تاریخ معاصر
جریان آذربایجان و کردستان
- تاريخ معاصر
- نمایش از جمعه, 03 تیر 1390 19:09
- بازدید: 6545
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
احسان طبری
طرح «شرکت مختلط نفت شوروی» در مجلس مطرح شد، ولی در مجلسی که در آن، هم اکثریت به لیدری دکتر طاهری و هم اقلیت آن به رهبری دکتر مصدق مخالف طرح بودند، شانسی برای قبول آن وجود نداشت. تازه خود دولتهای حکیمالملک، ساعد و صدرالاشراف مانع اصلی بودند و بنا به الهام از جانب انگلستان و دربار هر گونه مذاکره نتیجه بخش را به شدت رد میکردند. شوروی تصمیم گرفت، آن چنان وضعی در ایران ایجاد کند که دولت و مجلس به قبول پیشنهاد وادار شوند.
نیت شوروی این بود که از وجود نیروهای نظامی در ایران استفاده کند. منتها شوروی در اینجا تعهداتی داشت. ایران کشور دوستی بود که تمام شیرهی حیاتی خود را برای کمک به شوروی نثار کرده و به همین جهت به لقب «پل پیروزی» نایل شده بود و در آذر ماه 1322 به این مساله تا حدی در اعلامیه سه دولت شوروی و آمریکا و انگلیس اعتراف شده بود. با ایران نمیشد کاری را تکرار کرد که در کشورهای متخاصم و فاشیسم زده اروپای شرقی ممکن بود. لذا، شوروی نقشه ایجاد «انقلاب ملی» در آذربایجان و کردستان را مطرح کرد.
در طرح و اجرای نقشهای به این شکل، میرجعفر باقراوف، دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی، و بریا تاثیر داشتند. باقراوف مدعی تصرف آذربایجان ایران بود و آن را «آذربایجان جنوبی» میخواند و زمانی گفته بود: «اگر پنج میلیون آذربایجان جنوبی به سه میلیون آذربایجان شمالی محلق گردد، ما دارای جمهوری هشت میلیونی خواهیم بود و مقام و شرکت من (باقراوف) در «پولیت بورو» (هیات سیاسی حزب کمونیسم شوروی) تامین است. بریا، وزیر امنیت استالین، که ضمنا از باقراوف (در اثر معرفی بریا به استالین در آغاز کارش) ممنون بود، در این کار ذیمدخل بود، زیرا ورود باقراوف در پولیت بورو در دستهبندی این هیات سیاسی به سود او تاثیر میکرد.
ولی تصور نرود که استالین از بریا و باقراوف تبعیت میکرد. رفتار او بر حسب صلاحدید زمان بود. چنان که به محض این که وضع دگرگونی شد و دنبال کردن نقشهی آذربایجان محال گردید، استالین به خواستهای باقراوف پشت کرد و سخن رقیب بریا و باقراوف، یعنی مولوتف را که وزیر امور خارجه بود مقدم شمرد.
باری، بنابر آن شد که «نهضت ملی» در آذربایجان و کردستان (مهاباد) تحقق پذیرد و بدینسان قدرتی در شمال پدید آید که بتواند تهران را تحت تاثیر قرار دهد.
برای رهبری این منظور در آذربایجان، پیشهوری نامزد شد. پیشهوری از کمونیستهای قدیمی بود که در دوران جنبش گیلان مقام «کمیسر»، یعنی وزیر، داشت و بعدها دبیر اول حزب کمونیست ایران شد. پیشهوری با تخلص «پرویز» اداره کننده روزنامه حقیقت بود، که محمد دهگان صاحب امتیازش بود. پیشهوری سرمقالههای حقیقت را در سالهای تغییر رژیم قاجار و به سلطنت رسیدن رضاشاه مینوشت و از این جهت شهرتی داشت. در سال 1309 پیشهوری دستگیر و در زندان قصر محبوس شد. در ایام توقف در زندان، پیشهوری از جانب زندانیان کمونیست و مقدم بر همه اردشیر [ آرداسش آوانسیان] و [رضا] روستا مورد توهین و فشار قرار گرفت. دربارهی او با الفاض توهینآوری سخن میگفتند و او را حتی «میکروب» میخواندند. اردشیر و روستا، هر دو پیشهوری را از گیلان میشناختند. پیشهوری در زندان مدتی تظاهر به مسلمانی میکرد و روضهخوان را به سلول خود فرا میخواند.
پس از شهریور 1320 و رها شدن از زندان، پیشهوری با مقامات آذربایجان شوروی وارد تماس گردید و در همان اوان به باکو دعوت شد. بنابر آن چه خود او برای من گفت، از وضع آذربایجان شوروی راضی نبود. در حالی که ما در خیابان فردوسی با هم میرفتیم، پیشهوری عدهای از جوانانی را که در جلوی سینماها تجمع کرده بودند، با دست نشان داد و گفت: «با مقایسه با جوانان آذربایجان (شوروی) این جوانان افراد روشن و بازی هستند. در آنجا فقط افراد چاکر صفت زندگی میکنند.» و افزود: «محیط شوروی نسبت به زمان گذشته که روشهای رهبری جنبه دمکراتیک داشت، تفاوت عجیبی کرده است.»
در تهران، پیشهوری روزنامه آژیر را منتشر میکرد و تاریخچهی «حزب عدالت » را در آن مینوشت. در موقع مردن رضاخان در ژوهانسبورگ، تسلیتی برای دربار نوشت و مسلما این «عمل دیپلماتیک» بنا به دستور باقراوف بود، برای آن که جادهی پیشرفت آینده را باز کند. ولی این اقدام توفانی ایجاد کرد. کنگرهی اول حزب توده که در همین ایام اجلاس داشت، در مقابل این عمل واکنش کرد و پیشهوری را از عضویت حزب توده اخراج کرد.
در همین حال، اعتبارنامهی پیشهوری که در انتخابات چهاردهمین دورهی مجلس، به عنوان نماینده تبریز انتخاب شده بود، مردود شد. بدین ترتیب، پیشهوری به عنوان سیاستمداری مطرود و رنجیده به آذربایجان رفت و به تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان پرداخت.
تمام این اقدامات بدون اطلاع و مشورت رهبری حزب انجام گرفت و وقتی سازمان حزب توده در آذربایجان اعلام کرد که به فرقهی متصل خواهد شد، رهبری به شدت ناراضی شد و نامهای به استالین نوشت و وقوع این حادثه را غیر مترقبه نامید و از آن انتقاد کرد. در این ایام من در مازندران بودم و تنها شنیدم که پاسخ نامه به طور شفاهی بود و گفتند که در اثر این نامهی حزب توده، سایه منفی بر روی رهبری افتاده و حزب وظیفه دارد با کمک همه جانبه به فرقه دموکرات آذربایجان این خطای خود را جبران نماید. استالین انگشت تهدید را نشان داد و همین کافی بود که رهبری خاضعانه از خواست او پیروی کند.
پیشهوری، فرصت را مغتنم شمرد و تمام این تحریکات را به اردشیر مربوط ساخت ... در نتیجه، اردشیر، در حالی که وکیل مجلس بود، به شوروی احضار شد.
از طرف کارکنان آذربایجان سفارت [شوروی] در ایران (علیاوف رایزن و علی اوف رییس شیلات) شهرت دادند که اردشیر را به «باراک» فرستادهاند. «باراک» خانههای چوبی مخصوص زندانیان در سیبری است. ولی مطلب از بیخ و بن ناصحیح بود. اردشیر از تهران به مسکو رفت و از آنجا پس از چندی به تهران بازگشت و مطیعانه به توصیهی شورویها دایر به کمک همه جانبه و همبستگی با فرقهی دموکرات آذربایجان عمل کرد.
به این ترتیب، فرقهی دموکرات آذربایجان در قیام خود علیه دولت به نظر میرسید که در جادهی توفیق است. ارتش شوروی مقیم ایران راه نفوذ ارتش ایران را در نزدیکی قزوین ـ در شریف آباد واقع در 6 کیلومتری شهر ـ سد کرد. «فدایی»های فرقه تحت فرماندهی غلام یحیی دانشیان پادگانها را خلع سلاح کردند و ادارات دولتی را تصرف نمودند. دولت جدید به نخستوزیری پیشهوری تشکیل شد. ظاهر امور هم، نفوذ کامل شوروی را از جهت لباس نظامی و عنوان «ژنرال» برملا میساخت. همین جریان در مهاباد (کردستان) نیز رخ داد و قاضی محمد بر راس دولت کردستان قرار گرفت و سیف قاضی فرمانده پیشمردگان کرد شد.
منبع: کژراهه (خاطراتی از حزب توده) ـ احسان طبری انتشارات امیر کبیر ـ تهران 1366 ـ صص 69 ـ 66