گزارش
گزارش سفر به صخره کندهای کفترلی شهریار
- گزارش
- نمایش از پنج شنبه, 01 بهمن 1388 10:06
- بازدید: 5614
گزارش: ندا احمدی لفورکی
17 مرداد 1386
صخرهِکند ! نقوش مخطط ! کفترلی ؟! جادهای باریک و ناهموار ! دیدن اثری که تازه کشف شده؛ میبایستی جالب و هیجانانگیز باشد ! ما اولین گروهی هستیم که این صخرهکندها را با توضیح و تشریح کامل میبینیم و لمس میکنیم؛ چه جوری اینجا کشف شده ؟! کِی کشف شده ؟! ... بیشترین جملات و کلماتی که در ذهن همه سیلان میکرد.
سفری پربار و معماگونه، اطلاعات همه در این خصوص زیاد نبود. مشتاق و بیصبر تا در زیر تیغ تیز آفتاب قرار گرفتیم، ساعت 11:00، دشت اخترآباد دارای خاکی حاصلخیز با عمق 2 متری ِآب و 30 رشته قنات، اما خالی از سکنه؛ با چند کارخانه به فاصلههای متفاوت و تقریبا نزدیک به تپهی اصلی صخرهکندها.
دشتی فراخ و ساکت ما را در آغوش گرفت.
به قول یکی از دوستان دشتی شبیه کاسه. دشت اخترآباد، دشت شقایق، در فصل بهار زمین را قرمز و آسمانی را آبی خواهید یافت. این دشت در گذشته ناحیهای حاصلخیز و سرسبز بوده، خشکرودهای پیرامون کوه کفترلی گواه منطقهای سرسبز در روزگاران قدیم است. صخرههای زرشکی متمایل به قهوهای پررنگ، کفترلی ! نقش سفیدی توجهمان را جلب کرد. شستشو شاید نوازشی آرام بر روی تکه سنگی منقش به خطوط هندسی نامنظم، ابتدای کارمان بود.
کوه کفترلو از جنس سنگهای آتشفشانی (سنگ خارای الوند) که هوازدگیهای هزاران ساله علت فرسایش و شکستگی آنها بود. بخش باریک و بلندی از کوه که حدود پنج متر پهنا و یکسد متر درازا داشت بر روی خود سنگنگارهها و سنگنبشتهها را قبول کرده بود.
سومین نمونه از صخرهکندهای یافته شده در ایران؛ لوحهای آجری کشف شده توسط آقای دکتر «مجیدزاده» در شوش؛ صخرهکند کِنچرمی (نواحی شرقی کردستان در شمال شهر بیجار)؛ و صخرهکند کفترلو.
البته نمونههایی در تپههای سیلک نیز میتوان یافت. آقای «غیاثآبادی» توضیحاتشان را اینگونه آغاز کردند.
آقای وکیلی نیز - کارشناس میراث فرهنگی شهریار - میگویند بقیهی نقوش را با برگرداندن سنگها به رو که بر اثر دخالت عوامل انسانی و اقلیمی از بدنهی اصلی صخره جدا شدهاند و به پشت افتادهاند میتوان پیدا کرد، دوستان پیشنهاد یاری این کار را میدهند. برایمان جالب است که حدس بزنیم این نقوش و خطوط هندسی هر یک چه معنایی را میدهد، آقای غیاثآبادی قدمت آنها را بین 5000 تا 5500 سال و حتا بیشتر حدس میزنند، مجموع نشانهای کتیبه را حدود پانزده نشان میشمارند و از افزایش این تعداد در زوایای تابش نور خورشید خبر میدهند.
در ادامه درست در روبروی اولین نبشته قرار گرفتیم شکلی بدین ترتیب ، اگر با کتیبههای شوش مقایسه شود این یک خط نیست یک مفهوم (آوا) است و مانند خط میخی آوای «پی» را نشان میدهد. کمی آنطرفتر نبشتهای بدین شکل را دیدیم .
در کنارههای صخره اثر تخریب و فرسایش بخوبی دیده میشود ایشان نگارش سنگنبشتهها را از چپ به راست میدانند. در مقابل سومین سنگ نبشته قرار داشتیم و بعدی در کتیبههای شوش نمونهای به این شکل یافت شده بود : که معنای آوای «اُن» را میداد یعنی «به من».
حدس زدن بر این اساس بسیار لذتبخش بود و مفرح، جای بقیه سبز.
کمرنگ و پررنگ بودن سنگ نبشتهها قابل توجه بود دلیل آن را آقای غیاثآبادی یا مرمت مجدد و یا اکسیده شدن سنگها براثر مرور زمان میدانند؛ با مقایسه مقدار و میزان تغییر رنگ بخشهای تراشیدهشده در دورهای گوناگون، میتوان یک ارزیابی تقریبی از قدمت هر بخش بدست آورد.
آقای غیاثآبادی خواندن علایم روی سنگ را نیازمند تحقیقات فراوان میدانند و در مثالی توضیح میدهند : مثلا گزنفون در کشف خطوط هخامنشی بر اساس این فرضیه که علامتی خاص معنی کلمهی «شاه» را میدهد از طریق آزمون و خطا پیش رفت، تکرار آن کلمه در یک مقطع زمانی در کتیبهها حاکی از درست بودن کلمهی «شاه» را داد و بقیهی کلمات نیز به همین ترتیب یافت شدند، تحقیقات در این زمینه بسیار اندک است.
سنگ نبشتهی بعدی نقش «عقرب» بود و بر اساس اصول ستاره شناسی نشان عقرب خبر آغاز زمستان بوده است. با اندکی فاصله نقش پرندهی «کوه پره» و «بز»ی زیبا در کنار آن دیده میشد.
همانند این نقوش و و اولین نقش مفهوم «سرزمین» یا «مار» را تداعی میکرده
اما این نقش نه در شوش و نه در کنچرمی یافت نشده است.
آقای دکتر رجبی در خصوص نگارهها گفتند :
خط ایلامی در خوزستان یافت شد، خطوطی نیز در تپه سیلک ـ یحیی ـ گورستان مارلیک بودند که خط ایلامی نمیشود گفت و به پیشنهاد آقای مجیدزاده خط ایرانیمقدم نامیده شد. همانند این نقوش در آمریکای لاتین نیز دیده میشود تقریبا همه شبیه هم هستند دلیل آنهم محدودیت نوشتههاست، با تخمین این هزوارشها از بیست عنصر تجاوز نمیکنند. در نظر بگیرید در نقاطی که افراد محدودی خواندن و نوشتن بلد بودند در این قبیل مکانها نمیآمدند و نقوشی به این شکل بـِکـَنند. این دشت، مکان شکار بوده پس این علایم ثبت یک حادثه با علامت است نه نوشته. نوشتههای ایلامی با تساهل و تسامح خط ایلامی است. با این وجود ایشان اعتقاد دارند که قسمتهای دیگر این کوه نیایشگاه یا یک قسمت نذورات شکار بوده است و ارتباط نقوش با یکدیگر را مرتبط با هم نمیدانستند.
صخرهی بعدی کتیبهای مربوط به دورهی اسلامی بود، کمی آنطرفتر نقش شتری کوهاندار و با فاصلهای کم آدمی سوار بر چهارپایی که افسار زده باشد دیده میشد. قسمت بعدی و که به قول آقای غیاثآبادی در کتیبه جیرفت و شوش ملاحظه شده آوای «تگ» بهمعنی «اجرا شد» یا «انجام شد»، بود.
هیچ حفاظ و پوششی برای محافظت دیده نمیشد، یکی پرسید برای حفاظت میتوان این صخرهکندها را به موزه منتقل کرد ؟ خلاف مقررات بودن و نداشتن موزهای مناسب، و مردمی که شاید به سختی پای به موزه بگذارند، پاسخ دردناک به آن دوست بود.
همه در دل آرزوی دیدن و یافتن این اثر تا 10 یا 20 سال را داشتیم. حفاریهای غیرمجاز در کنار خشکرودها، ساخته شدن کارخانههای بیشتر در نزدیکی صخرهکند، همانند بیستون میتوانست حتی دل این سنگها را آب کرده و سپس متلاشی کند.
بعد از توضیحات کامل استادان رجبی و غیاثآبادی هر یک از دوستان به انداختن عکس در کنار تختهسنگهای پر رمز و راز پرداختند، البته عکس دستهجمعی با معجون قویتری چون سرود زیبای «ای ایران» ... معنایی معنوی و فراموشنشدنی از سفر را در ذهنمان حجاری کرد.
در ضمن محبت بیریا و بیچشمداشت خانوادهی آقای وکیلی که بهقول استاد رجبی در هیچ جای دنیا بهخدا چنین سفرهای دیده نمیشود؛ طعم سفرمان را شیرینتر نمود. چه نیکو گفت استاد خوش قلم ما که حلقهی ما در پیرامون سفره، حلقهی «یاران تنی» بود حلقهای که در بیابانی یافتمش که به شوق کعبهاش نرفته بودم و نامش را گذاشتم : «حلقهی امید»
با سپاس وِیژه از خانواده ی وکیلی در روستای زرین ده