تاریخ كهن و باستان
تاریخ ایران - اعقاب ارشک
- تاريخ كهن و باستان
- نمایش از جمعه, 03 تیر 1390 16:26
- بازدید: 4284
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر زرین کوب
از قراین برمیآید که اعقاب ارشک ـ از تیرداد تا آخرین فرمانروای این خاندان ـ وی را بیشتر همچون تجلی خداوند تلقی میکردند و از باب فال و شگون نام او را نیز بر نام خود میافزودند. همین که نام ارشک مثل نام قیصر در روم عنوان عام فرمانروایان بعد از وی واقع شد اهمیت او و تاریخی بودنش را امری غیرقابل تردید نشان میدهد. تردیدی که بعضی محققان در تاریخی بودن خود وی یا برادرش تیرداد اظهار کردهاند از مقوله احتیاط ناشی از وسواس باید شمرده شود. تیرداد گرگان را به قلمرو خود افزود (237)، معهذا در مقابل حملهای که سلوکوس دوم برای تسخیر مجدد پارت، به قلمرو وی کرد تاب نیاورد و به آن سوی جیحون گریخت. اما چندی بعد به کمک سکاها ی آن حدود (سکاهای آبی، آپه ساکا) و به دنبال جلب اتحاد پادشاه یونانی باختر ـ دیوتوس دوم ـ تیرداد به قلمرو خود بازگشت و به تحکیم دولت نوبنیاد خویش پرداخت. قلعه مستحکم داریوم (دارا، دره گز؟) را در حوالی کوههای ابیورد بنا نهاد و تختگاه ساخت (ح 214). بعد قلمرو خود را از اراضی دره اترک تا سر حد ماد توسعه داد. سرزمین کومیسنه (قومس) را گرفت و شهر سلوکی صددروازه (هکاتوم پیلوس) را هم به تختگاه خویش تبدیل کرد. جانشین او ارتبان (اردوان اول) و به قولی خود او خوار ری و چندی بعد همدان (اکباتان) را نیز گرفت. اما با حمله آنتیوخوس سوم پادشاه سلوکی مواجه شد که ماد را پس گرفت و از هکاتوم پیلوس تا گرگان را مسخر کرد و حتی قلمرو او را در خود پارت هم دچار تهدید ساخت. بالاخره ارشک ارتبان، اشک سوم ناچار برای حفظ قلمرو خود نسبت به سلوکیها اظهار انقیاد کرد (ح206)، و قرار صلح طوری شد که به قدرت و استقلال پارت لطمهای وارد نکرد. در عهد اشک چهارم و اشک پنجم (181-196) پارت فرصت یافت تا از صلح با باختر و سلوکوس برای تحکیم قدرت خویش استفاده کند و از درگیری بیهوده با آنها خودداری نماید. با آنکه اشک پنجم که فرهاد ـ فرهاد اول ـ خوانده میشد در این احوال، فرصت تاخت و تاز به نواحی آمل (عشایر آمارد) در کرانه خزر و حتی شرقی ولایت ری را هم پیدا کرد، باز توسعه واقعی دولت پارت با سلطنت مهرداد ـ مهرداد اول ـ برادر و جانشین فرهاد اول، مجال تحقق یافت. در واقع هر چند قلمرو پارت، در عهد فرهاد اول غیر از پارت و نواحی اترک شامل سرزمینهای طوایف آماردها و تپورها در سواحل دریای خزر هم بود و حتی نواحی قومس را هم در بر میگرفت، باز موجد واقعی امپراطوری اشکانی در پارت در واقع ششمین اشک بود: مهرداد اول.
این مهرداد اول ( میتریداتس ) را در دودمان ارشکان محققان همتای کوروش بزرگ در دودمان هخامنشیها شمردهاند. در واقع آنچه دیودور، مورخ سیسیلی، در باب وی نوشته است چیزی از تصویر کوروش را در سیمای او نشان میدهد. بر حسب این قول، شفقت و انسانیت وی را از عنایت اقبال برخوردار کرد. خود او نه نازپرورده بود نه عشرت پرست. و آنقدر که در جنگ با دشمنان دلیر بود، در سلوک با دوستان مدارا نشان میداد. با اینگونه اوصاف که یادآور احوال کوروش به نظر میآید، توفیق او در بسط قلمرو پارت و ایجاد یک امپراطوری واقعی برای خاندان ارشکهای اپرنی البته غرابت ندارد. مهرداد اول از همان آغاز جلوس از اختلافات داخلی که در دولت یونانی باختر پیش آمده بود استفاده کرد و قسمتی از آن ولایت را به قلمرو خویش ملحق ساخت و طوایف موسوم به سه (سی، سک) را هم در دره کابل به انقیاد درآورد. همچنین در فترتهای عهد آنتیوخوس چهارم و آنتیوخوس پنجم که دولت سلوکی را به شدت متزلزل کرده بود، در صدد تسخیر ماد برآمد و تا دامنههای زاگرس هم پیش رفت (ح 164).
چندی بعد، ایلام (= الیمائوس ) را تسخیر کرد، و پارس که در این ایام ظاهراً پادشاه دستنشاندهای با استقلال داخلی داشت، بدون کشمکش با اشک کنار آمد و بدین گونه سلطنت محلی و استقلال داخلی آن محفوظ ماند. اما برای تسخیر بابل اقدام به جنگ و لشکرکشی ضرورت یافت. با تسخیر بابل نواحی آشور هم به تصرف مهرداد درآمد و اشک به جنگ یا صلح به سلوکیه تختگاه سلوکیان در کنار دجله وارد شد. در سرزمین بابل خود را وارث شاهان هخامنشی یافت. دیمتریوس دوم پادشاه سلوکی، که جهت جلوگیری از توسعه پارت یا نیل به غنایم برای جنگ با تروفون، عزیمت کرد، در دست وی به اسارت افتاد و بیآنکه در این کار توفیقی به دست آورد مدتها محترمانه در اسارت پارت باقی ماند. اینجا نیز مهرداد در حق او چیزی از رأفت و انسانیت کوروشی را نشان داد. با این همه، اقدام مهرداد در نگهداری دیمتریوس در دربار خویش ناظر به آن بود که شاید او را همچون پادشاه دست نشاندهای بر تخت سلوکی تحمیل کند. حمله او به باختر هم هر چند تا حدی به خاطر خونخواهی پادشاه مقتول آن بود، در واقع فرصتجویی زیرکانهای بود تا بهانهای برای الحاق باختر به قلمرو خویش بیابد.
البته وجود اینگونه طرحها و تدبیرها چیزی از منزلت اخلاقی او نمیکاهد، عنوان دوستدار هلن (فیل هلن) هم که مهرداد اول بعد از تسخیر سلوکیه دجله بر خود نهاد، برای دلنوازی از یونانیان آنجا و شاید جلب اعتماد شهرهای یونانی در ماد و ایلام و باختر بود. مهرداد اولین پادشاه خاندان ارشک بود که مثل هخامنشیها خود را «شاه شاهان» خواند ـ و تا مدتها بعد از مرگ او، این عنوان ویژه او ماند. هنگام وفات او (136) قلمرو پارت از هند و رُخَجْ تا پارس و بابل امتداد داشت و از یک دولت محلی در نواحی شرقی فلات ایران به یک امپراطوری بزرگ جهانی عصر تبدیل یافته بود. وقتی که او در سنین پیری چشم از جهان بست، مثل بنیانگذار واقعی سلسله پارت با تشریفات بسیار به خاک رفت. پارت او را همچون قانونگذاری خردمند تجلیل کرد، چرا که او در تمام قلمرو وسیع خویش نزد هر قومی که رسم و بنیادی پسندیده یافت آن را در سرزمین خویش رایج کرد. قلمرو او از بینالنهرین و بابل تا سرزمین سغد و هند امتداد داشت ـ و اقوام بسیار با آداب و رسوم گونهگون در این جمله تحت حکم او میزیست.
با آنکه پسرش فرهاد دوم که جای پدر را گرفت با پیروزی بر آنتیوخوس هفتم سلوکیها را از ادامه تلاش برای استیلای مجدد بر قلمرو از دست رفته اجدادش نومید کرد (129)، از عهده جنگ سکاها که قلمرو پارت را عرصه هجوم کردند برنیامد. اشک برای مقابله با سپاه آنتیوخوس از آنها استمداد کرده بود اما آنها با آنکه به هنگام به کمک وی نرسیدند، از وی مطالبه مواجب و اموالی را که تعهد کرده بود کردند، و چون فرهاد از پرداخت آن ابا کرد، دست به غارت زدند و تمام سرزمین پارت را عرصه هرج و مرج کردند. چریکهای آنتیوخوس هفتم هم که در دنبال شکست او به خدمت وی درآمده بودند به این شورشیها پیوستند و فرهاد در طی جنگ با سکاها هم به دست سپاه خویش کشته شد (ح 128). مقارن همین هرج و مرج پارت و غلبه سکاها بود که در باختر نیز طوایف سکاها به قدرت دولت یونانی خاتمه دادند