دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر الهی نامه‌ - آیت‌الله حسن حسن‌زاده آملی

خبر

الهی نامه‌ - آیت‌الله حسن حسن‌زاده آملی

برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25933، شنبه 11 امرداد 1393


الهی! به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده .

الهی! ما همه بیچاره‌ایم و تنها تو چاره‌ای ، و ما همه هیچ کاره‌ایم و تنها تو کاره‌ای .

الهی! از پای تا فرقم ، در نور تو غرقم . یا نورَالسموات و الارض، أنعمتَ فَزِد.

الهی! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم .

الهی! چون تو حاضری، چه جویم؟ و چون تو ناظری چه گویم؟

الهی! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت ، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت!

الهی! چون عوامل طاحونه ، چشم بسته و تن خسته‌ام ؛ راه بسیار می‌روم و مسافتی نمی‌پیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهایی‌ام ندهی!

الهی! خودت می‌دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است ؛ «یا باسط» بسطم ده ، و «یا قابض» قبضم کن.

الهی! ناتوانم و در راهم و گردنه‌های سخت در پیش است و رهزنهای بسیار در کمین و بار گران بر دوش.

الهی! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده‌ام ، از انس و جان شرمنده‌ام، حتّی از روی شیطان شرمنده‌ام، که همه در کار خود استوارند و این سست‌عهد ، ناپایدار!

الهی! عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟

الهی! عارفان گویند «عرِّفنی نفسَک» ، این جاهل گوید: «عرِّفنی نفسی!»

الهی! آزمودم تا شکم دایر است ، دل بایر است. «یا مَن يُحیی الارض المیته» دلِ دایرم ده.

الهی! همه گویند خدا کو ، حسن گوید: جز خدا کو؟

الهی! همه از تو دوا خواهند ، و حسن از تو درد.

الهی! آن خواهم که هیچ نخواهم.

الهی! ما را یارای دیدن خورشید نیست ، دم از دیدار خورشیدآفرین چون زنیم ؟

الهی! همه گویند بده ، حسن گوید بگیر .

الهی! همه سرِ آسوده خواهند ، و حسن دلِ آسوده .

الهی! همه آرامش خواهند و حسن بی‌تابی؛ همه سامان خواهند و حسن بی سامانی.

الهی! به فضلت سینة بی کینه ام دادی، به جودت شرح صدرم عطا بفرما.

الهی! عقل گوید « الحَذَر الحَذر!» عشق گوید «العجل العجل!» آن گوید دور باش ، و این گوید زود باش.

الهی! ضعیف ظلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا؟

الهی! اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست که تو دارایيِ منی.

الهی! در ذات خودم متحيّرم تا چه رسد در ذات تو.

الهی! روزم را چون شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی.

الهی! حسنم کردی، اَحسنم گردان.

الهی! دندان دادی، نان دادی؛ جان دادی، جانان بده.

الهی! گویند که بُعد سوز و گداز آورد؛ حسن را به قرب سوز و گداز ده.

الهی! خودت گفته ای «لا تَيْأسوا من رَوْحِ الله» [یوسف، 87 ] ، ناامید چون باشم؟

الهی! انگشتری سلیمانی‌ام دادی، انگشت سلیمانی‌ام ده.

الهی! سرمایة کسبم دادی، توفیق کسبم بده.

الهی! اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می‌کردیم؟

الهی! ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا ؟

الهی! اثر و صُنع توام، چگونه به خود نبالم؟

الهی! کلمات و کلامت که این قدر شیرین و دلنشین‌اند، خودت چونی؟

الهی! داغ دل را نه زبان می‌تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.

الهی! چون است که چشیده‌ها خاموشند و نچشیده ها در خروش؟

الهی! از شیاطین جن بریدن دشوار نیست، با شیاطین انس چه باید کرد؟

الهی! خوشدلم که از درد می‌نالم، که هر دردی را درمانی نهاده‌ای.

الهی! دیده را به تماشای جمال خیره کرده‌ای؛ دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان.

الهی! پیشانی بر خاک نهادن آسان است، دل از خاک برداشتن دشوار است.

الهی! تو پاک آفریده‌ای، ما آلوده کرده‌ایم.

الهی! اگر گلم یا خارم، از آنِ بوستان یارم.

الهی !چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و ددان رامم نیستند؟!

الهی! گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد؟

الهی! چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبی ؛ و چگونه ما را محاسبت نباشد که تو حسیبی.

الهی! ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوم تُبْلَی السَّرائر» [طارق، 9] چه کنیم ؟

الهی! شکرت که کورِ بینا و کر شنوا و گنگ گویاییم!

الهی! درویشان بی سر و پایت در کنج خلوت، بی رنج پا سیر آفاق عوالم کنند، که دولتمندان را گامی میسّر نیست.

الهی! حق محمد و آل محمد بر ما عظیم است؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد.

الهی! نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد.

الهی! چون در تو می‌نگرم، رعشه بر من مستولی می‌شود؛ پشه با باد صرصر چه کند؟

الهی! دیده از دیدار جمال لذت می‌برد و دل از لقای ذوالجمال.

الهی ! انسان را قسطاس مستقیم آفریده‌ای، افسوس که ما در میزان طغیان کرده‌ایم.

الهی ! شکرت که نعمت صفت ایثارم بخشیدی.

الهی ! نعمت ارشادم عطا فرموده‌ای، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما.

الهی ! به سوی تو آمده‌ام ؛ به حق خودت مرا به من برمگردان.

الهی! اگر بخواهم شرمسارم، و اگر نخواهم گرفتار.

الهی! ظاهر که اینقدر زیباست، باطن چگونه است؟

الهی! آخرِ خودت را درحق ما اول بفرما، که آخرین شفاعت را ارحم‌الرّاحمین فرماید.

الهی! دلِ بی حضور ، چشمِ بی نور است ، نه این صورت بیند و نه آن معنا.

الهی! دولت فقرم را مزید گردان.

الهی! شکرت که فهمیدم نفهمیدم!

الهی! گریه زبان کودک بی زبان است؛ آنچه خواهد، از گریه تحصیل می‌کند. از کودکی راه کسب را به ما یاد داده‌ای، قابل کاهل را از کامل مکمّل چه حاصل؟

الهی! یک شوریده، جهانی را می‌شوراند؛ این شوخ دیده را شوریده‌تر کن.

‌الهی، آن که تو را دوست دارد، چگونه با خلقت مهربان نیست؟‌

‌الهی، خوشا آن دم که در تو گمم!‌

‌الهی، از من و تو گفتن شرم دارم؛ انت انت‌‌!

‌الهی، از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده!‌

‌الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. ‌

‌الهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تکثیر.‌

‌الهی، از نماز و روزه‌ام توبه کردم؛ به حق اهل نماز و روزه‌ات توبه این نااهل را بپذیر!‌

‌الهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی‌ام بیفزا!‌‌

‌الهی، شکرت که این تهیدست پابست تو شد.‌

‌الهی، نه خاموش می‌توان بود و نه گویا؛ در خاموشی چه کنیم؟ در گفتن چه گوییم؟‌‌

‌الهی، وای بر من اگر دلی از من برنجد!‌

‌الهی، در بسته نیست، ما دست و پا بسته‌ایم.‌

‌الهی، دلخوشم که الهی گویم.‌

‌الهی، دل به جمال مطلق داده‌ایم، هر چه بادا باد‌‌!

‌الهی، کی الله گفت و لبیک نشنید؟‌

‌الهی، هر چه پیش آمد، خوش آمد که مهمان سفره توایم.‌

‌الهی، اگر خدا خدا نکنیم چه کنیم؟ و اگر ترک ما سوا نکنیم، چه کنیم؟‌‌

الهی، بدان بر ما حق بسیار دارند تا چه رسد به خوبان!‌

الهی، شکرت که می‌گویم شکرت.‌

‌الهی، آمدم ردم مکن، آتشینم کرده‌ای سردم مکن!‌

‌الهی، تو رادارم چه کم دارم؛ پس چه غم دارم؟‌

‌الهی، هر که می‌بینم با خود است، مرا با خودت دار!‌

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه