دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست خانه تازه‌ها گفتگو همسر رئیس علی در دیدار با همایون شهنواز گفت: «رئیس علی مثل عسل شیرین بود»

همسر رئیس علی در دیدار با همایون شهنواز گفت: «رئیس علی مثل عسل شیرین بود»

برگرفته از خبرگزاری میراث فرهنگی

وقتی سریال رئیس علی دلواری ساخته می‌شد، همسر او هنوز زنده بود. همایون شهنواز، کارگردان سریال به دیدن او رفت و از رئیس علی پرسید. «خیری خانم» ابتدا در جوابی کوتاه او را به مانند عسلی شیرین توصیف کرد که حتی شیرینی‌اش گلو را می‌سوزاند. در سومین قسمت از گفتگو با همایون شهنواز، او از خانواده رئیس علی می‌گوید.

خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گروه فرهنگ و هنر ـ وقتی سریال رئیس علی دلواری ساخته می‌شد، همسر او هنوز زنده بود. همایون شهنواز، کارگردان سریال به دیدن او رفت و از رئیس علی پرسید. «خیری خانم» ابتدا در جوابی کوتاه او را به مانند عسلی شیرین توصیف کرد که حتی شیرینی‌اش گلو را می‌سوزاند. در سومین قسمت از گفتگو با همایون شهنواز، او از خانواده رئیس علی می‌گوید.
 
از «خیری‌خانم» همسر رئیس‌علی برای‌مان بگویید؛ از اولین دیدارتان.
 
برای دیدن او به منزلش رفتیم، ولی نبود. گفتند رفته باغچه‌. ما با دوربین 16 میلی‌متری رفته بودیم. مسافت دوری را طی کردیم تا این‌که دیدیم زیر نخل‌ها به قواره سه چهار قالیچه کوچک سبزیکاری کرده و مشغول آبیاری است، این صحنه و رفتارهای او در آن شرایط خیلی جالب بود. بچه‌ها از چاهی در همان حوالی با سطل آب می‌آوردند تا او بتواند باغچه‌ها را آبیاری کند. من خودم را معرفی کردم و آرزویم این بود که دلیران تنگستان را ببیند، ولی در آن روستا نه برقی وجود داشت و نه فرستندة تلویزیونی‌ای. وقتی به منزلش رسیدیم از گردن خود کلیدی درآورد و درِ چوبی فرسوده‌ای را باز کرد.
 
این حس که وارد خانه رئیس‌علی می‌شویم برای ما بسیار زیبا بود. داخل شدیم، دیدیم که در یک حیاط برهوت، یک اتاق خشت و گِلی با یک ایوان و یک تیر کج وجود دارد، با یک زیلو و یک حصیر که به جای زیرانداز و فرش به کار رفته بود. برادرزاده‌ خیری هم آن‌جا بود. می‌دانستم که احتمالاً چیزی ندارد تا با آن از ما پذیرایی کند، ما هم نمی‌خواستیم به زحمت بیفتد، به همین سبب با خودمان میوه‌های فصلی برده بودیم، بچه‌های روستا پایین ایوان جمع شده بودند. چشمشش که به میوه‌ها افتاد، گفت بچه‌ها، بیایید جلو و همه را بین آن‌ها تقسیم کرد.
 
این را هم بگویم قبل از آن‌که با او گفت‌وگو کنم، محمود جوهری - رئیس‌علی- را با قبایی سفید و قطار فشنگ و تفنگ آماده کردم و به انبارک بردم. دوربین را آماده کردیم. به جوهری گفتم از دور، از میان نخلستان‌ها بیا به طرف خانه. چشم‌های خیری خوب نمی‌دید. رفتم پیشش و پرسیدم از میان نخل‌ها چه کسی می‌آید؟ حس کردم تار می‌بیند، اما وقتی جوهری نزدیک‌تر آمد، شگفتی‌ای در چهره‌اش ظاهر شد، گویی از روزگار گذشته یادهایی در ذهنش زنده شده بود. ‌بعد با لهجة خاص خودش به جوهری گفت: «ها! رفتی تو پوست شیر، اما خیلی شبیهی ‌ها!» بعدها از همین فیلم برای یادمان و بزرگداشت مرحوم جوهری استفاده کردم و در پایان هم سکانس صدای ترمز و برخورد شدید ماشین جوهری و تصادف را گذاشتم. یادم است این فیلم بعد از اخبار و پخش آن خبر ناگوار به نمایش درآمد و مردم از مرگ نابه‌هنگام این بازیگر نجیب و زیبا خیلی متأثر شدند.
 
به‌ هر حال، از خیری پرسیدم که چه می‌کنید؟ گفت: می‌بینی که، نان خشکی به آب می‌زنیم و می‌خوریم. جالب است؛ کسی مانند همسر رئیس‌علی نانی که می‌خورد خشک است و آبی هم که می‌نوشد تلخ است. آب شیرین در آن مکان یافت نمی‌شد. گفتم با تنهایی چه می‌کنی؟ گفت من تنها نیستم و به بچه‌ها اشاره کرد: «این همه بچه!‌ این‌ها هر روز پیش من هستند.»
 

دربارهٔ رئیس‌علی چه گفت؟

می‌گفت: «او مانند عسل شیرین بود تا حدی که گلو را می‌سوزاند. وجودش در سنگر مثل پرچم ایران بود و من هم در سنگر تفنگ او را پر می‌کردم و به دستش می‌دادم».
 
راجع به دخالت زنان هم در مبارزات حرف زد. گفت: «چه کسی گفته زنان در آن مبارزات شریک نبودند، پس مردان مبارز در آن موقع بادهوا می‌خوردند؟». اگر تا چندی پیش در افغانستان شصت هزار سرباز آمریکایی حضور داشتند، دویست و شصت و هشت هزار نفر هم بودند که این افراد را تدارک می‌کردند. بنابراین مقایسه کنید که آن افراد چگونه آن زمان مبارزه می‌کردند.
 
صحبت‌های این زن برای من بسیار زیبا بود. خیلی با هیجان صحبت می‌کرد. وقتی جعفریان این فیلم را دید گفت افسوس که کاری برای این‌ها انجام نشده است. من گفتم اجازه بدهید این فیلم را ببرم و آن را تکمیل کنم. گفت این یک سند تاریخی است، همین‌ جا باشد بهتر است. من دیگر آن فیلم را ندیدم و هیچ‌ وقت هم پخش نشد. بعدها شنیدم که در کاخ صاحبقرانیه برای شاه و فرح نمایش‌‌اش داده‌اند. می‌گفتند فرح تا انتهای فیلم را دیده بود، اما شاه حوصلهٔ این حرف‌ها را نداشت. اگر شاه فیلم را می‌دید برای خودش هم بهتر بود و بیشتر به فکر مردم می‌افتاد...
 

فیلمی که از همسر رئیس‌علی ‌گرفتید حالا کجاست؟

این فیلم الان موجود است، ولی متأسفانه وقتی می‌خواستم سال 1384 از این گفت‌وگوها یک مستند درست کنم، متوجه شدم که صدای فیلم روی آن سوار نیست. هر چه دنبال نوار صدا گشتم پیدا نکردم. گفتم شاید دوبله باند بوده. به آرشیو فیلم هم رفتم اما نبود. از آقایان علی ‌باباچاهی و پرویز هوشیار دعوت کردم تا ببینم می‌شود کاری کرد یا نه اما به نتیجه نرسیدیم. بعد به فکر افتادم که یک متخصص لب‌‌خوانی بیاورم اما آن هم مشکلاتی همراه داشت. اوّل این‌که خیری پیر بود و دندان نداشت و شکل لب و صورتش اجازه نمی‌داد بفهمیم چه کلماتی از میان لبان او بیرون می‌آید. مثل یک جوان نبود که بتوانیم از عضلات صورت و حرکات لب او متوجه چیزی بشویم. از طرفی هم اگر می‌شد، ‌ما لب‌‌خوان آشنا به گویش آن محل را در دسترس نداشتیم. خیری با لهجة غلیظ محلی صحبت کرده بود.
 
دلیل دیدار و گفت‌وگوی دوم شما با خیری چه بود؟
 
صبح زود یکی از روزهای خردادماه که روی ایوان خوابیده بودم، ناصر برهان‌ آزاد آمد سراغم و گفت: باید برای فیلم‌برداری به بوشهر بروید. پرسیدم ماجرا چیست؟ گفت مربوط به زن رئیس‌علی است. پیش خودم گفتم: خدایا، نکند برای او اتفاقی افتاده باشد؟ فوری به بوشهر رفتیم و به اتفاق استاندار به آن روستا رسیدیم. آن‌جا متوجه شدم که برای این خانم ماهیانه‌ای در نظر گرفته شده که باید رسماً به او تحویل داده ‌شود. چشم خیری درست نمی‌دید. رفتم و خودم را معرفی کردم. مرا شناخت، چون قبلاً از او فیلم گرفته بودم. بعد به استاندار اشاره کرد که در گوشه‌ای ایستاده بود و گفت این آقا کیست؟‌ گفتم استاندار بوشهر. گفت استاندار یعنی چه؟ یکی از اهلی در گوشی برایش توضیح داد که: یعنی حاکم. گفت حاکم بوشهر؟ بعد سکوت کرد و سپس ادامه داد: افسوس که دیر آمدی ای نگار سرمست. آمدی به ما سر بزنی؟‌ استاندار، خودش را جمع و جور کرد و خیلی رسمی توضیح داد که حامل سه فقره چک، هر کدام به مبلغ یک هزار و پانصد تومان است. گفت: از اول فروردین 1354 این مقرری برای شما در نظر گرفته شده و این‌ها مال سه ماه گذشته است و از این پس باید مادام‌‌العمر هر ماه به شما پرداخت شود.
 
زن رئیس‌علی گفت: مادام ‌العمر؟ من 96 سال سن دارم و ممکن است فردا صبح از خواب بیدار نشوم. آقای حاکم! این به چه درد من می‌خورد؟ من به همین نان خشکی که به آب می‌زنم عادت دارم. بعد به بچه‌ها اشاره کرد و گفت: برای این‌ها مدرسه بسازید، مریضخانه بسازید، این‌ها راه ندارند، آب ندارند. استاندار گفت: مطمئن باشید به این‌جا رسیدگی می‌شود، اما این پول مخصوص شماست.
 
جالب این‌که بعد از آن بحث شد که خیری با آن چک چه کند؟ یکی گفت از بانک خردش کنیم. آقایی گفت: ای آقا‌ اگر بانک این پول را بدهد، با امنیت جانی این پیرزن چه کنیم؟ اگر این پول به دست او برسد،‌ شب دزدها سرش را می‌برند. خلاصه، بلبشویی به پا شد. این پول در آن زمان و در آن روستا خیلی زیاد بود.
 
به جز دلیران تنگستان موضوع یا داستان تاریخی دیگری را برای تبدیل به فیلم یا سریال انتخاب نکرده‌اید؟ آیا کار دیگری در زمینه مسائل تاریخی یا اسطوره‌ای ایران در نظر دارید که بخواهید آن را به فیلم یا سریال تاریخی تبدیل کنید؟
 
داستان کیخسرو از شاهنامه را کار کردم. کیخسرو از شخصیت‌های عرفانی و از اساطیر شاهنامه است. پادشاهی کیخسرو، پایان‌بخش جنگ‌های ویران‌گر و پایان‌‌ناپذیر ایران و توران بود. او کسی است که افراسیاب فرمانده نیروهای اهریمنی را می‌کشد. وقتی بر تورانیان پیروز می‌شود و در مملکت داد و دهش برقرار می‌‌کند و برای این‌که همه جا آرامش و آبادانی برقرار کند، آن‌قدر درگیر می‌شود که مادر خودش را که همسر سیاوش بود و بسیار هم به او علاقه‌ داشت، پاک از یاد می‌برد. او، وقتی برمی‌گردد که جنازة فرنگیس را برای خاکسپاری می‌بردند. این داستان را به‌عنوان یک داستان ایرانی در دورة آقای خاتمی پیشنهاد کردم و زنده‌‌یاد سیف‌‌الله داد هم خیلی تشویقم کرد و مرا به فارابی فرستاد. ولی آن‌ها گفتند فیلمی باب روز بساز، شاهنامه لباس و دکور لازم دارد. مسأله‌دار هم هست...
 
به ‌هر حال کیخسرو بعد از همة آن پیروزی‌ها وقتی به شبستان خود می‌رود، زره و سلاحش را رها می‌کند و داخل می‌شود،‌ پرده‌ها را می‌کشد و چله‌ نشینی او از همین ‌جا آغاز می‌شود. دستور می‌دهد به هیچ‌کس حق ورود ندهند. مریدان و سرداران و پهلوانان از جمله زال که هزار سال است فرد اساطیری ایران شناخته می‌شود نسبت به او بدگمان می‌شوند و همنشین شیطان‌اش می‌خوانند. حتی غذا هم نمی‌خورد. من تمام دیالوگ‌های این داستان را از حدود پنج‌هزار بیت استخراج کردم و به زبان فردوسی نوشتم. یعنی اصل این دیالوگ‌ها از زبان فردوسی است و من کاره‌ای نیستم و هیچ دستی در آن نبردم،‌ البته به غیر دو سه بیت. چون خود فردوسی میزانسن‌ها را به ما داده است؛ مثلاً در سکانس شبستان، ‌وقتی فضا را توضیح می‌دهد و توصیف می‌کند، شخصیت‌ها هر کدام متناسب با شخصیت و زبان و گویش خود سخن می‌گویند:
«تو را وقت شادی و بر خوردن است
نه هنگام تیمار و افسردن است»
بعد هم، مثلاً رستم می‌گوید:
«بگوید به ما تا دلش خوش کنیم
پر از خون‌ دل و رخ بر آتش کنیم»
یا مثلاً آن مرید می‌گوید:
«ندانم چرا تیره شد روزگار
چه اندیشه‌ای در سر شهریار»
 
و روزی کیخسرو همه را فرا می‌خواند و می‌گوید نگران نباشید، من آرزویی دارم که تا به آن نرسم، ‌به این روش ادامه می‌دهم، نزد خدای خودم استغاثه می‌کنم و به نماز و نیایش می‌پردازم. از او می‌پرسند چه آرزویی؟ ‌می‌گوید به‌موقع خواهم گفت و نوید می‌دهد که من با اهریمن همنشین نشده‌ام و ایران را تهدید نمی‌کنم. چله‌‌نشینی از همین اساطیر آغاز شده است و نکته قابل ذکر این‌که، اساطیر ایران یکتاپرستند ولی اساطیر دیگر ممالک «چند‌خدایی» هستند.
 
حکایت آرزو و آرمان آن‌ها هم رسیدن به زیبایی و لذت‌بردن از زیبایی است. به ‌هر حال روز آخر که سروش ایزدی می‌آید، می‌گوید: چه می‌خواهی؟ کیخسرو می‌گوید: تا امروز هر کاری می‌کردم برای ملت خودم بود، از این به بعد هر چه می‌کنم برای بقای خودم است. بنابراین از خداوند می‌خواهم که مرا در بهشت مینو جای دهد و این پادشاهی را از من بگیرد. سروش ایزدی هم به او می‌گوید که تو پذیرفته شدی، با ما بیا... کیخسرو هم پادشاهی را رها می‌کند، تمام سرداران خود را وداع می‌گوید و می‌رود. رستم می‌گوید:

«خردمند از این کار حیران شود
که زنده کسی سوی یزدان شود»
 
و این نشان می‌دهد که چه نگره و جهان‌ بینی والایی مطرح است که تا زمانی که هستی باید در خدمت خلق باشی.
 
آیا علاقه‌تان به فردوسی بر نگارش و ساخت دلیران تنگستان هم اثر گذاشت؟
 
حقیقت این است ‌که فردوسی اثری حماسی و جهانی خلق کرده و ‌خارج از جنبه ادبی و طرح داستان و حماسه‌ آفرینی‌های آن، انسان به عظمت این کار پی می‌برد که هزار سال بعد از او ما هنوز هم با همان زبان فردوسی صحبت می‌کنیم. دیگر این‌که به ما یادآوری می‌کند که اگر سرزمینی به نام ایران هنوز باقی مانده است، نقش فردوسی در آن بسیار مؤثر بوده. در ساخت این سریال هم فردوسی خیلی بر من تأثیر گذاشت، زیرا وقتی به جنوب رفتم، خوانینی هنوز آن‌جا بودند و خودشان که نه، ولی پدران‌شان در آن نهضت شرکت داشتند. خوانین به من یادآوری می‌کردند که چه پیش از جنگ و چه در طول جنگ، شاهنامه‌‌خوانی بخشی از تدارکات جنگ بود و برای تهییج جنگجویان مورد استفاده قرار می‌گرفت.
 
هر خان، یک پادوی شاهنامه‌‌خوان داشت و شاهنامه همانند قرآن و حافظ و سعدی ‌در اکثر خانواده‌ها و البته در تناسب باسواد آن دوره خوانده می‌شد. در این سریال هم چندین صحنة شاهنامه‌‌خوانی داریم. یکی از آن‌ها در سه قسمت اول برای مجروحین بدحال که خواهر احمدخان به حال‌شان رسیدگی می‌کند شاهنامه می‌خواند. از بخشو هم که خیلی خوب شاهنامه می‌خواند، برای شاهنامه‌ خوانی استفاده کردم منتها نقالی نمی‌کرد، بلکه آهنگین و ملودیک می‌خواند.
 
بعد هم مسأله رجزخوانی مطرح است. فردوسی بخش‌هایی دارد که شاهکار رجزخوانی محسوب می‌شوند و اشارات آن بسیار ظریف و مؤثر است. مثلاً در صحنة نبرد اشکبوس با رستم، اشکبوس که اسب بسیار زیبا و نازنینی هم دارد، دور میدان می‌گردد و به رستم می‌گوید که چرا پیاده آمده‌ای و «سر بی‌تنت را که خواهد گریست...» رستم می‌گوید: «مرا مادرم مرگ نام تو کرد.» و بعد می‌گوید: «به شهر شما شیر و ببر و پلنگ / سواره بیایند هر سه به جنگ.»  بعد می‌گوید مرا فرستادند که اسب را از تو بگیرم و همین کار را هم می‌کند. بخشی که من بعد از شاه خاموش ساختم، ‌دوازده اپیزود بود و دنبالة همین ماجرا را روایت می‌کرد. منتها آنان گفتند شما نمی‌توانید روزی چهار دقیقه بگیرید اما یکی پیدا شده است که روزی شش دقیقه فیلم می‌گیرد و برای ما کمیت مهمتر از کیفیت است. من هم به مدیر وقت صدا و سیما شکایت کردم که بابت خرید داستان، پول مرا پس بدهید، اصلاً نمی‌خواهم این متن را بسازم. سرانجام بابت هر اپیزود یکصد و هفتاد هزار تومان به من دادند که خرج حروف‌چین هم نمی‌شد. بالاخره آن کار را از من گرفتند و گفتند که دوازده قسمت باقی‌مانده را شما بسازید و جالب است که باید سریالی را می‌ساختم که هشت قسمت اول آن حذف شده بود. ساختن کارهای تاریخی نیازمند بلندنظری و عزم ملی است، چون از آن ملت است.
 
آن دوازده قسمت چه بود؟
 
زندگی یکی از قهرمان‌ها به نام شیخ‌حسین چاه‌‌کوتاهی که خیلی هم آن را دوست دارم و نامش را «باغ پر درخت» گذاشتم.
 
تمام دوازده قسمت دربارة شیخ‌حسین چاه‌‌کوتاهی است؟
 
بیشتر آن دربارة اوست. نقش شیخ را امیر دژاکام بازی کرد. در سریال دلیران تنگستان کامران نوزاد نقش او را بازی کرده بود.
 
چرا از این سریال استقبال نشد؟
 
من اصلاً آن را ندیدم. تهیه‌‌کننده و سیما‌فیلم و رؤسای آن موقع سیما‌فیلم – آقایان خسروی و رضا‌بالا - می‌خواستند کار سریع انجام شود، اما این‌که چه چیزی انجام شود برای‌شان مهم نبود. من هم با خون ‌دل ساختم و به قول حافظ:
«دولت آن است که بی‌خون ‌دل آید به کنار / ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست»
 
چرا برخلاف نام کتاب آدمیّت که دلیران تنگستانی بود، شما نام «دلیران تنگستان» را برای سریال انتخاب کردید؟
 
به این دلیل ‌که من کل منطقه را می‌خواستم به تصویر بکشم.
 
آیا واسموس آلمانی هم جزو دلیران تنگستان بود؟
 
نه، این‌‌طور نبود. من به‌‌خوبی نشان دادم که او مأموریتی داشت ولی موقعی گذارش به تنگستانی‌‌ها و دشتستانی‌ها می‌رسد که دست‌خالی است. انگلیسی‌ها تمام چیزهایی را که با خود داشت از او گرفتند و در واقع واسموس به تنگستانی‌ها پناهنده ‌شد. من سندی دیدم که نشان می‌دهد واسموس ده‌هزار تومان به غضنفرالسلطنه بدهکار است و خیلی هم تلاش می‌کند تا از دولت آلمان این پول را دریافت کند و بدهی خود را بپردازد.
 
در کتاب‌های «زیرآفتاب سوزان» و «به‌سوی شرق» آمده است که آلمانی‌‌ها در جریان جنگ جهانی اول دیدند که فعالیت‌شان در اروپا با مقاومت شدید کشورهای عمده مثل انگلیس و روسیه و فرانسه مواجه ‌شده. می‌خواستند آن نیروها را متوجه شرق کنند، این بود که چندین گروه گسیل کردند. مثلاً ‌یک گروه را فرستادند برای انفجار در پالایشگاه آبادان که من هم یک داستان دارم به نام برج‌های قلعه تدبیر که از «روزهای به‌‌یادماندنی» حذف شد یا مثلاً کاراکتر دیگری حتی تا هرات کابل می‌رود، با پادشاه افغانستان و سران قبایل آن‌جا دیدار می‌کند تا به هندوستان نفوذ کنند و هندی‌ها را برای رهایی از تسلط انگلیسی‌ها تحریک کنند.
 
کدام برجستگی‌های شخصیت رئیس‌علی شما را به پرداختن به زندگی ایشان علاقه‌مند کرد؟
 
آن طور که از هم‌رزمان رئیس‌علی شنیدم او انسان مقبولی بود، کسی که شخصیت جذابی داشت و ‌البته گاهی اوقات نیز تندخو بود، ولی آن‌طور که همسرش می‌گفت شیرین هم بود. رئیس‌علی آن کارها را نکرده بود که در زمان خودش یا هنگام نبودن‌اش «قهرمان» شناخته شود. مسأله فقط این است که او در بطن یک جریان تاریخی قرار می‌گیرد و صادقانه نقش خود را ایفا می‌کند. برعکسِ خیلی‌ها که می‌خواهند قهرمان هر مبارزه‌ای شناخته شوند، هدف رئیس‌علی فقط تداوم مبارزه است و نه حتی رسیدن به پیروزی در زمان خودش. به نظرم از این‌که درباره‌اش با زبانی شعرگونه گفته‌اند: «دستش از خاک بیرون است»‌ منظورشان همین بوده... این‌ها شمه‌ای از همان چیزهایی بود که می‌کوشیدم به محمود جوهری القاکنم.
 
چه‌گوارا می‌گوید: کسی که انقلاب می‌کند و به پا می‌خیزد، در واقع به جایی می‌رسد که فکر می‌کند شرایط تحمل‌‌ناپذیر است و در این شرایط شروع می‌کند به عکس‌العمل نشان‌‌دادن و به فکر این نیست که نیروی کافی ندارد. به این نمی‌اندیشد که کشته می‌شود و به این هم فکر نمی‌کند که دشمن خیلی نیرومند است و حتی از داخل کشور علیه او توطئه می‌کنند.‌ او عزمش جزمِ مبارزه است. در همه جای دنیا این اتفاق می‌افتد. لومومبا، زاپاتا، ‌چه‌‌گوارا و رئیس‌علی هم همین گونه هستند.
 
یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی رئیس‌علی این بود که بین جمع بزرگان مثل خوانین یا سرداران و رهبران، بسیار ساکت و فرزانه‌‌وار خاموش بود. فقط یک هدف داشت و آن هم ادامه مبارزه بود. انگلیسی‌ها هم خوب می‌دانستند چه کسی را باید از سر راه بردارند. در زندگی شخصی - طبق روایت دیگران- سه همسر و به قولی دو همسر داشت که خیری همسر آخرش بود. رئیس‌علی بسیار محبوب بود و اهل گردآوری مال و ثروت هم نبود. من ادعا نمی‌کنم که او بر دانش سیاسی زمان خود اشراف داشت، ولی مشروطیت بر وی تأثیر گذاشت و علاوه بر حس سیاسی، کمی سواد هم داشت.
 
مردم ما رئیس‌علی را با چهرة زنده‌‌یاد محمود جوهری می‌شناسند، ‌این مسأله در شما که خالق این اثر هستید، چه حسی به وجود می‌آورد؟
 
ما خیلی کار کردیم تا چهره جوهری درست شد. او سیمایی جذاب و چشمانی نجیب داشت. کارش صادقانه بود. اهل نماز هم بود. هر کدام از این ویژگی‌ها عالمی دارد. من چه می‌توانم بگویم، وقتی او در جوانی درگذشت و حتی حاصل کار خودش را هم در دلیران تنگستان، درست و حسابی ندید...
 
شاید یکی از دلایل جاودانگی جوهری مرگ نابه‌هنگامش بود. مردم بعد از این سریال او را در هیچ نقشی ندیدند.
 
جوهری تازه ازدواج کرده بود. گاهی اوقات که می‌خواست از بوشهر به تهران برگردد، شخصاً خجالت می‌کشید به من بگوید و هاشم ارکان را واسطه می‌کرد تا دو سه روز مرخصی بگیرد. من هم در حدی که به کارمان لطمه نخورد به او مرخصی می‌دادم، چون‌ بعضی‌ها می‌رفتند و با ریش و سبیل اصلاح‌کرده برمی‌گشتند و تا مدتی از دست ما کاری ساخته نبود.
 
اگر می‌ماند، ستاره می‌شد؟
 
هر چند اهل شهرت ‌طلبی و ثروت‌ نبود ولی حتماً ستاره می‌شد. خلوص و فداکاری او و دیگران در این سریال واقعاً مثال‌‌زدنی است. خود من در همین سال‌ها وقتی می‌خواستم یک فیلم بسازم خیلی اذیتم شدم. مثلاً شخصی برایم نامه نوشته بود که آقای شهنواز، من حاضرم سر صحنه فیلم شما جاروکشی هم بکنم، ولی بعد که با او قرارداد بستم گفت: من فقط در صحنه‌هایی حاضر می‌شوم که دیالوگ داشته باشم، در غیر این‌صورت نمی‌‌آیم.
 
محمود جوهری اصلاً  اهل این حرف‌ها نبود. من با او قراردادی چهل‌هزارتومانی بستم و قرارداد نیز برای شش یا هفت ماه بود، در حالی‌ که دو سال تمام به محل ساخت سریال رفت و آمد کرد و فعال بود. من نیز در پایان کار برایش درخواست پاداش کردم و چهل هزار تومان دیگر به او پرداختند، محمود هم نوروز 1355 با این پول یک اتومبیل پیکان جوانان قرمز رنگ خرید، با همان به مسافرت رفت و تصادف کرد و کشته شد. یک نفر به من گفت که تو باعث شدی که او ماشین بخرد، چون تازه رانندگی یاد گرفته بود. البته آن جاده، خیلی خطرناک است و شوربختانه هنوز هم قربانی می‌گیرد. در آن تصادف، همسر محمود هم کشته شد و فقط فرزندشان زنده ماند، که در کرج زندگی می‌کند. پدر مرحوم جوهری نیز چند سال پیش فوت کرد.
 
بعد از گذشت این همه سال و با وجود اقبال از این سریال، اگر بخواهید دلیران تنگستان را دوباره جلوی دوربین ببرید، آن‌را چگونه می‌سازید؟
 
من نمی‌خواهم این سریال را بازسازی کنم. آن‌قدر قهرمان در این مملکت داریم که کسی نام آن‌ها را هم نشنیده است، پس چرا این کار را بکنم؟ گذشته از این‌ها، اگر کاری مقبولیت دارد چرا باید دوباره آن را تکرار کنیم؟
 
منظورم این بود که به ‌هر حال در این سال‌ها به نکات جدیدی دربارة رئیس‌علی رسیده‌اید. آیا نمی‌خواهید آن‌ها را به سریال اضافه کنید؟
 
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. من حرف خودم را زده‌ام. دیگر آن توش و توان سابق را ندارم که بتوانم با آن شور و شوق کاری را شروع کنم و به پایان برسانم. ‌آن حال و هوا و شرایط و آن آدم‌های صادق و صمیمی را نمی‌توانم پیدا کنم. من تجربة تلخی از مدیریت سیما‌فیلم و آن خانم تهیه‌کننده دارم. آن‌ها بلا زیاد بر سر من آوردند. البته یک چیز را باید بگویم و آن این‌که اگر کسی غیر از من چنین کاری بکند، ‌اولین شرط آن این است که اگر می‌خواهد کارش ماندگار باشد و مقبولیت بیاید، ‌باید بگردد دنبال کسانی مثل محمود جوهری. اگر چنین افرادی را بیابد، اگر شرایطش فراهم باشد و اگر همة گروه با حسن ‌نیت و صادق باشند می‌تواند این کار را انجام دهد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید