شعر
به مناسبت آزادی خرمشهر - ادیب برومند
- شعر
- نمایش از شنبه, 08 آبان 1389 13:25
- بازدید: 5804
به پیکار دشمن فشردند پای تبه ساخته دستبرد سران
کنون بشنوازفتح خونینه شهر که یکچند تازید دشمن برآن
فرستادصدام ناپاکدل سوی «خرمی شهر» جیشی گران
سپه راند این سوی اروندرود جری ازجهالت چو خود محوران
گمان کردکآسان توان دست یافت به مرز دلیران و دانشوران
جوشدناگهان چیره چون راهزن برآن زیوری شهر صاحب زران
چپاولگری رابرآورددست ربودآنچه بد خواسته اندر آن
چودیوسپیدوچو اکوان دیو که بردند ره سوی مازندران
ویا همچو خونخوارگان مغول و یا تیره دل تیرۀبربران
زبی رسمی و ناکسی بس نکرد نه برمهتران و نه برکهتران
بسا مال کزبندرش غارتید چو خونخواره دزدان وکین گستران
بسی کشت وکوبید با توپ وتانک زن و مرد و بام و در از هرکران
نماند از چنان شهرآباد بوم به جز کوی کوران و کوخ کران
چو باد خزان شدوزان سوی باغ تبه کرد سرو و گل و ضمیران
زشهرازدرشربرون تاختند گروهی زن و مرد با همسران
چودیدند شیران دراین مرغزار که گشتند خوکان وحشی چران،
برآشوفتند ازچنان خیرگی دژم قهرمانان صاحبقران
برانگیختند ازپی دفع خصم زجنگاوران،شیردل یاوران
به فرماندهی تیز بشتافتند امیران جانبازوسرلشکران
ز«سربازان» و از «پاسداران» مرز همه باهم اندرهدف همقران
به دفع عدو قد برافراشتند به دست آتشین حربه کینه وران
شده حمله ور برعراقی سپاه هژبران وببران دشمن دران
فشاننده آتش به بنگاه خصم چوآتشفشان کوه آذرپران
چوتوفنده دریای خیزاب خیز شده خشمشان برفلک سرگران
عقابان جنگی هم اندر هوا به بمب افکنی چیره بر خودسران
به سامان دشمن شده باره کوب عقابان ، به حکم همایونفران
زبس دود خمپاره و بانگ توپ جهان تارشد در برناظران
همی جوش زدخون رویین تنی به رگهای این آهنین پیکران
درآن سخت پیکاروخونین نبرد چه گویم زایثار همسنگران
که کردند بردشمن پخته خوار جهان تیره،چون دیگ خوالیگران
زپیر وجوان ، خلق ایران زمین سراسرهماهنگ یکدیگران
پی دفع دشمن به خشم آمدند چوشیران همه مادگان ونران
بدادند بس مال و کالاو چیز به جمع برادرهمه خواهران
فراجسته برروی «مین» بی هراس دلاور جوانان چو بازیگران
که با بذل جانها برانند سخت زخاک وطن،چیره بدگوهران
کریمانه آن سان به جنگ آمدند که ازبهر ارشاد،پیغمبران
بدان گونه نوشنده جام اجل که سقراط نوشندۀ شوکران
شدن در ره پاس میهن شهید بدی فخراین زبده نیک اختران
به پشتی گری دست داده به هم چه کس بودهمتاب همباوران؟
بداند در ره مام وطن سروجان به خشنودی مادران
سرانجام بافضل کیهان خدای به فتح آمدنداین یلان کامران
به نام اسارت زچندین هزار ببستند دست ازملامت خران
به سال هزاروسه صد شصت ویک سوم روزخردادمه،صفدران
بشستند دامان کشور زننگ چوهرشوخگن جامه را گازران
چو شد تیر«صدام» خورده به سنگ شدش عاربردل،چوکوهی گران
بماندش به دل داغ چونین شکست چوداغی که برشانه فاجران
پس آنگه به تسلیم برداشت دست غرامت پذیر از غنیمت بران
به زهر هزیمت گشودندکام ز صهبای قدرت تهی ساغران
گریزند آری به هم پنجگی زپیلان جنگی،گشن استران
سزدگرستایند فتحی چنین فن جنگ را جمله سرداوران
براین قهرمانان هزاران درود که دارند پاس وطن پروران
نثار آورم برشهیدان سلام برازنده جمعی زما برتران
به شهر شرف مینوی شهریار به نام ونشان،گوهرین افسران
امید ازخداوند دارد «ادیب» کنون کزوطن رانداین جابران،
که ایران در این جنگل روزگار مصون مانداز شرّجاناوران