خبر
شرایط فکری سیاسی دوران «عالم آل محمد»
- خبر
- نمایش از دوشنبه, 25 شهریور 1392 15:29
- بازدید: 3225
برگرفته از تارنمای دایرة المعارف بزرگ اسلامی
عالم آل محمد (ص)؛ این لقبی است که امام کاظم (ع) به فرزند برومند خویش،علی بن موسی الرضا (ع) داد و به دیگر فرزندان خود توصیه فرمود تا مسائل دینی را از او بیاموزند و هر چه را که گفت نیک به خاطر بسپرند. این لقب،در واقع نشانه ای است از کوشش امام رضا علیه السلام در تبیین اسلام راستین و بسط آموزه های تشیع در دورانی که معرکه عقاید گوناگون بود. پژوهشگران،سده 2- 3 هجری قمری را دوره شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی دانسته اند. اگر ریشه و سرچشمه بسیاری از عقاید و نظرات روزگار خویش را هم در آن دوره جست و جو کنیم،چندان به بیراهه نرفته ایم. در میان انبوه مآخذ گوناگونی که تا حدی شرایط آن روزگار را باز می تابانند،کتاب الفهرست ابن الندیم (تألیف شده در حدود 377قمری در بغداد) جایگاه خاصی دارد،زیرا او فهرستی موضوعی از آثاری که تا زمان خود دیده یا در دیگر تصانیف ذکری از آنها آمده بود،به دست داده است. تنها همین فهرست،نشانه ای است از رونق و رواج خیره کننده علم و دانش در موضوعات و شاخه های گوناگون در قرون نخستین اسلامی. البته بسیاری از آثار مذکور در آن کتاب اینک از میان رفته یا به هر حال در دست نیست، اما همان نام کتاب ها هم برای آنچه در منظور داریم، کفایت می کند. به ویژه از زمانی که فرهنگ کتابت و نویسندگی با رونق صنعت و هنر کاغذسازی، در مناطق گوناگون اسلامی رواج گسترده یافت،موج عظیمی از نهضت تألیف و ترجمه و تصنیف برخاست. حفظ و نگاهبانی خطوط اصیل اسلام و تشیع در آن فضای شگفت انگیز،جهاد فرهنگی سترگی بود که حضرت رضا علیه السلام بر عهده گرفت و با لطف پروردگار توانست تصویری حقیقی از اسلام و تشیع در آن هنگامه به معاصران و آیندگان ارائه فرماید.
هجرت امام به خراسان، به راستی از معجزات الهی بود و موجب شد که آن حضرت،از مدینه،پا به عرصه یکی از مهم ترین مناطق جهان اسلام بنهند، زیرا خراسان بزرگ، با مرکزیت مرو در شمال آن، یکی از مهم ترین مناطق ایران بود و در میان دیگر مناطق ایران،امتیازهای چشمگیر داشت. گذشته از برخی ادله دیگر،این نکته از آنجا به دست می آید که اساساً اطلاعات تاریخی موجود از اوضاع ایران در قرون نخستین اسلامی،بجز برخی موارد بسیار اندک شمار،در سنت تاریخنگاری اسلامی فقط اخبار خراسان را شامل می شود. در واقع از اواسط خلافت بنی امیه،خراسان از هر جهت برای دستگاه خلافت اهمیت خاص داشت و در انتخاب والیان و فرمانداران آنجا تا حد ممکن سخت گیری می شد. اهمیت خراسان در دوره انتقال خلافت از اموی به عباسی افزایش چشمگیر یافت،زیرا کسانی که با خلافت اموی، پنهانی و در تشکیلاتی خاص و پیچیده مبارزه می کردند، پایگاه اصلی خود را از کوفه و بصره و دیگر جاها به خراسان منتقل کردند و در گفت و گوهای ایشان در اخبار تاریخی،به محبت خراسانیان نسبت به اهل بیت پیامبر (ص) اشاره های بسیار هست. بدین ترتیب خراسانیان در افکندن بنی امیه نقش عمده داشتند و بی جهت نبود که در سالیان بعد،حکومت عباسی را «دولة اهل خراسان» می خواندند. داعیان عباسی از سالها پیش از سقوط بنی امیه با شعار «الرضا من آل محمد» به کار تبلیغ می پرداختند که منظور از آن،سپردن کار خلافت به یک تن از خاندان پیامبر (ص) بود و همین شعار خراسانیان را گرد ابومسلم خراسانی گرد آورد و سرانجام بی امیه را به زیر کشید. گرچه شعار «الرضا من آل محمد» سوء استفاده از احساسات خراسانیان در محبت و دوستاری اهل بیت (ع) بود،اما نشانه ای است از پیوند دیرین «رضا» و «خراسان» که تاکنون نیز ادامه یافته است. در هنگامه نزاع طولانی مدت میان امین و مأمون نیز،خراسانیان در پیروزی مأمون ـ که مادرش خراسانی بود ـ نقش اساسی و قاطع داشتند و نباید فراموش کرد که نخستین پایه های استقلال از حکومت مرکزی در ایران پس از اسلام،با ظهور خاندان طاهری و بعدها سامانی در خراسان،بنیان نهاده شد.
گذشته از جنبه های سیاسی، خراسان از حیث فکری و در حوزه های اندیشه نیز جایگاه و معبرگروه های گوناگون بود،از پیروان دینهای اسلام و زردشتی و مسیحیت و یهودیت تا بودایی و هندویی و یا آمیزه هایی از همه اینها. در میان مسلمانان،یکی از نیرومندترین گروههای فکری خراسان، اصحاب حدیث بودند که فقیهان و عالمان بزرگ خراسان از میان ایشان برخاستند و هم ایشان مبانی فکری «اهل سنت و جماعت» را پایه ریزی کردند و گستره نفوذ آنان را نه فقط در فقه و حدیث و کلام،بلکه در تصوف مشایخ و پیران خراسان نیز می توان پی گرفت. ورود امام رضا علیه السلام به خراسان و سکونت در آنجا،در واقع آن حضرت را در مهم ترین نقطه جهان اسلام،در مرکز توجه مسلمانان قرار داد. معلوم نیست که اقدام مأمون برای استفاده از مقام و منزلت امام (ع) و اعلام ولایت عهدی آن حضرت،برای شخص خلیفه چه آثار سیاسی مفیدی داشت،اما حضور امام رضا علیه السلام در خراسان،با اراده الهی،آثار درخشان بیشمار به بار آورد و در واقع می توان آن حضرت را بنیانگذار تشیع امامی در ایران دانست. به ویژه که ایشان با درنظر گرفتن فرصت اندک خویش،فضای فکری خراسان را تحت تأثیر قرار دادند. مأمون با زیرکی خاص خود قصد داشت ضمن استفاده از مقام امام (ع)،هزینه های سیاسی ناشی از حضور ایشان را کاهش دهد و به همین منظور،دستور داده بود کاروان آن حضرت را از مناطقی که به طور سنتی شیفتگان اهل بیت (ع) در آنجاها تمرکز بیشتری دارند،مانند کوفه و قم،عبور ندهند. درباره شهرهای خراسان،شاید خاطر مأمون قدری آسوده تر بود،زیرا در جوّ غوغایی اصحاب حدیث،که پایگاه اجتماعی ـ سیاسی نیرومندی داشتند،گمان استقبال پرشوری از امام (ع) نمی رفت،اما به عکس،حضور امام در شهرهای خراسان،اتفاقاً از ناحیه اصحاب حدیث با شور و شوق بیشتری تلقی شد و در جاهای گوناگون برای استماع حدیث از آن حضرت اجتماعات بزرگ تشکیل گردید و حدیثی که امام از طریق پدران بزرگوار خویش تا شخص پیامبر (ص) نقل فرمود و در آثار روایی اهل سنت و جماعت به تفصیل آمده (کلمة لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی...)،خود از نکته های آموزنده در حیات آن حضرت است. در همان کاروان و نیز در سرتاسر خراسان مانند دیگر مناطق جهان اسلام اشخاص با انتساب به بیوت علوی وجود داشتند و اقبال به آن حضرت در این سفر نشان می دهد که مردمان عهد،فضیلت و جایگاه خاص امام رضا علیه السلام آشکار بوده است. برگزاری مجالس متعدد علمی و مناظره که غالباً مأمون آنها را با قصد و غرض ترتیب می داد و سلوک امام (ع) در گفت و گوها با نحله های گوناگون فکری که با بزرگواری تمام همراه بود،میراث گرانقدری از آن حضرت پدید آورد که اخبار و روایات بسیاری از آنها را عالم بزرگ شیعی،ابن بابویه شیخ صدوق،بیش از دو سده بعد در کتاب ارزشمند عیون اخبار الرضا علیه السلام تألیف کرد و خوشبختانه اینک در دسترس است. در فضایی که گروه های مختلف فکری،یکدیگر را به کفر و الحاد و امثال اینها منسوب می کردند،امام (ع) به گفت و گو می نشست و آراء دیگران می شنید و پاسخ می داد و در واقع چهره اسلام اصیل را ترسیم می فرمود؛ به دور از جمود و خودپسندی اصحاب حدیث و حَشویّه ـ که برخی از آنان قائل به تجسیم خداوند بودند ـ و استغراق اهل اعتزال و فلسفیون در آنچه که گمان می بردند عقل محض است و دیگر اصحاب فرق و نحل.
سیره حضرت رضا علیه السلام به راستی آموختنی های بسیار دارد؛ از تحمل و بردباری در بحث های علمی و فکری تا نحوه سلوک با زیردستان که با ایشان بر سر یک سفره می نشست و چون یکی از یاران ایشان به نحوی به این رفتار ناخشنودی نشان داد،آن حضرت فرمود: خاموش باش، که پروردگار همه یکی ست و پدر و مادر یکی و پاداش را تنها به اعمال هرکس می دهند. همین سیره بود که حصن حصینی از تشیع امامی در خراسان آن عهد تا روزگار ما بنیان نهاد و مدفن آن حضرت را از روستای کم نام و نشان سناباد به شهر «مشهد الرضا» تبدیل کرد که تاریخی درخشان از پایگاهی شیعی امامی را در خود نهفته دارد. به جرأت می توان گفت که همین مزار متبرک،حضور فعال تشیع امامی را در ایران و خراسان تضمین کرد و ملجأ و پناهگاه مردم ایران شد و نه فقط مردم ایران و جماعت شیعیان،بلکه به گواهی شماری قابل توجه از روایات تاریخی،اهل سنت از دیگر مناطق نیز بدان جلب می شدند؛ چنانکه ابن حبّان (متوفای 356 هجری قمری) مؤلف کتاب رجالی الثقات،ذیل نام حضرت رضا علیه السلام،به مزار شریف آن حضرت اشاره کرده و می گوید: من بارها به توفیق زیارت آنجا نائل شده ام و در «شدائد» و دشواری ها،بارها به ایشان توسل جسته و نتیجه گرفته ام. حضرت رضا علیه السلام نقطه پیوند ناگسستنی مردم ایران با اسلام و تشیع بوده و جلوه های بسیاری از این پیوند را در حیات این مردم می توان سراغ گرفت و یافت؛ همچون کثرت نام «رضا» و پیوند آن با نام های دیگر. بالجمله،کمتر جایی از حیات اجتماعی ایرانیان را می توان یافت که نشانی از «مقام رضا» در آن نباشد. از همین روست که شعار «الرضا من آل محمد» هنوز زنده است.