تاریخ معاصر
چرا 60 هزار ایرانی را از عراق اخراج نمودند؟
- تاريخ معاصر
- نمایش از دوشنبه, 30 دی 1392 07:22
- بازدید: 4221
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شمارهٔ هشتم، از تابستان 1384 تا بهر 1385 خورشیدی، صفحه 48 تا 50
شادروان دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژیر)
بانوان ارجمند، دوشیزگان گرامی، سروران ارجمند! امشب همانطور که ملاحظه میکنید برنامه این بوده است که بهخاطر روزی که در حیات زن ایرانی خاطرهای بسیار ارزنده و گرامی دارد مراسمی برپا شود و طبیعی است که این مراسم باید با جشن و سروری همراه باشد ولی افسوس که این جشن و سرور به ماتمی غمانگیز تبدیل شده است زیرا در این روزها همسایهی ما، برادران عرب آقای هویدا، آنچه را که سالها انتظار آن را داشتند به عمل آوردند. خواهران و برادران ایرانی ما را از سرزمین نیاکانی خود آواره کردند. با چنین غم و اندوه و ماتمی چه جای جشن و سروری برای ما باقی مانده است. به ناچار باید امشب را به شرح و تفصیل این واقعهی غمانگیز و تجزیه و تحلیل علل دردناک و تلخ آن بپردازیم.
موجودیت یک ملت چیست؟ این سؤالی است که همیشه باید مطرح کرد. اگر نتوانیم به این سؤال جواب، صحیح بدهیم هرگز موفق نمیشویم موجودیت یک ملت را حس کنیم.
موجودیت یک ملت همهی آن چیزی است که در طول تاریخ به همت زنان و مردان آن ملت ساخته شده و پدید آمده. این موجودیت قابل تجزیه نیست، نه از لحاظ جغرافیایی، نه از لحاظ نیروهای انسانی و نه از لحاظ پیامهای فرهنگی و هستههای فرهنگی. هممیهنان ما تنها آنهایی نیستند که در داخل خطوطی که به نام مرز ایران وجود دارد زندگی میکنند. این خطوط مرزهای واقعی ما نیستند. این خطوط زخمهای استعمار بر پیکر ملت ما هستند. در آن سوی این خطهای به اصطلاح مرزی، باز هم موجودیت ملت ایران وجود دارد، باز هم خانوادههای ایرانی هستند، باز هم فرهنگ ایرانی هست، باز هم خون ایرانی، زندگی ایرانی هست. در همهی آن سوی مرزها داستانی از این قرار وجود دارد. در مرزهای غربی ما هم ماجرا همین است. موجودیت ملت ایران به این مرزها پایان پیدا نمیکند. اینها نه مرز واقعی ملت ایران است، نه مرز نیروهای انسانی ملت ایران است، نه مرز سرزمینهای ایرانی. اینها خطهای استعمار و زنجیرهای دردناک و جانگداز استعمار است.
در آنسوی این مرزها خواهرانی داریم، برادرانی داریم که اینها شمارشان کم نیست. گرچه اگر هم کم بودند دلیل این نبود که آنها را فراموش کنیم. ما سه میلیون برادران کُرد خودمان را در آنسوی مرز داریم. میلیونها نفر شیعیان را داریم که از جهت مذهبی با اکثریت ملت ایران پیوندی ناگسستنی دارند. شیعه تنها یک مذهب نیست. تنها، مذهب ما نیست. شیعه گنجینهای از فرهنگ و حکمت ایرانی است، یکی از گرانبهاترین گنجینههای حکمت و فرهنگ ایرانی است. اگر به فرض محال، سالهای سال بگذرد و زمانی باشد که دیگر - به فرض محال - ما نه مسلمان باشیم و نه شیعه، باز هم به حکم روابط معنوی و فرهنگی، با مکتب شیعه پیوندی استوار و آهنین خواهیم داشت. این مکتب قسمتی از روح ایرانی را بیان میکند. مراکز علمی تشیع از لحاظ ملت ایران مراکز قابل انصراف و صرفنظر نیست. اینجا مراکز علم و حکمت ماست، مراکز فرهنگ و تمدن ماست، مراکزی که عصارهی اندیشههای پیشینیان ما در آنجا بههم آمیخته و عجین شده است و از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کرده است.
اینجا جایگاه مکتب تشیع برای مدتی بیش از هزار سال بوده. این سرزمینها به صرف اینکه آن طرف مرز هست ما نباید بگوییم که به دور از وطن ماست و جزو وطن ما نیست. اینجا قسمتی است از وطن ما، چه اصطلاح مسخرهای؛ معاودین1. اینها نرفتهاند که امروز برگردند. اینها خانه و زندگیشان آنجا بود. شما گمان میکنید یک گروهی پا شدهاند پارسال رفتهاند، برای نمونه نجف، کربلا، کاظمین. اینطور گمان میکنند که اینها رفتهاند و الآن دارند برمیگردند؟ مهمان بودهاند آنجا؟ این کوربینی است. این لغات را کی اختراع میکند و برای کی اختراع میکند؟ اینها وطنشان اینجا بود. نسل اندر نسل در بغداد، کربلا، کاظمین و سامره، زندگی میکردند نه اینکه تازه رفتهاند. زندگیشان آنجاست، قبر پدرشان آنجاست، خانه و کاشانهشان آنجاست، آنجا زاییده شدهاند، آنجا بزرگ شدهاند، آنجا بچههای خودشان را بزرگ کردهاند. آنها مهاجر به آن سرزمین نبودهاند. این چه اشتباهی است. این شهرها جز این مردم، سکنهای ندارند.
عنصر عرب در این شهرها مهاجر است، مهاجم متجاوز، زورگو و غاصب است. اینها نخستین ردههایی هستند که امروز مورد تجاوز عنصر عرب قرار گرفتهاند. این بچههای اول هستند و سیاستی که این کار را آغاز کرده به این قصد این کار را کرده که این سرزمینها را از وجود عنصر ایرانی خالی کند و این برنامهای نیست که در این چند روزه شروع شده باشد. این برنامهای است که از آغاز تشکیل این مقولهی استعماری که ما آن را کشور عراق میخوانیم، این داستان از آن زمان آغاز شده است. طراحان کشور عراق این واحد سیاسی را بهوجود آوردهاند بهخاطر اینکه عنصر عرب را در برابر عنصر غیرعرب این منطقه تقویت کنند و آنها را وادارند که در هر زمان که میتوانند عنصر ایرانی را اخراج کنند و سرزمینهای آنها را در تصرف خودشان دربیاورند. این ماجرا در طی این 50 سال، هر روز به شکلی و رنگی ظاهر میشود.
یک روز سرزمینهای کردها را میسوزاندند و کردها را غارت میکردند و در میان اینها کشتار میکردند. یک روز به نام مبارزه با شیعه، مراکز عالم تشیع را مورد حمله و تجاوز قرار میدادند، یک روز به بهانهی مبارزه با ایرانی و کسانیکه شناسنامهی ایرانی دارند، آنها را از کشور خارج میکردند. این داستان مکرراً تکرار میشود و امروز هم یکی از صحنههای این ماجراست و این پایان ماجرا نیست و تکرار خواهد شد. اگر این گروهی را که راندهاند 60 هزار نفر هستند، اگر ما سکوت کنیم این عده تا یک میلیون افزایش پیدا میکند. بعد از آن نوبت هجومهای کشتارآمیز نسبت به مناطق کردنشین میشود. ایرانیان را از سواحل جنوبی خلیجفارس به دریا خواهند ریخت.
اینها مطالبی است که امروز ما میگوییم. به گوش بعضیها شاید تازه بیاید ولی از لحاظ حزب پانایرانیست و از لحاظ مبارزان پانایرانیست سخن تازهای نیست. ما 30 سال است این سخنان را میگوییم، یک تجزیه و تحلیل ساده و روشن تاریخی است. این حقایق را هر کس که مطالعه کند، میفهمد. این نه اول ماجراست و نه آخر ماجرا. اما در اینجا یک سؤال مطرح است. عنصر عرب که به نیابت استعمار، وظیفهی خالی کردن این سرزمینها را از خون ایرانی دارد چرا امروز را انتخاب کرده؟ روی هم رفته چه زمانهایی را انتخاب میکند؟ هر زمان که ما دچار ضعف باشیم، آن زمان را انتخاب کرده. درد ما اینجاست. دشمن، ما را ضعیف میشناسد. تمام داستان اینجاست. تمام این هوچیبازیهایی که در داخل وطن میشنویم برای این است که روی این موضوع را ماسک بگذارند.
ما میگوییم این حکومتی که از همهچیز برخوردار است در این تهران برای خودش 300 هزار رأی در صندوقها میریزد، در شیراز 50 هزار رأی قالبی در یک روز برای خودش به صندوقها میریزد، هرچه انجمن است برای خودش ثبت میکند، اصناف را اسیر خودش کرده، انجمن دِه در اختیار حزب «ایران نوین»، انجمن شهرها در اختیار حزب «ایران نوین»، انجمن شهرستان در اختیار حزب «ایران نوین»، انجمن استان در اختیار حزب، مجلس شورا در اختیار حزب، مجلس سنا در اختیار حزب. کدام حکومتی این همه قدرت دارد؟
چطور است که شما را با این همه قدرت، یک حکومت قلابی بعثی ضعیف میشناسد؟ شصتهزار نفر از اتباعتان را میریزد بیرون مرز؟ چرا از شما نمیترسد؟ چرا شما را ضعیف میداند؟ سؤال ما اینجاست، این انتخابها، این صحنهسازیها قلابی است، در پشتش قدرت نیست، در پشتش پیوستگی با این ملت نیست.
یا نه، شما مقتدرید و نیرومندید، این قدرت شما کجاست؟ این نیروی شما کجاست؟ آیا این نیرو برای این نیست که دیگری آن را بشناسد و در برابرش سر اطاعت و احترام فرود بیاورد و به حقتان تجاوز نکند. اگر نیرو برای این نیست پس برای چه هست؟ نیرو در عرصهی سیاست بینالملل وسیلهی جنگ و تهاجم نیست، وسیلهی حفظ موجودیت و حفظ حق است. اگر این نیرو نتواند وسیلهی حفظ موجودیت و حفظ حق باشد یک موجودیت عبث و باطل است و معلوم میشود که آن کسانی که این نیرو و قدرت را در اختیار دارند نمیدانند که کاربرد آن چیست. نمیدانند مورد استعمال آن چیست.
میگویند یک کسی سراپا غرق اسلحه شد و رفت به بیابان. شمشیر داشت، تازیانه داشت و خلاصه تا دندان مسلح بود. در راه یکی از این کلوخاندازها به او رسید، گفت: که آقا این چیه دستت؟ گفت: این شمشیر است. گفت: خوب بگذار زمین، توی آن دستت چیه؟ این هم تازیانه است. گفت: این هم بگذار زمین. بالاخره آقا را لخت کرد. تمام اسلحه و نیرو را از او گرفت و گفت حالا برو. برگشت و آمد داخل شهرش. به او گفتند: خوب چه شد، چرا لختت کردهاند؟ چرا اینطوری شدهای؟ گفت: آقا یک دستم شمشیر بود یک دستم هم تازیانه بود، پس شما انتظار داشتید من با دندانهایم دعوا بکنم؟ اینطوری. این صحبت کسی است که کاربرد چیزی را که در دستش هست نمیداند. دیگر چه بر سر او بیاورند.
این برادران آقای هویدا چه بر سر ما بیاورند که شما به آن درجهای برسید که بفهمید باید از نیرو در برابر بیگانهی مهاجم و غارتگر استفاده کرد؟ چه بر سر ما بیاورند؟ هممیهنان ما را از سرزمینهاشان، از خانه و کاشانهی نیاکانشان دارند بیرون میکنند. نمیخواهند بیرون کنند، بیرون کردند. شما اینجا توی سالن گرم نشستهاید، آنها دارند توی صحراهای سرد زیر این سرمای سوزنده بدنشان میلرزد. دیگر چه بکنند که شما متوجه بشوید که موجودیت این ملت بهخطر افتاده. موجودیت این وطن به خطر افتاده. از فرزندانتان، از امکاناتتان استفاده بکنید. چه بکنند؟ شما ببینید که در اطراف خودتان، ملتها چگونه زندگی میکنند.
این ترکیهی همپیمان ما، همسایهی ما، حالا باید با کمال تأسف بگویم که، باید ما ازش درس بگیریم. صدهزار ترک در قبرس زندگی میکنند. قبرس جزو خاک ترکیه هم نبود، زیر نفوذ یونان بود. یونان هم با ترکیه در پیمان ناتو بود. بهخاطر دفاع از صدهزار ترک در قبرس، دنیا را به آستانهی جنگ کشید. حقش بود. ما هم در تمام مراحل از ادعای حقش دفاع کردیم. دولتهای سلف آقای هویدا و حزب «ایران نوین» هم دفاع کردند. ما هم دفاع آنها را تأیید کردیم. کار درستی کرد. ترکها از حقشان دفاع میکردند. جا داشت ما هم به عنوان همپیمان از حق آنها دفاع کنیم. اما تمام سروته قضیه صدهزار نفر بود و ما در این عراق حداقل چهار میلیون مانند اینها داریم. حق حکومت ندارند، حق زندگی ندارند، مورد تبعیض مذهبی هستند، مورد تبعیض نژادی هستند. شما برای دفاع از حقشان هیچ نکردید. امروز اینها را ریختند بیرون، باز هم شما هیچ نکردید. آنها را میکشند، غارت میکنند، سرزمینهایشان را به آتش میکشند، باز هم مینشینید و لبخند ملیح میزنید و به این ملت پاسخ میدهید که تا صبح و دیشب پای دستگاه بیسیم بیدار بودیم، مرتب خبر میشنیدیم که دارند ایرانیان عراق را بیرون میکنند. آفرین بر شما! چه خوش حکومت میکنید. ولی در عرصهی واقعیات، اینها جرم و گناه است و گناه در عرصهی تاریخ، بیکیفر نمانده و از آن شما هم بیکیفر نخواهد ماند.
حالا تمام مسأله این است که این آوارگان را جا دادیم، لباس دادیم، پتو دادیم، سرپناه دادیم، اینها دیگر وطنشان را نمیخواهند؟ اینها دیگر کاشانهشان را نمیخواهند؟ تمام شد یک قسمتی از عرصهی حیاتی ملت ایران؟! فضای حیاتی ملت ایران را تصرف کردند؟! به پایان رسید؟! همانقدر که آنها را یکی دو پتو دادید و یکی دو کیلو شکر دادید ماجرا تمام شد؟ این است؟ تاریخ این است؟ شما میخواهید در این دنیا زنده باشید؟ میخواهید فردا بمانید؟ این نیست! چرا حالا داستان را وارونه میکنید؟ حالا حقایق را دگرگون جلوه میدهید؟ فقط مسألهی آوارگی است؟! شما خیال میکنید در برابر سیل قرار گرفتید که عوامل جوی بهوجود میآورد و شما مسؤولیتی ندارید؟ فقط باید سیلزده را جا و مکان بدهید. البته صحیح است اگر سیل بود صحیح بود، اگر زلزله بود صحیح بود، این یک داستان سیاسی است. این نتیجهی بیعرضگی شماست. این نتیجهی غفلتهای شماست. این نتیجهی این است که کادر دیپلماسی شما به جای اینکه در اطراف دنیا از حقوق ملت دفاع کنند به ویسکی خوردنشان و قاچاقچیگری پرداختند. این نتیجهی این است که به جای این که ملت را بهطور نهادی آماده برای رزم و دفاع بکنید، این کار را نکردید. آموزش را در این کشور طبقاتی کردید، میبایست همگانی باشد. دانش را طبقاتی کردید، اطلاعات را طبقاتی کردید. روزنامهها را نابود کردید، حقگویی را از میان بردید. اگر کسی از ارادهی خودش حرف زد و نوکر شما نبود سرش را کوبیدید. این نتیجهاش است و قدرت دارید، عُرضهی استفاده از قدرت را ندارید. برای اینکه در درون خودتان احساس میکنید ضعیف هستید. این ضعف شما را دشمن فهمیده، استعمارگر خبر دارد. حالا امروز از این ضعف استفاده میکند، یکی از طرفهای خود را خبر میدهد تا قسمتی از سرزمینهای ما را خالی از سکنه بکند. این تجزیه و تحلیل این ماجراست. این داستان حقیقی این ماجراست. این است غم جانکاه. دوشیزه ظفری فرمودند که ما سی سال داریم کار میکنیم، بله سی سال از لحاظ قدرتهای داخلی به هیچجا نرسیدیم، برای اینکه طرف ما اینها بودند. فهمشان این بود. طرز کارشان این بود.
یک قسمتی از سرزمین ما را اشغال کردند، کانون تمدن فرهنگ ما را از بین بردند. مرکز عالیترین جامعهی دینی ما را از بین بردند. اینها فقط در فکر این هستند که به ایشان تسلی بدهند. این واکنش ماست. دعا میکنید! نفرین میکنید! آشغالهای کهنهی خانهی خودتان را جمع میکنید و برای کسانی میبریم که همچیز داشتند، مثل ما خانه داشتند، مثل ما زندگی داشتند، مثل ما بچههایشان به مدرسه میرفتند شبها برمیگشتند. حالا هیچچیزش را ندارند. سیل نیامده، زلزله نیامده، بیصاحبند. حکومت ندارند. ارادهی اینها منشاء قدرت حکومت نیست. خواست اینها منشاء ایجاد حکومت نیست. خدایا چه شد که ما بیصاحب شدیم، اینطور ما را برانند، اینطور موجودیت ما را مورد هجوم قرار دهند. این غم را آدم به کجا ببرد؟ این وضع ادامه پیدا میکند. پانایرانیست به پایان نرسیده، هر روز چنین است. راه ما مطمئنتر میشود، باورمان محکمتر میشود که این ملت یک راه برای نجاتش باقی مانده. یک راه برای نجات این ملت است و این هم راه پانایرانیست است.
فقط یک راه برای نجات این ملت است. فقط کسی باید این درسها را بفهمد. این پیشبینیها را به موقع بفهمند. سی سال پیش گفتیم که داستان عراق این است. سیاست ما در عراق باید اینطور باشد، ما باید برویم به دنبال پیوند با هموطنان خودمان، به آنها اطمینان باید بدهیم. در منشور سربلندی نوشتیم بگذارید هر عنصر ایرانی در خلیجفارس ودر عراق، نیروهای مسلح شاهنشاهی را در بالای سر خودش احساس کند و به آنها ایمان داشته باشد. به پشتیبانی آنها مطمئن باشد. این سخن، هوایی نبود، این سخنِ تاریخ بود. مرتب برخلاف این عمل کردند، در هر مرحلهای برخلاف این عمل کردند. حق قدرت را از ما گرفتند و ما را به عاطفهای که برادران عربشان ندارند حواله کردند.
پانایرانیست زنده است. چارهای نیست. دردهای تاریخی، درمانهای مشخص دارد. تنها با داروهای خودش معالجه میشود. در میهن ما سیاست باید سیاست پانایرانیسم باشد. اگر میترسید، اسمش را نبرید، بگویید سیاست اجنه، بگویید سیاست مرموز، بگویید هرچه خوشتان میآید. ما که گفتیم این اندیشهی ما خدایی است، برای اینکه ایمان داشتیم که آن خدایی که ایران را آفرید، یک طرز تفکری هم به ملت ایران داد که با آن طرز تفکر میتواند خودش را اداره کند. بنابر این همانطوری که خالق، خداست، کسی هم که نجاتش میدهد آنهم خود خداست. ما که این اعتقاد را داشتیم، توی مجلس ما را مسخره کردید و گفتید که اندیشهی پانایرانیسم، اندیشهی خدایی نیست. ما که میگوییم این اندیشهی ما خدایی است، شما با اندیشههای شیطانی خود عمل کنید. ولی کاری را که باید بکنید از عنصر ایرانی هر جایی که هست دفاع کنید. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. نام آن به قول ما پانایرانیسم است. یعنی دفاع از عنصر ایرانی، هرجا که هست. هرجا که هست. اگر دو تا ایرانی در گواتمالا هم باشند حکومت ایران موظف است از حق آنان در گواتمالا دفاع کند. اگر خانهشان را به زور ازشان گرفتند باید برود اقدام کند. بایستد و خانهشان را بگیرد و به آنها پس بدهد. اگر دوتا در گواتمالا بودند چه رسد به چهار میلیون و پنج میلیون که در عراق زندگی میکنند. شما از حق اینها دفاع کنید، به آنها تأمین بدهید که بتوانند در کاشانهی خودشان زندگی کنند. بتوانند مطابق آیین خودشان خدا را پرستش کنند. بتوانند به اماکن مقدس مذهبی خودشان قدم بگذارند. کسی اعتراضی به کار و زندگی آنها نداشته باشد. شما این کار را عملی بکنید اسمش را هرچه بگذارید. ما به آن ایمان و اعتقاد داریم اگر این راه را میرفتید به این نتیجه نمیرسیدید و امروز ما یک¬بار دیگر بیان میکنیم که اگر این فکری که امروز معمول داشتهاید ادامه پیدا کند، این سرنوشت نصیب چندین میلیون نفر از ایرانیان خواهد شد. نگویید که دیگر کسی نگفت. اگر میخواهید پتو انبار کنید، از الآن شروع کنید. نگویید کسی خبر ندارد ولی وای بر ملتی که سرزمین او را یغما گردانند و متجاوزان بگیرند و تصرف کنند، مقدسترین اماکن زندگیاش را به سُم ستوران ببندند و او تنها اندیشهای که میکند به فکر جا و مکان دادن آوارگان باشد. ای آوارگان! شما مظلومترین آوارگان روزگار هستید.
مظلومترین آوارگان، برای اینکه آوارگان فلسطینی را بالاخره این ملتهای عرب، این کشورهای عرب، اینقدر در دنیا فریاد زدند که امروز به شکل یک مسألهی مهم حقوقی در دنیا به عمل آمده است که حق دارند، حق فلسطینیهاست که برگردند به وطنشان، که ما هم قبول داریم. اما کسی از حق آنها دفاع میکند که قبلاً آواره شدهاند. آن کُردهایی که خانهشان را به آتش کشیدند، صدایشان را کسی شنید؟ آنهایی را که کشتند خونبهایشان را کسی داد؟ به این نتیجه میرسیم اینهایی که همه چیز را فدای حفظ دوستی و روابط صمیمانه با برادران عربشان کردند نمیتوانند اینگونه مسائل تاریخی را برای ملت ایران حل کنند. بشتابید، بله بشتابید برای کمک به این آوارگان بیچاره، ولی بیشتر از این بشتابید برای دفاع از حق ملی آنها، آزاد کردن سرزمین آنها، بازگشت دادن آنها به شهرهای تاریخی¬شان، و برافراشتن پرچم کانونهای تشیع. پاینده ایران.
پینوشت:
1- برگشتگان. اصطلاحی که رژیم بعثی عراق برای ایرانیتباران به کار میبرده است – ویراستار.
* سخنرانی شادروان دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژیر) در همایش بانوان و دوشیزگان – 17 دی 1349