ادبیات
بازگشت ادبی - دکتر اصغر دادبه - بخش دوم
- ادبيات
- نمایش از دوشنبه, 18 مهر 1390 11:22
- بازدید: 5072
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر اصغر دادبه
2 ـ از نظر معنایی: شاعران عصر بازگشت، آنسان که در زبان پیرو قدما بودند، در طرح شاعرانه موضوع و مضمون نیز از قدما تقلید میکردند و میکوشیدند که چون قدما بیندیشند و چون قدما اندیشهها را به نظم آورند. در یک کلام کار شاعران بازگشت بازآفرینی مضامین شعر قدما به زبان قدما بود. در قصیده آنان، اندیشههای رایج عهد غزنوی و سلجوقی، و در غزلشان افکار دوران سعدی و روزگار حافظ انعکاس مییافت؛ یعنی در غزلشان از همان عشقی سخن میرفت که از شعر حافظ و سعدی برمیآمد، در قصایدشان وصفهایی از طبیعت شکل میگرفت که در قصاید امثال فرخی و منوچهری دیده میشود و در اشعارشان از اخلاقیات و زهد و عرفان و حکمتی سخن در میان میآمد که مضمون شعر قدماست.
با این همه، به نظر برخی از محققان بدان سبب که سخنوران عصر بازگشت وارث ادبیات تمامی سدههای گذشته بودند، از یک سو گونهای جامعیت شعری و ادبی داشتند و از سوی دیگر از لحاظ اندیشه و معنا و مضمون از تأثیر محیط خود ـ که عصاره و چکیده تمامی باورها و اندیشههای گذشته بود و در عین حال، خود محیطی مستقل به شمار میآمد ـ برکنار نماندند. همچنین باورها و اندیشههایی در اشعارشان منعکس است ـ مثل باورهای مذهبی منعکس در ستایش و سوگ ائمه(ع) ـ که در سدههای گذشته و در شعر متقدمان یا سابقه نداشته، و یا سخن نادر است. این سخنان بدان معناست که اندیشه و فکر بازگشت، در عین آنکه بنیاد آن تقلید و وابستگی و لاجرم عدم اصالت است، دارای گونهای اصالت و استقلال و هویت نیز هست.
در جنب بازآفرینی موضوعات و مضامین شعر قدما، شاعران این عصر سعی میکردند تا حد امکان از مسائل سیاسی و اجتماعی روزگارشان فاصله بگیرند اینگونه مسائل را موضوع و مضمون شعر خود قرار ندهند و اگر ضرورتی پیش آمد، به اشارتی سطحی بسنده کنند و آن اشارت را هم مقدمه موضوع موردنظر خود، یعنی مقدمه مدح ممدوح قرار دهند، چنانکه سروش اصفهانی در مطلع قصیدهای به کشته شدن خوارزمشاه (خان خیوه) از سوی سپاه ایران و آوردن سر او به دربار ناصرالدین شاه، اشاره میکند تا از آن مضمونی در خدمت مدح بسازد. پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی در شعر شاعران عصر بازگشت امری نادر بود که در اواخر عصر بازگشت و در آستانه انقلاب مشروطه روی داد و به شکل اعتراض در سخنان شیبانی، و به زبان هزل و هجو و طنز در سخنان یغمای جندقی نمودار شد.
3 ـ از نظر ادبی: از این منظر، نخست مسأله قالب یا شکل مورد نظر است و دوم مسأله بلاغت. قالبهای رایج نزد شاعران عصر بازگشت هما قالبهای مورد استفاده شاعران سبک عراقی و خراسانی است، یعنی قالب غزل و قالب قصیده. قالبهای دیگر در درجه دوم و سوم اهمیت قرار دارند. در دوره اول بازگشت، غلبه با غزل سرایی بود. مشتاق و نشاط خود، غزل سرا بودند وبیشتر اعضای انجمن مشتاق به غزل دلبستگی داشتند و غزلهای آنان یا سعدیوار بود، یا تلفیقی بود از شیوه سعدی و حافظ و یا بر طبق نظر همایی برآمده از سبکی بود که از تلفیق سبک عراقی قدیم و متوسط (سبک عراقی و هندی) به ظهور رسیده بود و عنصر غالب آن از سبک عراقی مایه میگرفت و چاشنی آن از سبک هندی وام داشت و این سبکی است که بیشتر غزل سرایان اصفهان در سدههای 13 و14ق/19 و 20م از آن پیروی کردهاند.
تاکید امیریفیروزکوهی بر این معنا که عاشق اصفهانی در غزل طریقهای خاص دارد، مؤید دیدگاه همایی است. شماری از غزلهای شاعران عصر بازگشت از جمله غزلهای خوب زبان فارسی است و این از آن روست که غزل این دوره از صافی قرون گذشته، و صاف و زلال و دلنشین شده است.
در دوره دوم بازگشت قالب قصیده مورد توجه قرار میگیرد و قصیده سرایی غلبه مییابد و دوگونه قصیده سروده میشود: یکی، قصاید ساده به شیوه شاعران عصر غزنوی، مثل قصاید سروش و محمودخان ملکالشعرا؛ دیگر قصاید مصنوع به شیوه شاعران عهد سلجوقی، مثل قصاید قاآنی. هدایت در مقدمه مجمعالفصحا دو گروه قصیده سرایان را چنین معرفی میکند: «برخی به سیاق فرخی و منوچهری شاهراه عذوبت و شیرین مقالی پیمودند و بعضی به طرز خاقانی شروانی و عبدالواسع جبلی قصاید مصنوعه رنگین مسجع مقفا سرودند.» قصیده بازگشت را برخی از محققان، اصیل و برخی آن را مثل غزل بازگشت، تکراری و کلیشهای و به دور از هرگونه اصالت دانستهاند.
بلاغت در نظر شاعران عصر بازگشت نیز بلاغت قدماست. اصول بلاغت در قصیده همان است که در سبک خراسانی پذیرفته شده است و اصول بلاغت در غزل، همانا اصول پذیرفته در سبک عراقی است. شفیعی کدکنی تصریح میکند که تصاویر شعری عصر بازگشت همان است که در شعر فرخی و منوچهری و سعدی و حافظ میتوان یافت.
رعایت اصول ادبی بر طبق موازین رایج در سبک خراسانی مورد تأکید بزرگان عصر بازگشت بوده است. کتاب براهین العجم نوشتة محمدتقی سپهر (د1297ق/1880م) معلول همین تأکید و توجه است. کتاب به سفارش فتحعلی خان صبا و در «قواعد قوافی»، یعنی در فن قافیه تألیف، و بر بحث «واو و یای معلوم و مجهول» و استفاده از آن در قافیه تأکید شده است تا شاعران در کار قافیه و سرودن شعر به شیوة قدما گرفتار لغزش نشوند.
بخش سوم ـ نثر بازگشت
بازگشت در نثر، روی گرداندن از شیوة نگارش معمول در عصر صفوی و روی آوردن به روش نگارش نویسندگان پیش از روزگار مغول است. پیشگامان حرکت بازگشت، بیشتر به شعر و بازگشت به شیوة شاعری متقدمان توجه داشتند. به همین سبب، بازگشت به شیوة پیشینیان در نثر پس از شعر آغاز شد و کند و تدریجی پیش رفت. بدین ترتیب که نثر فارسی در عهد افشاریان و زندیان، اندک اندک از سستی و بیمایگی فاصله گرفت و در دوره قاجار به شیوه پیشینیان نزدیک شد و وضعی بالنسبه مطبوع و مطلوب یافت و سپس به سوی استواری و پختگی بیشتر حرکت کرد و سرانجام، از انحطاط و از «تعقید و تطویل» که به قول همایی عیوب نثر عصر صفوی است، رهایی یافت و با صفت روان و ساده به پایگاهی دست یافت که در سراسر تاریخ ادب فارسی به شعر اختصاص داشت.
بهار سبکهای نثر فارسی را پس از عصر صفوی به سه قسم تقسیم میکند: سبک سادهنویسی مثل تذکرة حزین و نوشتههای آذر؛ سبک قدما (دشوارنویسی) مثل درّة نادره و جهانگشای نادری از میرزا مهدی استرآبادی، و سبک بین بین مثل مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه. این طبقهبندی، سخت طبیعی و عقلی است؛ چرا که میتوان بر اساس سنجش آثار با یکدیگر سه گونه نثر (ساده، دشوار و بینابین) تشخیص داد. به قول ریپکا همواره در طول تاریخ، سادهنویسی و دشوارنویسی در کنار هم حرکت کردهاند. مساله آن است که در هر عصر کدام یک غالب آمده و حاکمیت یافته است. به سبک بینابین نوشتن هم در واقع سادهنویسی است، منتهی بدان سبب که سادهنویسی همانند دشوارنویسی دارای مراتب و درجات مختلف است، برخی از نوشتهها در قیاس با نوشتههایی که دشواری بیشتری دارند، آسان و روان مینمایند و در سنجش با نوشتههای سادهتر و روانتر، دشوار به نظر میرسند و از آنها به بینابین (میانه دشوار و ساده) تعبیر میشود و بر این اساس با دو سبک (دشوارنویسی و سادهنویسی) مواجهیم؛ بنابراین ضمن تبیین و توضیح این دو سبک، سیر هر یک را در ادوار بازگشت نثر، مورد بررسی قرار میدهیم:
الف ـ دورة اول (دشوار نویسی): اگر آغاز عصر بازگشت را چنان که برخی از محققان گفتهاند، پایان دورة صفویه به شمار آوریم، دورة اول، یا روزگار افشاریه و زندیه عصر غلبة دشوارنویسی محسوب میشود. دشوارنویسی شامل دو شیوه است:
1. شیوة قدما: که از آن به نثر مزین و مصنوع تعبیر میشود. این گونه نثر که نثری است دشوار، اما هنرمندانه و آکنده از صنایع بدیعی و بیانی، در سدههای 6 و 7 ق معمول بود. از نمونههای برجسته این نثر، انشای شهابالدین محمد نسوی در کتاب نفثةالمصدور است.
2.شیوة عهد مغول و صفوی، که نثری است متکلف و ملالآور و بیشتر با هدف قدرتنمایی نوشته شده است. کمترین عیوب این نثر، چنان که همایی تصریح کرده، «تعقید و تطویل» است. تاریخ وصاف، نوشتة وصاف الحضره (سدة 8 ق) و تاریخ جهانگشای، نوشته عطا ملک جوینی (د 681 ق) از عهد مغول و عباسنامه از وحید قزوینی (د 1120 ق) و محبوب القلوب از میرزا برخوردار فراهی مربوط به عصر صفوی از نمونههای سبک دشوارنویسی است.
میتوان گونه نخست را سبک مثبت و گونه دوم را سبک منفی خواند. بازگشت به شیوة دشوار نویسی، بازگشت به گونه نخست است و به همین سبب دره نادره، نوشته میرزا مهدی استرآبادی (درگذشتة حدود 1173ق/ 1760م) منشی نادرشاه که به تقلید از تاریخ و صاف و جهانگشای جوینی نوشته شده، اثری است که اگرچه در دوره بازگشت پدید آمده، اما در واقع متعلق به دوره بازگشت و سازگار با موازین بازگشت نیست و استرآبادی میخواسته تا در این دوره، بدون آشنایی با ریزهکاریهای شیوة گذشتگان به سبک آنها بنویسد. وی در شرح کارهای نادرشاه از شیوهای بهره میگیرد که در آن عناصر زبان عربی زبان فارسی را یکسره بیمعنا میسازد و از حیّز انتفاع ساقط میکند! دلیل این امر گذشته از ناآشنایی به شیوة گذشتگان، استمرار آثار منفی بیمبالاتی و مسامحه نویسندگان عصر صفوی در امر نگارش تا روزگار میرزا مهدی استرابادی نیز هست. نمونه برجسته بازگشت به شیوه قدما در نثر مزین و مصنوع، کتاب تجربةالاحرار و تسلیة الابرار نوشته عبدالرزاق دنبلی (د 1243 ق) است که به تصریح بهار در سبکشناسی شاهکار سدة 12 ق / 18 م به شمار میآید. وجود این اثر از آشنایی برخی از نویسندگان در عصر زندیه با شیوة قدما و تخفیف آثار منفی برآمده از بیمبالاتیهای نویسندگان عصر صفوی حکایت میکند.
ادامه دارد