانان معتبر دنیا این سؤال را پرسید که آیا موافقید به خاطر کشمکشهای سیاسی، مشخصههای جغرافیایی یک منطقه تغییر کند؟
نامهای تاریخی تنها بیانکنندهی موقعیت جغرافیایی یک سرزمین یا هویت مردمی که در آن دیار میزیند، نیستند. این نامها پشتوانهی تاریخ و فرهنگی همهی قومها یا ملتهایی هستند که در یک مکان جغرافیایی یا پیرامون آن در طول تاریخ با هم مراوده و دادوستد فرهنگی داشتهاند. تلاش برای تغییر این نامها که با هویت جمعی مردم آن آمیخته است نه تنها تعرض به مردمی است که نام مورد نظر خود را بر روی یک مکان، یک شهر، کشور یا دریا گذاشتهاند بلکه نادیده گرفتن هویت جمعی منطقهای است که در آن سکونت دارند. استمرار چنین حرکتهایی به روح سازگاری مردمان همسایه خدشه وارد میکند و مانع از همگرایی میان انسانهایی است که در شرایط رو به تحول جهان امروز تنها از راه گسترش همکاریهای منطقهای در همهی زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به دست میآید.
به گفتهی دکتر پیروز مجتهدزاده، استاد روابط بینالملل: «گسترهی جهانی این جریانها عمدتاً حامیان نژادپرستی عربی را در بر میگرفت و بخش قابل توجهی از نخبگان دانشگاهی جهان عرب به آن اعتراض کردند. در واقع این سالها هر جا بر تغییرات عناوین جغرافیایی اصرار شده است به وضوح میتوان رد پای افراطیترین چهرههای پانعربیسم را تعقیب و مشاهده کرد. صدام حسین یکی از همین چهرههاست. وی 300 میلیون دلار را در چهل سال میان برخی روزنامهنگاران و دانشگاههای اروپا [و حتا تنی چند از ایرانیان] خرج کرد تا [تاریخ و] جغرافیای بخشهایی از ایران و خلیج پارس را تغییر دهد. این روند امروز از سوی برخی شیوخ حاشیهی خلیج پارس و اینبار با صرف میلیاردها دلار تداوم مییابد».
مجتهدزاده معتقد است به لحاظ تاریخی تلاش برای تغییر نام خلیج پارس را میتوان به دو دورهٔ جریانسازی از سوی پانعربیستهای افراطی تقسیمبندی کرد. در موج اول که از دههی 70 شروع شده، بیش از هرچیز، همراه شدن اروپا با این ادعاهای واهی هدفگیری شده بود که اکنون نتیجهی این موجسازی به وضوح مشخص شده است. تصمیم گیری بیبیسی، رسانهی فراگیر و جهانی انگلیس، در «خلیج» نامیدن خلیج فارس در اوایل دههی ۱۹۷۰ تأثیرات گستردهای بر جامعهی مطبوعاتی انگلستان بر جای نهاد تا آنجایی که در اواسط دههی ۱۹۷۰ اکثر مطبوعات این کشور با استفاده از نام «خلیج»، دریای واقع در جنوب فلات ایران را دچار بیهویتی ساختند. بیبیسی، سالیان سال است که از نام «خلیج» به جای خلیج پارس استفاده میکند و یا گنجینهسرای لوور پاریس، متأثر از پولهای فراوانی که در این کشور برای پشتیبانی یک حرکت ضد ایرانی خرج میشود، از ذکر نام خلیج پارس در برگهها و نقشههای تاریخی خودداری میکند. دکتر مجتهدزاده معتقد است که حذف واژهٔ پارس از عبارت «خلیج پارس» [به بهانهی اختلاف بین ایران و عربها] به قصد اهانت و نادیده گرفتن هویت ایران صورت میگیرد. او تأکید میکند که این اقدام در خلاء صورت نگرفته و بخشی از برنامهای گسترده برای ایرانزدایی از خلیج پارس است.
نکتهی حایز اهمیت در موج اول این بود که طی این دوره، آمریکا از متهم شدن به همسویی با این جریان تا حد زیادی مصون ماند، اما در موج جدید، برخی از شیوخ عرب با تحویل پولهای بیشتر به محافل آمریکایی تلاش میکنند این کشور را نیز وارد جریان کنند. اشغال کویت به دست عراق، ورود نظامیان آمریکا به منطقه و تداوم این جریانها نتوانسته بود تلاشهای برخی شیوخ عرب در راستای همراه کردن آمریکا برای حمایت از ادعاهای واهی نظیر تغییر نام خلیج پارس را با موفقیت همراه کند اما اقدام اخیر نشنالجئوگرافیک نشان داد مسایلی نظیر حضور گستردهٔ این نیروها در کشورهای حاشیهٔ خلیج پارس، زمینهی همراهی آنان با برنامهی تغییر نامهای جغرافیایی و تاریخی بر ضد ایران را فراهم کرده است. ورود مؤسسهی آمریکایی نشنالجئوگرافیک به جریانسازیهای ضد ایرانی در کنار رویکردهای اخیر برخی نهادهای رسمی آمریکایی نظیر نیروی دریایی این کشور - مستقر در خلیج پارس - حاکی از رویداد جدیدی است که در موج تازهی ضد ایرانی رخ داده است.
ورود مؤسسهای تحقیقاتی به فرآیندی از نظر ماهیت، سیاسی، در واقع میتواند نشاندهندهی عمق نفوذ اقتصادی شیوخ خلیج پارس برای جعل تاریخ منطقه باشد. دکتر خیراندیش، استاد دانشگاه میگوید: «نیازهای اقتصادی موسسات تحقیقاتی، بسترهای نفوذپذیری آنان را در مقابل سودجویان سیاسی و اقتصادی فراهم میکند. علاوه بر این، فشارهایی که در حوزههای مختلف جهانی بر ایران وارد میآید زمینهی اقداماتی نظیر آنچه را که از سوی نشنالجئوگرافیک صورت گرفت فراهم آورده است». وی میافزاید: «در سالهای اخیر شیوخ عرب با استفاده از ابزارهای اقتصادی تلاشهایی را برای مطرح کردن عنوانهای مجعول در حوزهی خلیج پارس آغاز کردهاند. تغییر نامهای جغرافیایی، اصولاً صورت نمیگیرد چرا که نام، بخشی از مشخصات اساسی یک منطقهی جغرافیایی است و ذکر نام جغرافیایی پیامدهای مختلف علمی به دنبال دارد. در مورد نام خلیج پارس نیز باید اذعان کرد که این نام با موقعیت تمدن ایران پیوند مستقیم دارد». اینگونه است که نخبگان علمی کشور این روزها تصریحات علمی اینچنینی را از منظر دفاع از موجودیت و هویت ملی بر زبان میآورند؛ دفاع از ایران در مقابل جریان جعل تاریخ برای شکستن مرزهای هویتی این سرزمین کهن.
نگاهی گذرا به تاریخچهٔ جزیرههای خلیج پارس
خلیج فارس و جزیرههای آن از جمله بومموسا در روزگار ایلامیان به ویژه در زمان سلطنت سیلهک پسر سوسیاک ( 1151- 1161 پیش از میلاد) تحت تسلط این سلسله بوده است. در دولت ماد نیز جزیرههای خلیج فارس جزو یکی از ایالتهای جنوب غربی و سپس جزو ساتراپ استان چهاردهم دولت ماد به نام درنگیانه و بخشی از کرمان بود. در دوران هخامنشیان این جزیرهها از جمله جزیرههای بوم موسا (ابوموسی) و تنب بزرگ و تنب کوچک به موجب بند شش ستون یکم سنگ-نوشتهٔ بیستون، جزو استان پارس بوده است. همچنین در دوران اشکانیان، در روزگار پادشاهی مهرداد یکم (138-171 پیش از میلاد)، بندرها و جزیرههای پارس زیر حکومت این سلسله قرار گرفت. در روزگار ساسانیان جزیرهها و بندرهای خلیج فارس جزو قلمرو ایران و کوده شهراردشیر، خوره استان پارس و جزو پادکیسان نیمروز بود.
پس از ورود اسلام به ایران، در دورهٔ اقتدار خاندان بویه از 323 هجری قمری، بندرها و جزیرههای سراسر کرانههای خلیج فارس در قلمرو فرمانروایی آنان قرار داشت. این فرمانروایی به دست سلجوقیان کرمان ادامه داشت تا اینکه پس از انقراض ملوک کیش در سال 626 هجری قمری در روزگار اتابکان فارس و ایلخانان مغول، والیان دریای فارس یا ملوک هرمز، در جزیرهٔ کیش سکنا گزیدند و تا سال 779 بر تمام جزیرههای خلیج فارس و دریای مکران (عمان) حکومت کردند. تیموریان نیز خراج جزیرهٔ کیش و دیگر جزیرههای خلیج فارس را تا سال 873 که در ایران حکومت داشتند جزو فارس محسوب و وصول میکردند.
با ورود پرتغالیها به خلیج فارس و آغاز فعالیتهای استعمار نوین در منطقه، جزیرههای خلیج فارس از جمله بوم موسا، به اشغال دریانوردان پرتغالی درآمد. در روزگار پادشاهی شاهعباس بزرگ، پس از یک دوره نبرد طولانی، جزیرهها و بندرهای ایرانی در خلیج فارس از جمله بوم موسا، قشم، هرمز و بحرین بهوسیلهٔ نیروهای ایرانی آزاد شد که به همین مناسبت بندر گمبرون به بندر عباس تغییر نام یافت.
در سال 1147 هجری قمری (1735 میلادی)، نادرشاه، لطیفخان دشتستانی را به سمت حاکم ایالتهای جنوب ایران و دریاسالاری کل سواحل و بندرها و جزیرههای خلیج فارس منصوب کرد. این فرد در سال 1736 میلادی به بحرین لشگر کشید و شیخ جبار هوله، یاغی بحرین را شکست داد و کلید دژ بحرین را برای نادرشاه فرستاد.
کریمخان زند نیز در سال 1179 (1765) بر سراسر منطقهٔ فارس و جزیرههای خلیج فارس اعمال حاکمیت کرد. در دورهٔ قاجاریه، آقامحمدخان پس از شکست دادن جانشینان کریمخان زند، موفق شد بر تمام ایران از جمله بندرها و جزیرههای خلیج، مسلط شود. در روزگار فتحعلیشاه هم جزیرههای دریای پارس از جمله کیش، بحرین، بوم موسا، هندورابی، تنب بزرگ و تنب کوچک، فرور و ... جزو ایالت فارس محسوب میشد و در سال 1263 کرانهها و جزیرههای خلیج فارس از جمله جزیرهی بوم موسا بخشی از ایالت بندرهای خلیج فارس شد.
در سال 1853 میلادی انگلستان که از سال 1819 به بهانهی حفظ امنیت در خلیج فارس استقرار یافته بود در راه تثبیت سلطهی خود، حکام منطقه را گرد هم آورد و با آنان قراردادی را به نام «صلح جاویدان» امضا کرد که به موجب آن اجازه یافت نه تنها به بهانهی مبارزه با دزدان دریایی بلکه به بهانهی حفظ امنیت خلیج فارس، در هر حادثهای که در کرانههای خلیج فارس روی میدهد مداخله کند. با این زمینهچینیها بود که در کنار ناتوانی ناشی از ناشایستگی حاکمان ایران، بریتانیا فرصت یافت به سال 1891 جزیرههای بوم موسا و تنب بزرگ و تنب کوچک را که از روزگار کهن در تملک ایران و جزو جداییناپذیر خاک آن بود به اشغال خود در آورد.
پس از آن، به ویژه در دههی نخست سدهی سیزدهم خورشیدی، دولت ایران بارها حق حاکمیت خود را بر جزیرههای تنب و بوم موسا اعلام کرد، از جمله در تاریخ 5 اسفند 1308 وزارت خارجهی ایران با دادن نامهای تند به وزیر مختار انگلستان در تهران، به برافراشتن پرچم انگلستان بر فراز جزیرههای نامبرده اعتراض کرد.
حکومت ایران در طول سالهای بعد نیز همواره ضمن انجام اقدامهایی مشابه و نامهنویسیهای متعدد که همگی از اسناد معتبر حق حاکمیت ایران محسوب میشوند، بر احقاق حق خود پای فشرد. تا این که در نیمه دوم سال 1971 دو کشور توافق کردند که یک روز پیش از خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس، ایران نیروهای خود را به جزیرههای مسکونی بوم موسا و تنب بزرگ و جزیرهی غیرمسکونی تنب کوچک اعزام کند و به این ترتیب پس از حدود 80 سال که سیاست استعمار، با وجود حقوق مسلم تاریخی، مانع اعمال حاکمیت ایران بر این جزیرهها شده بود، پس از گفتوگوهای طولانی و پیگیر، بار دیگر این جزیرهها زیر حاکمیت بر حق ایران قرار گرفت. نکتهای که در اینجا شایستهی اشاره است روش همیشگی انگلستان در اختلافاندازیهاست. آنها با قرار دادن چند سرباز ناآگاه عرب در جزیرهی بوم موسا، و خامی ایرانیان در فرستادن نیروهای نظامی به جایی که باید به ظاهر تخلیه میشد، زمینهی برخوردی را پیش آوردند که این تنها مدرک کشور امارات متحدهی عربی برای تهمتزدنها باشد، کشوری که در آن زمان هنوز تشکیل نشده بود!
همچنین انگلستان پیش از اینکه در سال 1971 بنا بر دلایلی نیروهایش را از خلیج پارس بیرون بَرَد با زیرکیهای خاص کوشید تا به شیخنشینهای کوچک ناآباد ساحل جنوبی هویت سیاسی بخشد و با بستن قراردادهایی خاص با آنها و میان آنها، شرایطی پدید آورد تا در فرصتهای لازم آن سرزمینها را در چالش با ایران به صحنه آوَرَد.
ایران، پاسدار خلیج فارس
بیرون رفتن نیروهای انگلستان از منطقه همزمان بود با دورانی که آمریکا به علت کمبود ناوگانش در دریای عمان و درگیری در خاور دور، آمادگی نداشت تا در برابر اتحاد جماهیر شوروی که داعیهی پر کردن خلاء قدرت استعماری انگلستان در نقاط راهبردی بهویژه خاورمیانه را داشت، دست به واکنش سریع بزند. از اینرو با درک مبانی تاریخی و حقوقی ایران و گسترش ساحلی کشور در سراسر کرانهی شمالی خلیج پارس و وجود ذخایر عظیم انرژی، طرح تقویت اقتصادی و بهویژه جنبهی نظامی ارتش به منظور تأمین امنیت آبراه بزرگ منطقه با هماهنگیهای مشترک به مورد اجرا گذارده شد.
این فرایند نه تنها پیروزی دیپلماسی غرب را در چارچوب نظام بازدارندهی محدود در برابر تهدید بلوک شرق در منطقهی حساس خاورمیانه میسر ساخت بلکه، خواست راهبردی ایران را نیز فراهم آورد. از آن پس دیپلماسی ایران با برقراری روابط حسنه با کشورهای منطقهای و تدبیر عقد قرارداد الجزایر (1975) از موضع قدرت برتر نظامی با کشور عراق، برای نخستینبار در سدهی اخیر بار مسؤولیت خطیر پاسداری از امنیت منطقهٔ خلیج پارس، دریای عمان تا میانهٔ اقیانوس هند را با موفقیت بر دوش گرفت، تا اینکه گرایش غیر متعارف حکومت ایران به وابستگی به ابرقدرت آمریکا بهجای حفظ فضای همبستگی کشور با موازین متعادل غرب، و خودمحوری مغرورانهی دولتمردان در برابر خواستهای اکثریت جامعه، رژیم ایران را با بروز انقلابی فراگیر سرنگون ساخت.
در آن میان در روزهای نخست انقلاب، حذف و فروپاشاندن غیرموجه قدرت ارتش منظم سامانیافتهی ایران به عنوان سکاندار امنیت و عظمت ملی و ایجادکنندهٔ تعادل قوا در منطقهی حساس خاورمیانه، باعث شکست راهبرد کارآمد امنیت ملی و سقوط تسلط کمنظیر قدرت نظامی ایران در منطقهی خلیج پارس شد که به سبب آن در فضای بیسامانی، موجبات تحریک کشور عراق و جرأت تجاوز به خاک ایران را فراهم آورد و مدت هشتسال جنگ فرسایشی و ویرانگری را به کشور ما تحمیل کرد. پس از آن ایران دیگر نتوانست نقش مهم خود را در امنیت خلیج پارس ایفا کند، کوتاهی بزرگی که باعث شد تا جهان غرب، بهویژه آمریکا این منطقه¬ی حساس را به زیر سلطه درآورند. همچنین در پی طرحهای استعماری برای رودررویی کشورها و شیخنشینهای ساحل جنوبی خلیجفارس با ایران بر پایهی تمهیدات قبلی چون عنوان کردن نام «خلیج ع ر ب ی»، شیخنشین شارجه را وارد گود ساختند تا نسبت به مالکیت جزیرههای سهگانهٔ ایرانی به ادعا بپردازد.
شگفتانگیز است چنین پدیدههایی که از عمر آنها بیش از دو سده و اندی نمیگذرد، و استقلال و اطلاق دولت به جمع آنها از 30 سال تجاوز نمینماید، ادعا بر جزیرههایی دارند که در طی 2700 سال گذشته از جمله زمینهای جدا نشدنی ایران بوده که برای چند دهه تحت اشغال غیرقانونی قدرت استعماری درآمده و پس از خروج قدرت مذکور به سرزمین مادر بازگردانده شده بودند. حتا در این رابطه صرفاً به خاطر جلب همکاری منطقهای و ایجاد امنیت آن، ایران سیاست گذشت را نسبت به همسایگان عرب در پیش گرفت.
فراموش نشود که این جزیرهها تسلطی راهبردی بر تنگهی هرمز دارند. تنگهی هرمز، آبراه باریکی است که خلیج پارس را به اقیانوس هند متصل میسازد. در مسیر طولی تنگهی هرمز جزیرههای ایرانی لارک، قشم، هنگام، تنب بزرگ و بوم موسا که با یک خط منحنی می توان آنان را به هم مربوط کرد از برترین موقعیت راهبردی برای پاسداری از تنگهی هرمز برخوردارند، از اینرو هر قدرت مدعی تأمین امنیت خلیج پارس لازم است آنها را در اختیار داشته باشد. تغییرات اطلس نشنالجئوگرافیک پدیدهای تصادفی و کماهمیت نیست بلکه میتوان آنرا زمینهساز اقدامات نگرانکنندهای از این دست دانست که میتواند در آینده منافع ایران را بیش از پیش مورد تهدید قرار دهد.
تغییر نام خلیج پارس، بخشی از یک طرح گستردهٔ ضد ایرانی
با رویداد انقلاب اسلامی در سال 57 و با توجه به درآمدهای کلان کشورهای نفتخیز خاورمیانه و بهرهمندی غرب از ثروتهای بادآوردهی آنها، شرایطی پدید آمد تا دشمنان استقلال و یکپارچگی ایران و همهٔ حکومتهایی که از حضور یک ایران آزاد و پرقدرت در منطقه نگرانند، جریانها و مزدورانی را در راستای جداییطلبی ساماندهی کنند که انجام این مقصود ایجاب میکرد با قلب واقعیتهای تاریخی، برای بخشهای عمدهای از ایران به تاریخسازی و تحریف واقعیتهای فرهنگی بپردازند. تغییر نامهای جغرافیایی کهن ایران و تحلیلهای غیرعلمی، واژهشناسی ترکیبی نامهای پارسی برای تبدیل ریشهی آنها به ترکی، عربی و غیره، بخشی از این توطئه را تشکیل میدهد که همچنان ادامه دارد. مطلبی که تنها شامل خلیج پارس و جزیرههای آن نمیشود.
بر اینپایه باید با دغدغهی فراوان در برابر توطئههای گستردهی تاریخسازی و تحریف واقعیتها به منظور ضربه زدن به یکپارچگی سرزمین ایران و وحدت ملی این کشور و تلاش رذیلانهی دشمنان استقلال ایران برای «کثیرالمله» خواندن باشندگان این سرزمین بر پایهی نقشههای استالینی، هوشیار بود و بیتفاوت نماند. شوربختانه برخی از افراد بدون آن که ژرفاندیشانه بر تاریخ ایران آگاهی داشته باشند با دنبالهروی از آنانی که وحدت دیرینهسال تیرههای ایرانی را در قالب یک ملت یکپارچه نفی میکنند و ملت ایران را مجموعهی گسستهای از قومهای گوناگون و ناهمگن معرفی میکنند، بدون سوءنیت آب به آسیاب تجزیهطلبان میریزند.
دکتر پرویز ورجاوند، باستانشناس و وزیر فرهنگ دولت موقت بر این باور است که: «پدیدهی تحریف واقعیتهای تاریخ ایران و تغییر و تفسیر نامهای جغرافیایی کهن ایرانی به عنوان یک سیاست خزنده از سوی قدرتهای جهانی و کشورهای همسو با آنها در منطقه، طی چند دههی اخیر، و در پی فروپاشی اتحاد شوروی در دستور کار قرار گرفته است و هدف آن ایجاد جریانهای جداییطلبانهای است که در هر بخش به گونهای رخ نشان میدهد. ملت ایران هوشیارانه باید مسایلی را پی بجوید و با شناخت واقعیتهای تاریخی دریابد که قدرتهای استعماری چگونه با زمینهسازیهای بلندمدت، امروز در فکر بهرهبرداری از شیطنتهایی هستند که در دهههای پیشین صورت گرفته است. زمانی که در جریان جنگ یکم جهانی یکباره «پانترکیستها» نام سرزمین آلبانیای کهن، اران و شروان دوران اسلامی را بدون هیچ ضابطهای به «جمهوری آذربایجان» تبدیل ساختند و در پی شکست عثمانی از اتحاد شوروی، روسها این عنوان را با زیرکی حفظ کردند، هدف آن بود تا زمینههای جداسازی سرزمین واقعی آذربایجان از پیکر ایران را فراهم آورند. به همین دلیل بود که شماری از روزنامهها و شخصیتهای صاحبنظر ایرانی چون ملکالشعرای بهار در برابر این نامگذاری به شدت موضع گرفتند و حتا «خیابانی» برای مقابله با این اقدام، پیشنهاد تغییر نام آذربایجان به «آزادیستان» را مطرح کرد. چند دهه بعد زمانی که اتحاد شوروی «فرقهی دموکرات» را ساماندهی کرد و برای یک سال آذربایجان را از ایران جدا کرد همه دلیل آن نامگذاری را دریافتند که به چه مقصود بود، چنانکه هماکنون نیز مزدورانی با حمایت مالی آمریکا و یاریهای دو کشور منطقه همچنان بر عنوان «آذربایجان شمالی» (جمهوری آذربایجان) و «آذربایجان جنوبی» (آذربایجان واقعی)، پا میفشارند و این دو را برخلاف تمامی واقعیتهای تاریخی یک سرزمین واحد میدانند که از هم جدا گشتهاند و برآنند که موجبات به هم پیوستن دوبارهی آنها را فراهم سازند [که صد البته اگر پیوستنی باید باشد – که مورد تأیید همهی ایرانگرایان هم است – پیوستنِ فرزند جداشده به مادر خود است]».
وی از یادآوری آن تجربهٔ تاریخی چنین نتیجه میگیرد که: «در آن زمان که نام «مجعول» جمهوری آذربایجان مطرح گشت جز گروهی از آگاهان، بسیاری افراد تصور آن را نداشتند که چگونه دشمنان استقلال و یکپارچگی ایران، برآنند تا از این نامگذاری بهرهبرداری کنند. امروز نیز تغییر نام «خلیج پارس» به «خلیج ع ر ب ی» در مهمترین اطلس مطرح جهان و تغییر نام تاریخی جزیرههای ایرانی به نامهای عربی و سرانجام کاربرد واژهی «اشغال» به جای «مالکیت سرزمینی ایران» دربارهی سه جزیرهی بوم موسا، تنب بزرگ و تنب کوچک، پدیدهای نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت و عوارض منفی آن را در آیندهٔ نزدیک - با توجه به شرایط بحرانی منطقه - در پیوند با منافع ملی ایران و یکپارچگی کشور نادیده انگاشت».
دکتر ورجاوند یادآور میشود که: «از یاد نبریم که مؤسسهی نشنالجئوگرافیک گستردهترین شمارگان را به صورت اطلس، مجله، سیدی و دیویدی در اختیار دارد و250 میلیون نفر در سراسر جهان از استادان دانشگاه و مراکز پژوهشی راهبردی و انستیتوهای بررسیهای جغرافیایی، زیستمحیطی و... گرفته تا علاقهمندان غیرحرفهای را زیر پوشش پیامرسانی خود دارد. با انتشارات آن به ویژه اطلس معتبر آن، در عمدهی موارد به عنوان سندی بیچونوچرا برخورد میشود. بنا بر این اهمیت آنچه صورت گرفته است بیش از آن میزانی است که بتوان تصور کرد و از اینرو جا دارد این موضوع جدی گرفته شود».
چه باید کرد
اینکه ایرانیان مستقل، از درون و برون مرز با کوششی تحسینبرانگیز موفق شدند نشنالجئوگرافیک را به تغییر «قیس» و «شیخ شعیب» به «کیش» و «لاوان» و حذف عنوان «اشغالگر» برای ایران (نسبت به جزایر سهگانه) وا دارند به خودی خود مثبت تلقی میشود ولی پیکار با نشنالجئوگرافیک و بسیاری دیگر که تاریخ و جغرافیا را وسیلهی کسب درآمد و زدوبندهای سیاسی میکنند، هنوز پایان نیافته است، بهویژه که همین تغییرات نشنالجئوگرافیک هم فقط در نقشههای موجود روی تارنمای این سازمان انجام شده و هزاران نسخه از اطلس 2005 در سراسر جهان پخش شده است (در همان آغاز بسیاری از ایرانیان، بهحق خواستار گردآوری و بازچاپ اطلس شدند ولی روشن نیست چگونه در سروصدا و گاه شلوغبازی چنین مورد مهمی به فراموشی سپرده شد).
دکتر ورجاوند بر این باور است که کارهایی در درون ایران، چون: «لطمه زدن به مجموعهای از میراثهای فرهنگی ارزشمند کشور و ویران ساختن آنها که هیچگاه امکان جبران آن وجود ندارد و تغییر نام شماری از شهرهای پیشینهدار کشور چون کرمانشاه و شاهرود و شماری دیگر، و همزمان تغییر نام خیابانها و میدانها بدون توجه به اینکه این نامها بار تاریخی دارند و خوب و بد، بیانگر فصلی از تاریخ این کشورند، زمینهساز چنین اقدامی شد. پس باید در گام نخست این احترام به تاریخ و جغرافیا را در درون میهن نیز زنده کرد.
همچنین اگر دولت و دستگاه دیپلماسی ایران در سالهای گذشته واکنشهای درخوری به این ادعاها نشان میدادند، ممکن نبود شهر- کشور و مینیدولت تازه به عرصهرسیدهای چون امارات پای خود را تا به آن حد از گلیم خود بیرون بگذارد که گویی کشور قدرقدرتی است. متأسفانه وزارت خارجهٔ ایران به جای استناد به قطعنامههای گوناگون سازمان ملل متحد در زمینهٔ نام «خلیج پارس» و در جریان قرار دادن مردم جهان، سخنگوی این وزارتخانه فقط به ابراز واکنشهای ملایم در اتاقهای نیمهبسته - که گفتوشنودهای انجام شده در آنها حتا در روزنامههای داخلی نیز به گونه¬ی مؤثری، بازتاب پیدا نمیکند - بسنده کرده است.
کار حکام امارات به جایی رسیده است که به مدیران مدرسههای ایرانی در این شیخنشین تأکید کردهاند که در کتابهای درسی دانشآموزان ایرانی، باید از نقشههایی استفاده شود که بهجای نام خلیج پارس، از نام جعلی خلیج ع ر ب ی بهره گرفته شود. حکام امارات برای این اقدام، مهلتی چند ماهه به مدیران مدرسههای ایرانی دادهاند. اگر مقامهای مسؤول برابر این زیادهخواهیها سکوت کنند، آنها گامی دیگر به جلو برداشته و مدعی بندرعباس و بوشهر هم خواهند شد. اکنون دیگر هیچکس نباید شک کند که لازم است حکام امارات حد و اندازهٔ خود را بشناسند و نگاه دارند.
سادهترین راه برای بیرون آوردن این اندیشههای ناراست از سر دولتمردان امارات متحدهٔ عربی میتواند اجرای یک تنبیه اقتصادی باشد. هماکنون سالانه بیش از 5/2 میلیارد دلار کالا به گونهی رسمی و به صورت صادرات مجدد از امارات به ایران وارد میشود. حدود دو برابر این میزان نیز کالای قاچاق از امارات به ایران میرسد. این حجم صادرات عظیم همراه با سرمایهگذاری ایرانیان در سایر زمینههای اقتصادی امارات بهویژه در صنعت ساختمان موجب شده این شیخنشین، فربه و دچار توهمات ناشی از آن شود و همانند کسی که چاق شدن غیر طبیعی خود را با پهلوان شدن اشتباه میگیرد، برای ایران ساز «هل من مبارز» بنوازد.
کافی است که مقامهای مسؤول، ورود هرگونه کالا، حتا همراه مسافر را از امارات قدغن کنند و در مورد کالاهای قاچاقی که از امارات میآید، نظارت بیشتری به کار برند. در اثر این اقدام، صدها شرکت اماراتی، ورشکست شده و منطقهٔ آزاد «جبلعلی»، بخش بزرگی از فعالیتهای اقتصادی خود را از دست میدهد؛ کافی است که اقدامی سختگیرانه دربارهٔ انتقال ثروت به امارات در پیش گرفته شود تا شیخنشین مزبور از جریان انتقال ثروت از ایران که سالانه سر به چندین میلیارد دلار میزند، محروم شود؛ کافی است که به شرکتهای دولتی و نیمهدولتی دستور داده شود که خاک این شیخنشین را ترک کنند تا کارمندان محلی بیکار شوند؛ کافی است که پرواز به امارات و برعکس به یکدهم میزان موجود کاهش داده شود تا شیخنشین مزبور از حضور جهانگردان ایرانی محروم شود و به طور کلی، از حجم رفت و آمد کاسته شده و در نتیجه، سطح بازرگانی تنزل یابد...
آمار و ارقامی که مقامهای ایرانی در مورد مبادلات نابرابر اقتصادی ارایه میدهند نشاندهندهی آن است که ادامهی حیات و رونق اقتصادی امارات تا چه میزان وابسته به ایران است. در این راستا محمدرضا بهزادیان، رییس «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» میگوید: «غفلت ما، دوبی را فربه کرده است. دولت باید واردات کالاهای صادرات مجدد از کشورهای منطقه را ممنوع کند». ایرج ندیمی، نمایندهی لاهیجان و مخبر کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی نیز میگوید: «آخرین آمارهایی که از طریق دستگاههای تجاری و اقتصادی کشور ارایه شده، حاکی از این است که لااقل چهار هزار شرکت در دوبی با سرمایهٔ ایرانیان به ثبت رسیده که تهدیدی است برای آیندهٔ صنعت ایران».
اگر بر حجم صادرات مجدد و صادرات قاچاق از دوبی به ایران، سرمایهگذاری ایرانیان در صنعت ساختمان و بخشهای خدماتی امارات و سرمایه در گردش این چهار هزار شرکت را هم بیفزاییم، آنگاه معلوم میشود بند ناف اقتصاد امارات به کجا وصل است و چگونه شنزارهای این مینیکشور تازهبهدورانرسیده، تبدیل به یک منطقهی تجاری – گردشگری پر رونق شده است. اکنون که مقامهای ایرانی پی بردهاند مماشات و مدارا با حکام امارات، نتیجهی معکوس داده است، جا دارد با تدوین یک برنامهی حسابشده، این بند ناف قطع شود. برای جلوگیری از پیشآمد و ضعفی که توسل به خشونت را غیر قابل اجتناب کند، باید اقدامهای اقتصادی دیپلماتیک قاطعی به اجرا درآید. اقدامهای اقتصادی، به حداقل رساندن مراودات توریستی و مبادلات اقتصادی با امارات است، اما برای آن که بازرگانان و سرمایهگذاران ایرانی متضرر نشوند باید مهلتی منطقی برای انتقال کالاها و سرمایههای ایرانیان از دبی تعیین شود و پس از آن کاری کنیم که به قول یک مقام هندی، کالاهای هندی اول به دبی نرود و بعد با قیمت گزاف به ایران فروخته شود.
محمد اعلا، استاد دانشگاه ایالتی آمریکا و بنیادگذار تارنمای «پرشینگولف آنلاین» (برای پاسداری از نام خلیج پارس) دربارهی لزوم اتحاد ایرانیان میگوید: «در دو ماه اخیر، ما بیش از 5 هزار رایانامه از کشورهای مختلف دریافت کردیم که بخش قابل توجهی از آنها از سوی افرادی فرستاده شده بود که اصلا ایرانی یا ایرانیتبار نبودهاند. حتا از یک جوان بحرینی رایانامهای داشتیم که نوشته بود پدر و پدر بزرگ او هنگام صحبت در خانه از نام خلیج پارس استفاده میکنند و این مشکلات را دولتها پدید میآورند [البته فراموش نشود که اکثر بحرینیان ایرانیتبار هستند]. جنجالی که در پی اقدام نشنالجئوگرافیک به وجود آمد موجب همبستگی بیشتری میان هموطنان، هم در داخل و هم در خارج شد. هنگامی که دادنامهٔ اینترنتی ایرانیان علیه این سازمان را پیگیری میکردم باعث افتخارم بود که گاه در هر ثانیه 15-10 نام به امضاکنندگان افزوده میشود. اگر ما متحد باشیم هیچ گروه یا سازمانی به خود اجازه نمیدهد که اینگونه میراث ما را به بازی بگیرد و یا کشوری که صد سال هم از تأسیس آن نمیگذرد چنین ادعاهای بیپایهای را نسبت به جزیرههای ما مطرح کند».
گذشته از اینها با توجه به اینکه به دلایل گوناگون – از جمله سیاست رسانهها – بسیاری در غرب، ایران را کشوری عربی میپندارند موج اعتراضهای ایرانیان و بازتاب آن در رسانهها بسیاری از جهانیان را تا حدی نسبت به هویت ملت ایران و خلیج پارس و اینکه دستکم ایرانیان عرب نیستد، آگاه ساخت.
گفتنی است تارنمای آمازون در اوج اعتراضهای ایرانیان، بارها نقدهای منفی آنان را از صفحهای که اطلس نشنالجئوگرافیک به فروش میرسید، حذف کرد. ایرانیان در آن دو ماه بارها و بارها با نوشتن نقدهای منفی برای این اطلس، ستارههای ارزشگذاری نقشه را از پنج ستاره به یک ستاره رساندند ولی گردانندگان آمازون هر بار نقدهای آنان را به بهانهٔ «یکسونگری» و «تنها پرداختن به نام یک منطقه» از تارنمای خود پاک کردند. ظاهراً آمازون این دلسوزی را تنها برای اطلسهای 103 دلاری نشنالژئوگرافیک روا میدارد(!) زیرا برای دیگر محصولاتی که در این بزرگترین فروشگاه اینترنتی فروخته میشود چنین سیاستی اعمال نمیشود.
در این میان وبلاگنویسان ایرانی هم با پیوند (لینک) دادن و اعتراضیه نوشتن، دین خود را به خلیج فارس ادا کردند. پرشینبلاگ (اولین سرویسدهندهی ایرانی تارنگار) به کمک تارنگار (وبلاگ)نویسان فارسیزبان آمد و یک تومار اعتراض اینترنتی آماده کرد که در کمتر از 5 روز 20 هزار ایرانی پای آن را امضا کردند. نامهی رسمی و محترمانهی پرشینبلاگ البته تأثیر بسیاری در این همدلی میهنی داشت اما وبلاگنویسان عصبانیتر از این حرفها بودند. «لوگو ماهی» که وبلاگی مستقر در آمریکاست برای مقابله بهمثل، بمباران گوگلی را پیشنهاد داد و در همین مورد نوشت: «کاری هست که فقط با همبستگی میسر میشه و برای همین وسیلهی خیلی خوبیه برای ابراز همبستگی ما ایرانیان در مورد این مسأله». او این کار را یک دهنکجی اساسی به همه کسانی دانست که در گوگل «ع رب ی ن گلف» (خلیج ع ر ب ی) را جستوجو میکنند. نتیجه اینکه بسیاری از نویسندگان تارنگارهای فارسی درصفحهی خود نوشتنند: «خلیج ع ر ب ی» و از این عبارت پیوند دادند به صفحهای که در آن به زبان انگلیسی و عربی نوشته بود: «خلیج ع ر ب ی وجود خارجی ندارد، لطفاً خلیج فارس را جستوجو کن». وبلاگنویسان معتقدند: با خیلی چیزها میشود شوخی کرد، با خیلی چیزها میشود کنار آمد، خیلی چیزها را میتوان تحمل کرد، اما نه با نام میهنشان. آنان در هر جای این کرهی خاکی که باشند، ایرانیاند و از حیثیت ملیشان دفاع میکنند. آنها باغیرتتر از کسانی که فقط شعار میدهند، نام فارس را بر خلیج برافراشته خواهند داشت.
محمدرضا سحاب، از مؤسسهٔ جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب که درگیر گردآوری و چاپ نقشههای تاریخی این آبراه است چنین میگوید: «46 سال از آغاز کاربرد نامهای مجعول برای خلیج فارس میگذرد. در طول این 46 سال اقدامات مقطعی بسیاری انجام شده ولی هیچیک به اندازهٔ اقدامات اخیر در برابر نشنالجئوگرافیک پیگیر نبوده که البته به نتیجهای نیمبند هم رسیده است. اگر این اقدامات دنبال شود امید است تا چند سال آینده پروندهٔ نامهای ساختگی برای خلیج پارس بسته شود. ولی اگر این اقدام هم مقطعی باشد و ما به تغییراتی که نشنالجئوگرافیک اعمال کرده دلخوش باشیم راه به جایی نخواهیم برد. هر کس به اندازهٔ توان خود باید پیگیر باشد، چه دولتمردان و چه مردم عادی. نکتهٔ بااهمیت دیگر این است که اگر دولت ما با کشورهای عربی مانند سوریه، لبنان و فلسطین، دوست و دارای همکاری متقابل است چرا وزارت امور خارجه از آنها نمیخواهد این موضوع را در نقشهها، رسانهها و کتابهای درسیشان تصحیح کنند؟ برای نمونه دولت مصر چندی پیش تجدید رابطه با ایران را به تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی منوط ساخت. هنگامی که نام یک خیابان برای تجدید رابطه بین دو دولت این چنین مطرح است ما نهتنها مسألهٔ کاربرد نام درست خلیج پارس را در مورد دریایی به این بزرگی مطرح نمیکنیم بلکه اساساَ از آن صحبتی هم نمیکنیم».
دکتر ورجاوند پیشنهاد میکند که در کنار تلاشهای مردم، شماری از استادان و پژوهشگران صاحباعتبار ایران در نامهای اعتراضی و مستند به برگههای فراوان موجود خطاب به مؤسسهٔ نشنالجئوگرافیک، و فرستادن آن برای شماری از شخصیتهای علمی و موسسههای صاحباعتبار دانشگاهی آمریکا چون «اورینتال انستیتو» در شیکاگو، هنری رایت عضو شورای سردبیری نشنالجئوگرافیک، دانشگاه برکلی و کرسی باستانشناسی آن که در اختیار پروفسور استروناخ است، پروفسور فرای، یارشاطر، مسؤول صاحبنام دانشنامهی ایرانیکا در کلمبیا و... از آنها بخواهند تا در برابر تحریفهای انجامشده موضع بگیرند.
همچنین میتوان رونوشت آن را برای کنگره و کمیتهی روابط فرهنگی آن فرستاد. از سوی دیگر ایجاب میکند تا گروه پرشمار استادان ایرانی دانشگاههای آمریکا در یک یا چند نامهی گروهی در برابر تحریفهای صورتگرفته موضع بگیرند و با بهره گرفتن از رسانههای گروهی آمریکا، شرایطی فراهم سازند تا مسؤولان مؤسسهٔ نشنالجئوگرافیک ناگزیر به اصلاح عملکرد غیر اصولی و غیرعلمی خود گردند. در شرایط موجود تلاش ایرانیان درون کشور و نیروی سه میلیونی ایرانیان ساکن خارج از میهن بیش از هر چیز باید متوجه جلب حمایت دستکم فرهیختگان و مراکز دانشگاهی و مؤسسههای پژوهشی آمریکایی و اروپایی باشد که آنها را به میدان آورد و نشنالجئوگرافیک و دیگران خود را با اعتراض این گروه مواجه ببینند.
در این زمینه باید کمیتهای از شماری از استادان و پژوهشگران صاحبنام کشور برای پی جستن موضوع و ایجاد ارتباط با مراکز پژوهشی معتبر جهان به منظور آماده ساختن آنان برای اظهار نظر علمی و کاستن از اثرگذاری اقدام نشنالجئوگرافیک تشکیل شود. در انجام این منظور پیشنهاد میشود تا پژوهشگاه «سازمان میراث فرهنگی و گردشگری» به عنوان دبیرخانهی این کمیتهی ملی قبول مسؤولیت کند و پا به میدان گذارد.
مجتهدزاده پیشنهاد میکند: «صرفنظر از واکنشهایی که از جانب محافل داخلی و خارجی ایرانیان نسبت به اقدام اخیر نشنالجئوگرافیک صورت میگیرد، باید به طراحی یک اعتراض جهانی نسبت به این رویداد اندیشید. حساسیتها به اینگونه مسایل زمانی به نتیجهٔ دلخواه میرسد که نه تنها بر روی رسانههای آمریکا و دستکم استادان و شخصیتهای فرهنگی آن سرزمین اثرگذار شود و آنها را به موضعگیری وادار کند، بلکه اروپاییان را نیز به راه درست احترام به نامهای کهن هدایت سازد».
در این میان سازمانهای غیردولتی هم باید بتوانند با سازماندهی کردن خیل ایراندوستان، نهادی دایمی برای پیگیری خواستهای آنان شکل دهند تا در مسایلی اینچنینی، آنان به طور خودجوش نیایند و بروند بلکه بتوان با پشتکار، از این جوش و خروش نتیجه گرفت. فایدهی دیگر وجود چنین نهادی، دیدهبانی همیشگی آن است که میتواند در کمترین زمان، آگاهی لازم را به ایراندوستان داده و آنان را نسبت به مسایلی که منافع ملی را تهدید میکند – و شوربختانه این روزها از این دست وقایع بسیارند – آماده سازد.
همچنین دولت ایران باید با ارایهٔ نقشهها، پیشینهها، عهدنامهها و متنهای سیاسی کهن و جدید و با استناد به منشور ملل متحد، علیه حکومت امارات زیر عنوان «تمهید مقدمه برای تعرض به خاک ایران، ادعاهای ارضی واهی، فراهمسازی زمینههای مغایر با منشور سازمان ملل برای جنگافروزی» اقامهی دعوا کند.
پیشگیری از بروز رویدادهای تهدیدکننده در گرو آن است که با اتخاذ سیاستی هوشمندانه و تعاملآمیز با کشورهای مطرح منطقه و قدرتهای غرب، بار دیگر قدرت ایران در منطقه بازسازی شود و در پاسداری از امنیت تنگهٔ هرمز و حفظ امنیت خلیج پارس و دریای عمان، نقشی بنیادی بر عهدهی آن گذارده شود. حاکمان برقدرت نشسته باید بدانند هرگونه سهلانگاری، ندانمکاری، سیاستبازی و سازشکاری در راه دستیابی به این مهم، ضربهای کاری بر استقلال و حفظ یکپارچگی کشور وارد خواهد ساخت که ملت ایران آن را برنمیتابد.
منابع:
1- پیکار با نشنالجئوگرافیک پایان نیافته است، پژمان اکبرزاده، روزنامهی شرق، 28 دی 1383.
2- اعتراض ملی به طرح ایرانزدایی از خلیج فارس، علیرضا قمصری، روزنامهی ایران، 7 آذر 1383.
3- نامی جاویدان (نگاهی به تاریخچهی شکلگیری نام خلیج فارس)، حسن پیردشتی، روزنامهی ایران، 19 آذر 1383.
4- نامهای مجعول کوتاهمدت، پرویز ورجاوند، روزنامهی شرق، 13 آذر 1383.
5- تغییرات انجام گرفته در اطلس نشنالجئوگرافیک میتواند زمینهساز اقداماتی باشد که منافع ملی ایران را مورد تهدید جدی قرار دهد، نشریهی داخلی پیام جبههی ملی ایران، دی 1383.
6- به این دلایل ایران مالک جزایر سهگانه است، ماهنامهی خواندنی، اسفند 1382.
7 - به سود امارات است که بند ناف آن را قطع کنیم، ماهنامهی خواندنی، بهمن 1383.
8- دفاع ایرانیان از خلیج فارس، نشریهی دانشجویی ایران امروز، شمارهی 15.
9- یک خلیج و هزاران سال هویت پارسی، ماهان عابدی، ترجمهی پژمان اکبرزاده، تارنمای روزنامهی شرق، 21 دی 1383.
10- خلیج فارس و 2200 سال هویت پارسی، ماهان عابدی، تارنمای Persiangulfonline.org
* سرهنگ دوم سرآرنولد ویلسون، افسر سابق ارتش بریتانیا و یکی از کارگزاران سیاست استعماری این کشور در شبه قارهی هندوستان و کشورهای حاشیهی خلیج فارس در اثر پژوهشی خود به نام «خلیج فارس، یک تحقیق تاریخی از دوران باستانی تا آغاز قرن بیستم» که در سال ۱۹۲۸ به چاپ رسید، آبراه راهبردی خلیج فارس را به این شکل تعبیر میکند: «هیچ آبراهی، چه در گذشته و چه در حال حاضر، برای زمینشناسان، باستانشناسان، تاریخپژوهان، جغرافیدانان، بازرگانان، سیاستمداران و دانشجویان استراتژی از اهمیتی بیشتر از خلیج فارس برخوردار نبوده است».
بحر فارس در نقشهٔ حکومت ایران و فتوحات عرب، متن عربی، نقل از کتاب تاریخ الاسلام السیاسی، دکتر حسن ابراهیم حسن، چاپ اول، چاپخانهٔ حجازی، قاهره، 1935 میلادی
*******
گروه ویژهٔ خلیج فارس
فعالیتهای انسجامیافته برای تغییر نام خلیج فارس مدتهای مدیدی است که از جانب طرف ایرانی بیپاسخ مانده است. متأسفانه هیچگونه تلاش مستمری جهت مقابله با توطئهی بزرگی که علیه تاریخ و هویت تاریخی خلیج فارس در طول این سالها در شرف تکوین بوده است انجام نگرفت. این امر شامل نهادهای مستقل پژوهشی و بازرگانی ایرانی نیز هست که برخلاف طرف عربی، هیچگونه ارادهای برای مداخله در این پیکار بزرگ ملی از خود نشان ندادهاند. تنها روزنهی امید، ناشی از اقدامهای پراکندهی ایرانیان مستقل بوده است که با نامهنویسی و مراجعهی حضوری، اعتراضهای خود را به مؤسسهها، نهادها و شرکتهای مختلف ابراز داشتهاند.
در سال ۱۹۹۸/۱۳۷۷ با شکلگیری «گروه ویژهی خلیج فارس» (Persian Gulf Task Force)، مدافعان هویت تاریخی ـ حقوقی خلیج فارس فرصت یافتند تا به طور انسجامیافته با متخلفان مقابله کنند. در حال حاضر این گروه با مدیریت پروفسور محمد علا، جواد فخارزاده و افشین دستافشان، دارای صدها عضو در سراسر جهان است.
«گروه ویژه خلیج فارس» (www.persiangulfonline.org) از شیوههای گوناگونی برای برخورد با متخلفان استفاده میکند. یکی از رایجترین شیوهها، نامهنویسی به نهادها و شرکتهای مختلف است. این نامهها اغلب از پشتوانهی تاریخی و مدارک انکارناپذیر بهرهمندند. تاکنون موفقیتهای چشمگیری نیز در حراست از نام تاریخی خلیج فارس به دست آمده تا آنجا که مواضع بسیاری از نهادها پس از ارایهی اسناد دچار دگرگونی شده است.
متأسفانه بعضی از متخلفان که عمدتاً شرکتهای بزرگ دارای منافع مادی درکشورهای عربی هستند هیچ اقدامی جهت تصحیح موضع غیرقانونی و غیراخلاقی خود انجام ندادهاند. از آن جمله خبرگزاری رویترز (Reuters News)، خطوط هوایی انگلستان (British Airways) و... است. از آنجا که انگلستان مهد اصلی جریان تغییر نام خلیج فارس بوده است و هماکنون بسیاری از متخلفان پرنفوذ، شرکتها و نهادهای بریتانیایی هستند «گروه ویژهی خلیج فارس» بخش اعظم فعالیتهای خود را معطوف به مقابله با نهادهای رسمی و غیررسمی انگلیسی ساخته است. بیتردید بزرگترین دستاورد گروه، مجبور ساختن دولت بریتانیا به اعتراض تلویحی مبنی بر وجود اختلافات میان مواضع رسمی دولت انگلستان در قبال نام تاریخی ـ حقوقی خلیج فارس و عملی ساختن این موضوع است. در نامهای رسمی که توسط بن بردشو، معاون پارلمانی وزارت امور خارجهی انگلستان در ۲۷ جولای ۲۰۰۱ امضا شد، دولت انگلستان اقرار کرده است که بنا بر پیشنهادهای کارشناسی «کمیتهی دایمی جغرافیایی» نام دریای میان ایران و عربستان را «خلیج فارس» میشناسد.
در حال حاضر پیکار با بیبیسی و سایر مطبوعات انگلستان جهت وادار نمودن آنان به کاربرد نام صحیح خلیج فارس، یکی از اهداف مهم سازمان قلمداد میشود. در ماههای اخیر، هزاران نامهی اعتراضآمیز و دهها مراجعهی حضوری از طرف عضوهای فعال گروه به سوی بیبیسی روانه شده است و متأسفانه طرف انگلیسی با نادیده گرفتن تمام مدارک تاریخی، حقوقی و موازین اخلاقی، بر موضع بیپایه و غیرمنطقی خود پافشاری میکند.
*********
در پایان شایان ذکر است در حدود شش ماه پس از توهین موسسهٔ نشنال ژئوگرافیک به تاریخ و فرهنگ ایران، اعتراضها دربه کاربردن نام مجعول خلیج ...! درpetitiononline.com از مرز یک میلیون امضا هم گذشت. پس از مدتی موسسهٔ نشنال ژئوگرافیک با فریاد خشم ایرانیان در سراسر جهان، پس نشسته و پوزش خود را به پیشگاه ملت بزرگ ایران پیشکش نمود و همین مؤسسه پس از گذشت 2 سال، کتابی دربارهٔ پیشینه پر شکوه ایران فراهم نمود.(خویشکاری ما ایرانیان دربارهی خلیج فارس - اعتراضها به گوگل دربه کاربردن نام مجعول خلیج ...! درpetitiononline.com از مرز يك ميليون گذشت)
*********
ایرانبوم، گفتنی است علاوه بر گروه ویژهٔ خلیج فارس، مرکز مطالعات خلیج فارس هم به دفاع از تمامیت ارضی در خلیجفارس میپردازد. مرکز مطالعات خلیج فارس از اوایل سال 1388 خورشیدی به همت پایگاه تاریخ و تمدن ایران بزرگ با اهداف پاسداری از مرزهای آبی سرزمینی ایران ( اروند رود – دریای مکران و دریای پارس) و آشنایی و پژوهش در حوزه ژئواستراتژیک دریای پارس راه اندازی آزمایشی شد. کتابخانه – اسناد بین المللی– جغرافیا – تاریخ – فرهنگ و تمدن منطقه جنوبی ایران بخشی از اهداف کلی گروه مرکز مطالعاتی خلیج فارس میباشد. طرح نمودن حوزه جغرافیایی تمدن مشترک ایران بزرگ در صحنه جهانی از دیگر اهداف این مرکز مطالعاتی میباشد. نشانی این مركز در تاركده (http://www.persiangulfstudies.com) میباشد.