نامآوران ایرانی
رشدیه؛ مشتی که سندان تحجر را درهم کوبید
- بزرگان
- نمایش از شنبه, 18 تیر 1390 16:14
- بازدید: 3209
دکتر هوشنگ طالع
*بارها و بارها مدرسههایی را که رشدیه تاسیس کرده بود، بستند و ویران کردند، او گریخت، بازگشت و بار دیگر مدرسهای جدید بنیاد نهاد
*رشدیه نماد روح مقاومت، نوجویی و پیشرفتخواهی ایرانی است. جا دارد از زندگی شگفتانگیز او فیلمی ساخته شود
*بیتردید رشدیه پدر همهی معلمان و دانشآموختگان نسلهای اخیر ایران است. اما آیا کسی میداند و چه کرده است؟!
بدون تردید میرزاحسن رشدیه، حق بزرگی به گردن آموزش نوین در ایران دارد. شاید گزافه نباشد اگر گفته شود که هیچ ایرانی دیگر به اندازهی او در این زمینه صاحب سهم نیست.
شادروان رشدیه با ابداع تدریس الفبا به شکل امروزی، پایهگذاری نخستین مدرسهی نوین در تبریز، افزون بر آن که آموختن را آسان کرد، باعث شد که کشور از آموزش قدیمی و عقب افتاده به سبک «مکتب» به آموزش نوین در قالب مدرسه گام بگذارد.
بدینسان، رفته رفته «طرز تهجی» ] هجی کردن یا بخش کردن کلمات[ به طرز قدیم متروک و از این رو، تعلیم و تربیت بسیار آسان گردید.1
اما، افسوس که نه درحیات و نه در ممات، از وی تکریم شایسته نکردند و شاید به جرات بتوان گفت که حتی گروهی از متصدیان و دستاندرکاران کنونی آموزش کشور، اطلاعی از نام وی، زحمات وی و خدمات وی ندارند.
نه مدرسهی شایستهای به نام اوست، نه دانشسرایی و نه حتا تالاری. آن چه را هم که به نام او بود، در گذر سالها، به نام دیگران تغییر دادند و از خاطرهی تاریخی مردم میهن ما زدوده شد. «چند سال قبل از این که دبیرستانها از طرف وزارت معارف ] فرهنگ سابق و آموزش و پرورش کنونی[ تاسیس شود، یکی از آنها به نام رشدیه بود. بعدا معارف پروران نام آن را با «مروی» تعویض کردند. دبستانی به نام رشدیه در گذر مستوفی بود که آن هم به دست محبت معارف پروران تعویض نام یافت. 2»
بنیانگذار آموزش نوین در ایران، میرزاحسن رشدیه فرزند آخوند ملامهدی تبریزی است. رشدیه، مردی بود ایران دوست، فارسی پرور، سرسخت و مبارز. وی روز جمعه پنجم رمضان 1276(8 فروردین 1239 خورشیدی) در شهر تبریز دیده به جهان گشود. وقتی به سن مدرسه رسید، وی را به رسم زمان به مکتب سپردند. روش آموزش در مکتب خانههای آن زمان بسیار عقبافتاده و سخت بود. از اینرو، برای آموختن از «کتک»، چوب و چماق و «فلک» هم بهرهگیری میشد.
وقتی مکتبخانه را به پایان برد، نزد پدر به آموزش ادامه داد و مانند پدر به سلک روحانیون درآمد و هنوز بیست سال نداشت که «مسجدی در اقصای شهر ] تبریز[، به رشدیه رسید»3. با واقعهای که برای وی پیش آمد، بر آن شد که برای ادامهی تحصیل به نجف اشرف برود. در تهیهی مقدمات سفر بود که روزی در روزنامهی «ثریا» چشمش به مطلبی افتاد که راه زندگی وی را دگرگون کرد.
در آن روزها، سه نشریه فارسی در خارج از ایران منتشر میشد که عبارت بودند از: حبلالمتین در شهر کلکته (هند) و اختر و ثریا در شهر اسلامبول (عثمانی) و ثریا در قاهره (مصر). در یکی از شمارههای روزنامه ثریا نوشته شده بود: در اروپا در هر صد نفری، یک نفر بیسواد است و در ایران، هر هزار نفری، یک نفر سواد دارد و این از بدی اصول تعیلم است.
رشدیه، خود با همین اصول بد تعلیم که در مکتبخانهها حکمفرما بود، با سواد شده بود و میدانست که یکی از موانع مهم در راه باسواد شدن مردم، روش تعلیم بسیار غلط مکتبخانههاست.
با خواندن این مطلب، رشدیه از مسافرت به نجف منصرف گردید و بر آن شد که به قاهره یا بیروت برود. در آن زمان، انگلیسها در قاهره و فرانسویان در بیروت، «دارالمعلمین» (دانشسرا) تاسیس کرده بودند. رشدیه به این نتیجه رسید که با مسافرت به یکی از دو شهر و راهیابی به دارالمعلمین، روش آموزش در ایران را متحول کند.
وی پس از جلب نظر موافق پدرش، به نام رفتن به نجف از تبریز خارج شد و راه بیروت را در پیش گرفت. «طرز تعلمیات دانشگاه فرانسویان بیروت، در وضع آموزش مدارس آنجا هم موثر واقع شده و مدارسی از خود بیروتیان ]اهالی شهر بیروت[ به همان نحوه اداره میشد . این مدارس هم اسلامی بودند و هم متجدد»4.
رشدیه در سال 1298 قمری (1260خورشیدی) به بیروت رسید و در یکی از همین مدرسهها نامنویسی کرد و نزدیک به دو سال سرگرم فراگرفتن اصول آموزش و روش آموزش نوین بود. وی در پایان سال 1299 قمری (1261 خورشیدی) به قصد پایهگذاری آموزش نوین، از راه اسلامبول راهی ایران شد.
رشدیه در اسلامبول نیز از مدرسههایی که در آن شهر بر پایهی روش نوین آموزش پایهگذاری شده بودند بازدید کرد. در اسلامبول به این فکر افتاد که نخست به ایروان رفته و به یاری داییاش، حاجآخوند، یک مدرسهی نوین ابتدایی برای ایرانیان ساکن ایروان تاسیس کند.
او در این کار موفق شد و با مطالعه در تشکیلات مدرسههای روسیان، توانست که بر رونق مدرسهی خود بیافزاید. از سوی دیگر، رشدیه نیز در این کار ورزیده شد و تجربههای لازم را اندوخت. مهمترین کار رشدیه، تنظیم الفبای صوتی بود. بدین معنا که «در تقسیم کلمات یا هجی، صدای حروف را تجزیه و ترکیب میکرد»5. بدینترتیب بر خلاف روش تعلیم مکتبخانه، شاگرد همان را مینوشت که میگفت و برای تشخیص حروف هر کلمه، صدای آن را از هم جدا کرده و مینوشت6.
پدر رشدیه، آخوند ملا مهدی تبریزی به وی گفته بود که «خدمت بزرگ تو، تاسیس مدرسهی ابتدایی در ایران نیست. اگر این کار را تو نمیکردی، دیر یا زود دیگری میکرد. خدمت ذیقیمت تو، ایجاد الفبای صوتی است که راه آموزش را سهل و آسان کرده است و نوآموزان بیگناه را از آن عذابها خلاص کرده است و با این اصول است که کودنترین اطفال در 60 روز نوشتن و خواندن را میآموزند.
به راستای اصلی سخن باز گردیم: ناصرالدین شاه، هنگام بازگشت از سفر دوم به فرنگستان، هژده روز میهمان امپراتور روس بود. در سر راه به ایران، وی در محل «سه کلیسا»ی ایروان، از سوی اسقف اعظم ارمنیها، پیشباز و پذیرایی شد.
محل مدرسهی رشدیه در یک «جلوخان» در مسیر پادشاه ایران بود. از این رو، وی اولیای اطفال را میبیند و تقاضا میکند جلوخان را با قالی و قالیچه و شالهای ایرانی تزیین کرده و یک طاق زیبایی هم در مدخل جلوخان مزین با قالیچهی ترمه زده و بالای آن عکس ناصرالدینشاه را گذاشته و طرفینش پرچم ایران را به اهتراز درآورند8. شاگردان مدرسه از کنار طاق نصرت تا جلوی در مدرسه در دو صف ایستاده بودند. ناصرالدینشاه که به آن جا رسید، توقف کرد. با پیاده شدن وی از کالسکه، شاگردان دستجمعی سرودی را که به این مناسبت سروده شده بود، سردادند. ناصرالدین شاه برای بازدید، وارد مدرسه شد و رشدیه، ضمن خطابهی کوتاهی گفت: «سوغاتی را که ایرانیان از آستان ملک پاسبان پدر تاجدار انتظار دارند. اجازهی تاسیس این گونه مدارس در ایران است9. ناصرالدین شاه، پس از بازدید به رشد گفته بود: «با ما بیایید».
شاه از ایروان حرکت کرد و رشدیه هم جزو ملتزنین رکاب شده بود. شاه روزی یک ساعت رشدیه را احضار میکرد و دربارهی مدرسه از او پرسشهایی مینمود. رشدیه جوان و بیتجربه، غافل از فکر و نیت پادشاه، منافع مدرسه را هر چه مفصلتر و بهتر شرح میداد.
وقتی که ناصرالدین شاه از نخجوان حرکت کرد، رئیس چاپارخانه به رشدیه گفت که «کالسکهی شما اسب ندارد. فرستادیم از چاپارخانه پایین یک کمند اسب بیاورند. ساعتی تحمل کنید میرسد10». اما انتظار به درازا کشید و از اسب و کالسکه خبری نشد. رشدیه خواست به ایروان برگردد که رئیس چاپارخانه گفت: «تا اعلی حضرت به تهران برسند، شما اینجا میهمان منید. 11»
پس از رسیدن ناصرالدین شاه به تهران، رشدیه مرخص شد که به ایروان برود. اما هنگامی که به ایروان رسید، مدرسه منحل و در مدرسه هم با مهرکار گذار ایران، مهر و موم شده بود. آن وقت رشدیه فهمید که در ایروان میهمان نبوده بلکه در بازداشت به سر میبرده است.
با این پیشآمد، رشدیه ایروان را ترک کرد و به ایران آمد. او در ربیعالاول سال 1305 قمری (1266خورشید)، نخستین مدرسه به سبک نوین را در محلهی «خیابان» تبریز به نام «مدرسه رشدیه» افتتاح کرد. مجلس امتحان آخر سال این مدرسه در حضور اعیان و بزرگان و علمای تبریز باشکوه ویژهای برگزار شد. اما فردای آن روز، «رئیس السادات» دستور داد مدرسه را ببندند و رشدیه را هم تکفیر کرده و مهدورالدم اعلام کرد. از این رو، رشدیه شبانه به مشهد گریخت. بعد از مرگ رئیسالسادات رشدیه دوباره به تبریز بازگشت و مدرسهای در محلهی بازار دایر کرد. این مدرسه هم خوش درخشید. اما نتوانست دوام پیدا کند. مدرسه دارای سیصد شاگرد بود و امتحانات آخر سال هم به نحوی برگزار شد که تحسین همگان را برانگیخت.
اما «طلبههای مدرسه صادقیه، دانستن متعملین مدرسه مجهولات چندین سالهی طلاب را هتک شرافت عام عنوان کرده و در صدد انحلال مدرسه برآمدند. 12»
فردای آن روز، مدرسه غارت شد و رشدیه دوباره به مشهد فرار کرد. اما چند ماه بعد دوباره به تبریز بازگشت و در محلهی «چرند آب» که خودش هم اهل همان محله بود، مدرسه را برپا کرد. «شمار شاگردان به سیصد و هفتاد و چند و شمار معلمان به دوازده»13 رسیده بود که مکتب داران اطراف به علمای تبریز متوسل شدند و آنها نیز به پدر رشدیه اخطار کردند و دوباره مدرسه بسته شد. رشدیه دوباره به مشهد رفت و مدتی از تبریز غایب شد. پس از 6 ماه، رشدیه به تبریز بازگشت و برای چندمین بار، مدرسهای را در محلهی «نوبر» برپا کرد. این مدرسه هم پس از یک سال، به سرنوشت مدرسههای پیشین دچار شد و دوباره رشدیه شبانه به مشهد فرار کرد.
جالب است که بدانیم که مواد اصلی که در مدرسههای گوناگون رشدیه آموزش داده میشد، عبارت بودند از: «قرآن، ترجمه از اذکار اذان و اقامه و نماز و فقه و بیان و متفرعات، مسائل شرعی و کتب اخلاقی از گلستان، ابواب الجنان و صرف و نحو»14.
رشدیه 6 ماه بعد برای چندمین بار به تبریز بازگشت و برای بار پنجم مدرسه را در محلهی بازار دایر کرد. مدرسه، این بار نیز با استقبال عموم روبرو گردید و دارای بیش از چهارصد و هفتاد شاگرد بود. اما این بار نیز «رجالهها ریختند و مدرسه را غارت و کودکی را از پلهها پرت کرده شهیدش ساختند و غوغایی سخت برپا کردند. 15»
برای چندمین بار، رشدیه به مشهد گریخت و این بار مدرسه را در آنجا تاسیس کرد. اما «جریانات حادثات تبریز بگوش طلبههای مشهد رسیده بود16». از این رو، گروهی از عوامل ریختند و مدرسه را غارت کردند و رشدیه را نیز به شدت کتک زدند.
دوباره رشدیه به تبریز بازگشت. اما دیگر کسی حاضر نبود که از ترس غارت و خرابی، خانهای به وی اجاره دهد. سرانجام ملک کوچکی که داشت آباد کرد و فروخت و با اذن علمای نجف، « مدرسهی طلابی را که ویران و مزبلهی بازارایان ]گشته[ و روبروی دارالفنون تبریز بود، تعمیر نموده و تحت حمایت مظفرالدین میرزا ولیعهد، در آن جا مدرسه دایر کرد. 17»
مدرسه مورد استقبال زیاد قرار گرفت و امتحان آخر سال هم با حضور بزرگان تبریز و اولیای کودکان برگزار شد. اما، هنگامی که مظفرالدین میرزا برای کاری از تبریز خارج و به تهران رفت، دوباره فتنه آغاز شد. مدرسه را مانند بارهای پیشین چاپیدند و حتا بمبی نیز در آن منفجر کرده و بخشی از ساختمان را نیز خراب کردند. رشدیه، باز هم شبانه به مشهد فرار کرد. ولی پس از چند ماه دوباره به تبریز آمد و به پشتیبانی عموم و به ویژه خواص و بزرگان شهر که دلبستهی آموزش جدید شده بودند، دوباره عمارتی اجاره و مدرسه را افتتاح کرد. همزمان با افتتاح مدرسه، ولی عهد هم به تبریز بازگشت. وی به هزینهی خود، پانزده نفر از فرزندان سادات را به مدرسه رشدیه فرستاد. این امر، باعث ریخته شدن ترس عمومی و استقبال بیشتر از مدرسه شد. همین پانزده نفر فرزاندان سادات، « در ماه سوم، قبوض شهریه را خود نوشته و روانهی حضور ولایت عهد کردند. 18» مظفرالدین مرزا، این مساله را باور نکرد و نوآموزان را برای امتحان به حضور خواند. وی در کمال ناباوری دید که «هرچه میگوید، مینویسند. 19» بدینسان، مدرسه تحت حمایت ولی عهد، رونق ویژهای گرفت. در این میان، حاجمیرزا علی خان امینالدوله، کارگذار آذربایجان شد. وی به حمایت کامل از رشدیه برخاست. امینالدوله به رشدیه گفته بود: «اگر بخواهم به مملکت خدمت کنم، توسعه فکر شما، اولین قدم اقدامات من خواهد بود20.»
در اوان سال 1315 قمری (1276خورشیدی)، امینالدوله به تهران احضار و به مقام صدارت عظما رسید. وی نیز در آغاز وزارت، رشدیه را به تهران فرا خواند و وی را با کمکهای مالی و حمایت معنوی، مامور تاسیس مدرسه در تهران کرد.
رشدیه، اولین مدرسه را در تهران در همان سال در باغ کربلایی عباسعلی پایینتر از بازارچه کربلایی عباسعلی (معروف به کل عباس علی) در خیابان فرمانفرمای آن روزگار (شاهپور بعدی و وحدت اسلامی کنونی) افتتاح و تابلوی مدرسه رشدیه را بر سر در آن قرار داد. مدرسه، اسم و رسمی به هم زد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. اما با برکناری امینالدوله و برسر کار آمدن رقیب وی علیاصغر خان اتابک، دوباره رشدیه مورد قهر قرار گرفت.
اما کار از کار گذشته بود و نهالی را که رشدیه کاشته بود، هر روز بالندهتر میشد و مدرسههای تازه گشایش مییافت. به طوری که در ماه صفر 1316 قمری (تیرماه 1277خورشیدی)، تعداد مدرسههای تهران به ده رسید که نام، تاریخ تاسیس و برخی اطلاعات مربوط به آنها در جدول یک آورده شده است.
جدول
در اواخر سال 1317 قمری (1278 خورشیدی) نیز مدرسه اسلام، به ریاست آقا سید محمد طباطبایی که خود از امنای مدرسه رشدیه بود، به مدرسههای تهران افزوده شد.
در این جا لازم است به تعداد کلاس(پایه)های مدرسه رشدیه، مواد درسی و نیز آموزگاران مدرسه رشدیه نیز اشاره شود. مدرسه رشدیه تا سال 1321 (1282 خورشیدی) در همان مکان پیشین دایر بود و در این سال به پارک امینالدوله که در خیابان بهارستان قرار داشت و دارد منتقل شد.
مدرسه، دارای شش پایه (کلاس) بود:
کلاس تجهزیه ( اول)، کلاس اعدادیه (دوم)، کلاس تهیه (سوم)، کلاس ابتدائیه (چهارم)، درجه اول (پنجم) و سرانجام درجه دوم (ششم).
تا کلاس سوم، مدرسه دارای 2 کلاس موازی و در جمع مدرسه دارای 9 کلاس بود و هر کلاس 25 تا 30 شاگرد داشت.
آموزگاران مدرسه رشدیه عبارت بودند از:
صدرالقراء (قرآن مجید) ـ آقا سیداحمد فقیه (فقه) ـ حاجمیرزا محمد خان رزم آرا (ریاضیات) ـ اسدالله خان خاکپور (حساب) ـ آقا میرزا محسن امیرابراهیمی (بدیع و معانی بیان) ـ آقا شیخ یحیی (عربی و ادبیات) ـ میرزا خلیل خان (زبان روسی) ـ باغداسار ارمنی (زبان فرانسه) ـ محمد رضاخان افسر توپخانه (نقشهکشی) ـ آقا شیخ جعفر (عربی) ـ حاجآخوند برادر بزرگ رشدیه (ادبیات) ـ آقا میرزا حسین برادر رشدیه (ادبیات) ـ آقا میرزا علی رشدیه (کلاس تهیه یا سوم) ـ میرزا رضا صحافزاده (کلاس تهیه یا سوم) ـ حاجاسماعیل آقاقره (کلاس اعدادیه یا دوم)ـ میرزا محمد علی خان (کلاس اعدادیه یا دوم) ـ میرزاعلی خان (کلاس تجهیزیه یا اول) ـ شیخعبدالحسینی (کلاس تجهیزیه یا اول) ـ عماد الکتاب (خط)ـ حاجنجمالدوله (جغرافی)
کادر اداری مدرسه نیز عبارت بود از: میرزا یوسفخان (ناظم) ـ علی اکبرخان (حسابدار و دفتردار) و مشهدی اسدالله (کتابدار و ناظر)
شاگردان در سالهای پنجم و ششم، زبان خارجه (فرانسه ـ روسی) میآموختند و افزون بر آن دارای درس جغرافیا و نقشهکشی بودند.
مواد درسی مدرسه رشدیه در پایههای شش گانه به شرح زیر بود:
کلاس تجهیزیه (اول): بدایه التعلیم (کتاب اول ابتدایی)، تسهیل التعیلم (حکایت)، این درس در نیمه دوم سال آموزش داده میشد.
کلاس اعدادیه (دوم): قرآن مجید، گلستان (باب اول و دوم)، مدخل الحساب، شرعیات، اخلاق، تعیلم خط و املا.
کلاس تهیه (سوم): قرآن مجید، شرعیات، اخلاق محسنی، کفایه التعلیم (جلد اول)
کلاس ابتدائیه (چهارم): قرآن مجید، انوارسهیلی، کفایه التعلیم (جلد دوم)، نهایه التعلیم (جلد دوم، صرف و نحو)،تبصره الصرف، فقه، خط و املا، سیاق (حساب)
درجه اول (پنجم): قرآن با معنی، تکمله الصرف، دروس نحویه، تاریخ وصاف فقه ـ ترسل، بدیع حساب (ارشاد الحساب)، جغرافی، تعلیم خط، زبان خارجه (روسی ـ فرانسه).
درجه دوم (ششم): قرآن مجید با معنی، دروس النحویه (جلد 2 و 3)، الفیه، مقامات جریری تاریخ وصاف، بدیع، معانی و بیان. حساب، نقشهکشی، تعلیم خط، زبان خارجه (روسی ـ فرانسه)
1ـ تاریخ فرهنگ آذربایجان ـ حسین امید ـ مطبعه فرهنگ آذربایجان ـ تبریز 1332 ـ ج 1 ـ ص 46
2ـ سوانح عمر ـ شمسالدین رشدیه ـ نشر تاریخ ایران ـ چاپ نخست ـ تهران پاییز 1362 ـ ص 150
3ـ سوانح عمر ـ ص 18
4ـ5 ـ ص 24 ـ 23
6ـ بعدها در سالهای اخیر، شادروان باغچهبان، این روش را بهبود بخشید.
7ـ8 ـ ص 24
9ـ 10ـ 11ـ 12ـ ص 31
13ـ 14ـ ص 32
15ـ همان ص 32
16ـ 17ـ 18ـ ص 32
19ـ 20ـ همان منبع
تالیفات شادروان رشدیه:
بدایه التعلیم: برای سال اول ابتدایی (3 جلد)
صد درس: کلمات قصا برای سال دوم
شرعیات ابتدایی: برای کلاس دوم
کفایه التعلیم: تعیلم املا (جلد نخست)
کفایه التعلیم: اصلاح املا (جلد دوم)
نهایه التعلیم: نحو فارسی (جلد اول)
نهایه التعلیم: دستور زبان فارسی (جلد دوم). این اثر از قدیمیترین تالیفات در زمینهی دستور زبان فارسی است.
صرف فارسی: برای دبستان
تربیت البنات: کلمات قصار
تادیب البنات: کلمات قصار
تبصره البصیان: حساب ذهنی (برای سال چهارم دبستان)
اخلاق: برای سال ششم دبستان (6 جلد)
اصول عقاید: برای دبیرستان
هدایه التعلیم: اصول تعلیم بدایه التعلیم (برای تربیت معلم)
جدول یک
نام مدرسه |
تاریخ افتتاح |
مدیر |
رشدیه |
رمضان 1315 (بهمن 1276) |
رشدیه |
ابتدائیه |
محرم 1316( خرداد 1277 ) |
تحت نظارت مخبرالسلطنه |
علمیه |
محرم 1316(خرداد 1277 ) |
موسس احتشام السلطنه، رئیس مخبرالسلطنه |
شرف |
ربیعالاول 1316( امرداد 1277) |
ناظمالاطبا |
افتتاحیه |
ربیعالاول 1316( امرداد 1277) |
مفتاح الممالک |
مظفریه |
|
حاجشیخ مهدی کاشانی |
خیریه برای ایتام |
|
سردار مکرم، تحتنظر حاجشیخهادی |
دانش |
محرم 1317( خرداد 1278) |
ارفعالدوله |
سادات |
محرم 1317(خرداد 1278 ) |
|
ادب |
محرم1371(خرداد 1278 ) |
|