دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان به بهانه انگیزه‌ی سالگشت پایداری «‌‌آریوبرزن» برابر سپاه اسکندر

نام‌آوران ایرانی

به بهانه انگیزه‌ی سالگشت پایداری «‌‌آریوبرزن» برابر سپاه اسکندر

برگرفته از فر ایران

آریو برزن، یکی از سرداران دلیر سپاه ایران بود که در کهگیلویه راه اسکندر را سد کرد و جانش را بر سر دفاع از میهن فدا کرد.

پایان تابستان و آغاز پاییز سال 330 پیش از میلاد (یا به روایتی، دیگر سال 331 پیش از میلاد)، زمان این ایستادگی دلیرانه است.

اسکندر در سال 334 پیش از میلاد به هنگام پادشاهی داریوش سوم هخامنشی به آسیا وارد شد. در گرانیک با نیروهای بومی جنگید و بعد رهسپار آنکارای امروزی شد و در آنجا نیز شکست خورد. بار دیگر با نیروهایی در ”گوگه مله” با داریوش سوم روبر‌و شد؛ گوگه مله یعنی گردن گوساله که این محل میان سردشت در خاک ایران و کردستان عراق است، براساس روایت تاریخ‌نگاران یونانی و کسانی که اسکندرنامه ها را نوشته‌اند او پیروز و وارد خوزستان و شوش می‌شود.

آوازه‌ی شهرت و دارایی‌های تخت جمشید یا پارسه، اسکندر را روانه‌ی تخت جمشید می‌کند؛ تا به دروازه‌ی پارس، کهگیلویه‌ی امروزی می‌رسد. در این منطقه با کوهستان‌های سخت‌گذار و تنگه‌های خطرناک روبه‌رو می‌شود. در این مرحله، سپاه خود را به دو بخش تقسیم می‌کند؛ بخشی را از مسیر رامهرمز و بهبهان از راه مناسب‌تری به سوی پارس می‌فرستد و خودش با سپاه سبک‌اسلحه راه کوهستانی (میان پارس و خوزستان) را پیش می‌گیرد. این راه که از تنگه‌های سخت می‌گذرد، به‌نام تنگ بوان، تنگ تکاب یا تک آب خوانده شده است.

آریو برزن از فرماندهان برجسته‌ی ایرانی در این کوهستان آرایش رزمی گرفته بود. تدبیر فرماندهی او بر این پایه بود که سپاه مقدونی را در این تنگ با توجه به مساعدت طبیعت منطقه، نابود کند. وقتی اسکندر وارد تنگ شد، به جز موانع طبیعی با موانع دست‌ساز نیز روبه‌رو شد. هنگامی که به مکان مناسبی رسید، نیروهای ایرانی تخته‌سنگ‌های بزرگی را به پایین کوه غلتاندند. همراه با این تدبیر جنگی، کمانداران نیز به تیراندازی پرداختند و مقدونی‌ها با دادن تلفات دچار آشفتگی شدند؛ بی‌آنکه بتوانند کوچک‌ترین آسیبی به ایرانیان برسانند. اسکندر که به اشتباه خود پی برده بود، با باقی‌مانده سپاهیان، از تنگ عقب‌نشینی کرد.
اسکندر پس از این شکست دستور داد گروهی از مردم را اسیر کنند و به بازجویی اسیران پرداخت. در میان آن‌ها به چوپانی برخورد که ایرانی نبود و سال‌ها در میان پارس‌ها زندگی کرده بود. این فرد، راه را می‌شناخت. اسکندر فردی به‌نام کراتررا در محل گذاشت و دستور داد شب‌ها، آتش روشن کنند تا ایرانیان متوجه کم شدن تعداد نیروها نشوند و اسکندر از پشت به آن‌ها حمله کند. به این ترتیب، اسکندر با راهنمایی چوپان اسیرشده، کوه را دور زد و از پشت، ایرانیان را غافلگیر کرد.
«آریو برزن» که درواقع محاصره شده بود، توانست خط محاصره را بشکند و برای حفظ پارسه (تخت جمشید) به آن سو رهسپار شود. اما در راه به ستونی که پیشاپیش از راه جلگه بهبهان رفته بود، برخورد کرد. موقعیت خطرناکی پیش آمد و نبرد سختی درگرفت. «آریو برزن» که دست‌هایش زخم برداشته یا قطع شده بود، خنجر خود را به دندان گرفت و جنگید. شاید از این رویداد است که ما ایرانیان ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید: دست اگر از تن بیفتد، جنگ با دندان کنیم.
در اسطوره‌هاست که هنگامی که آریو برزن از زخم‌های بسیار بر زمین افتاد، قلب خود را با خنجر از سینه بیرون کشید و به سوی انبوه لاشخورانی که به گرد رزمگاه در انتظار پایان زندگی زخمی‌ها بودند، پرتاب کرد و گفت: نیمی از قلب مرا بخورید و در عوض، نیم دیگر آن را به پارس برید و به شاهنشاه بگویید که آریو برزن تا آخرین لحظه به این سرزمین وفادار بود.
(با سپاس از دکتر نصرت‌الله بختورتاش و دکتر عبدالعظیم رضایی و خبرگزاری دانشجویان ایران)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید