چهارشنبه, 16ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی ضرب المثل ضرب‌المثل «فوت کوزه گری»

ضرب المثل

ضرب‌المثل «فوت کوزه گری»

برگرفته از عصر ایران

 

استاد کوزه‌گری بود که خیلی با تجربه بود و کوزه های لعابی که می ساخت خیلی مشتری داشت.

شاگردی نزد وی کار می کرد که زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه‌های کاری خود را به او یاد داد.

شاگرد وقتی تمام کارها را یاد گرفت. شروع به ایراد گرفتن کرد و گفت مزد من کم است. و کم کم زمزمه کرد که من می توانم بروم و برای خودم کارگاهی راه اندازی کنم و کلی فایده ببرم.

هرچه استاد کوزه گر از او خواهش کرد مدتی دیگر نزد او بماند تا شاگردی پیدا کند و کمی کارها را یاد بگیرد تا استاد دست تنها نباشد، پسرک قبول نکرد و او را دست تنها گذاشت و رفت.

شاگرد رفت و کارگاهی راه اندازی کرد و همانطور که یاد گرفته بود کاسه ها را ساخت و رنگ کرد و روی آن لعاب داد و در کوره گذاشت. ولی متوجه شد که رنگ کاسه های او مات است و شفاف نیست.

دوباره از نو شروع کرد و خاک خوبتر انتخاب کرد و در درست کردن خمیر بیشتر دقت کرد و بهترین لعاب را استفاده کرد و آنها را در کوره گذاشت ولی باز هم مشکل قبلی بوجود آمد.

شاگرد فهمید که تمام اسرار کار را یاد نگرفته. نزد استاد رفت و مشکل خود را گفت. و از استاد خواهش کرد که او را راهنمائی کند.

استاد از او پرسید که چگونه خاک را آماده می کند و چگونه لعاب را تهیه می کند و چگونه آنرا در کوره می گذارد. شاگرد جواب تمام سوالها را داد.

استاد گفت: درست است که هر شاگردی باید روزی استاد شود ولی تو مرا بی موقع تنها گذاشتی. بیا یک سال اینجا بمان تا شاگرد تازه هم قدری کار یاد بگیرد و آن وقت من هم تو را راهنمائی خواهم کرد و تو به کارگاه خودت برو.

شاگرد قبول کرد یکسال آنجا ماند ولی هر چه دقت کرد متوجه اشتباه خودش نمی شد. یک روز استاد او را صدا زد و گفت بیا بگویم که چرا کاسه های لعابی تو مات است.

استاد کنار کوره ایستاد و کاسه ها را گرفت تا در کوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهایت را باز کن تا فوت وفن کار را یاد بگیری.

استاد هنگام گذاشتن کاسه ها در کوره به آنها چند فوت می کرد. بعد از او پرسید: ” فهمیدی ". شاگرد گفت: نه. استاد دوباره یک کاسه دیگر برداشت و چند فوت محکم به آن کرد و گرد وخاکی که از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت: این فوت و فن کار است، این کاسه که چند روز در کارگاه می ماند پر از گرد و خاک می شود در کوره این گرد وخاک با رنگ لعاب مخلوط می شود و رنگ لعاب را کدر می کند. وقتی آنرا فوت می کنیم گرد وغبار پاک می شود و لعاب خالص پخته می شود و رنگش شفاف می شود. حالا پی کارت برو که همه کارهایت درست بود و فقط همین فوت را کم داشت.

این مثل اشاره به کسی دارد که بسیار چیزها می داند ولی از یک چیز مهم آگاهی ندارد. مثلهای که به این موضوع دلالت دارند عبارتند از:

فلانی هنوز فوتش را یاد نگرفته

اگر کسی فوت این کار را به ما یاد می داد خوب بود

برو فوت آخری را یاد بگیر

همه چیز درست است و فقط فوتش مانده

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید