کتاب
بازهم شبه عرفان
- كتاب
- نمایش از یکشنبه, 15 آبان 1390 04:07
- محمدرضا توکلى صابرى
- بازدید: 6095
برگرفته از تارنگار ايران چهر
محمدرضا توکلى صابرى
انسان از منظرى دیگر
نوشتۀ: محمدعلى طاهرى
چاپ نهم: 1388
ناشر: انتشارات بيژن
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روى شود هر که در او غش باشد
(حافظ)
روز به روز کتابهاى شبهعلمى و ضدعلمى زیادى از زبانهاى اروپایى به زبان فارسى ترجمه مىشود. بسیارى از این کتابها حتى ارزش خواندن را هم ندارند. زیرا انباشته از خرافات و مسائل فراطبیعى مربوط به فرهنگ این ملتها هستند. کتابهاى اريك فون دنیکن، ران هوبارد، کلیساى ساینتولوژى، انرژى درمانى، هومیوپاتى، غول لاخ نس، و غیره از این گروهاند. در کنار اینها، نویسندگان وطنى نیز هستند که با تخیل خود محصولاتى از همین دست تولید مىکنند.
اکنون که یک نهضت علمى در ایران شروع شده است، جا دارد که عوامل، نظریهها و دیدگاههایى را که درست مقابل آن جبهه گرفته، سعى دارد همچون سدى در برابر آن بایستد بشناسیم. زیرا شناخت این روشهاى شبهعلمى مىتواند در سیاستگذارىهاى علمى بسیار مؤثر باشد. یکى از این به اصطلاح مکتبها و یا اگر به درستى بخواهیم آن را بنامیم باید بگوییم شبهفرقهها که مىخواهد خود را به عنوان یک مکتب عرفانى جا بزند، سایمنتولوژى است که ادعا مىکند بر پایه «عرفان کیهانى» قرار دارد و شیوه جدیدى را در شناخت و گسترش معرفت بشرى فراهم آورده، روش درمانى جدیدى را براى همه انواع بیمارىهاى جسمى و روانى انسان، جانوران و گیاهان ارایه مىدهد که «فرادرمانى» نام دارد.
سایمنتولوژى و عرفان کیهانى
آقاى مهندس محمدعلى طاهرى، بنیادگذار «مؤسسه فرهنگى - هنرى عرفان کیهانى»، که مریدانش او را «استاد» خطاب مىکنند، مدعى کشف سایمنتولوژى است. نظریات ایشان در کتاب انسان از منظرى دیگر منتشر شده است و همچنین در مقالاتى در توصیف نظریات وى در نشریه طب کلنگر آمده است. علاوه بر آن، در ویدئوهاى سخنرانى ایشان نیز همین مطالب بسط و شرح داده شده است.
کتاب انسان از منظرى دیگر شامل چهار فصل است. در فصل اول، نویسنده کوشش دارد تا به نقد جهان طبیعى و کوتاهى عقل و خرد و دانش انسانى در فهم جهان بپردازد تا بتواند در فصل بعد مطالب غیرعلمى و غیرعرفانى خود را که بر هیچ مبناى عقلى و تجربى مبتنى نیست مطرح سازد و کالاى خود را که فرادرمانى است بفروشد. البته در این کوشش، براى کوبیدن علوم تجربى جدید، از یافتههاى همین علوم استفاده مىکند! فصل دوم در مورد فرادرمانى است که نویسنده ادعا دارد با این روش نه تنها همه بیمارىهاى کنونى و گذشته انسانى، جانورى و گیاهى را مىتوان درمان کرد، بلکه از بیمارىهاى آینده آنها هم مىتوان پیشگیرى کرد. فصل سوم به کالبدهاى مختلف وجود انسان مىپردازد که به بازگویى توهمات دوران بىدانشى بشر و مطالبى مربوط به یکى دو قرن گذشته اختصاص دارد. فصل چهارم در مورد شبکههاى مثبت و منفى است که حاصل تخیّل نویسنده است و هیچ ربطى به واقعیتها ندارد. سایمنتولوژى را آقاى طاهرى «ذهن روانشناسى کلنگر» ترجمه کرده است.
خلاصه نظریههاى نویسنده که در کتابها، ویدئوها و سخنرانىهاى ایشان به طور مکرر آمده، این است که ایشان به طریق «کشف و شهود» و بدون تحصیل و تحقیق، همه این مطالب را در مورد عرفان کیهانى و فرادرمانى دریافتهاند. «عرفان کیهانى» یا «عرفان حلقه» عبارت است اتصال انسان به یکى از حلقههاى عرفان یا شبکه هوشمندى کیهانى (که همان روحالامین یا جبرئیل است) و از آن جا با خداوند. کسى که به این حلقه وصل مىشود یک لایه محافظ پیدا مىکند که او را در برابر بیمارىها محافظت مىکند و او قادر مىشود تمام بیمارىهاى انسانى، حیوانى و گیاهى را از سرطان تا مونگولیسم و از مولتیپل اسکلروز تا آرتریت روماتوئید درمان کند. ما سعى مىکنیم با ذکر حرفهاى ایشان که در کتابشان آمده، به نقد دیدگاههایشان بپردازیم (البته دیدگاهها و نظریات پزشکى ایشان در مجله طب کلنگر و نیز در ویدئوهاى سخنرانى ایشان آمده است و ما در جاى دیگرى به آن خواهیم پرداخت). اکنون مىخواهیم به طور مستند به شرح و نقد عرفان کیهانى بپردازیم و ببینیم که آیا رسیدن به چنین مقامى براى مردم عادى، آن هم با شش جلسه تحصیل درسهاى آقاى طاهرى ممکن است؟ و آیا این معجزات درمانى و شفابخشىهاى فرادرمانى که کارهاى حضرت عیسى را به یاد مىآورد واقعیت دارد؟ (در تمامىمتن، جملات داخل گیومه « » نقل قول از آقاى طاهرى و دیگران است و جملات خارج از گیومه از آن من است.)
در مورد سایمنتولوژى که بر پایه عرفان کیهانى (حلقه) قراردارد نویسنده هیچ اطلاعى از زمینه تاریخى آن و کسانى که پیش از این در این زمینه کار کردهاند و یا شیوه کشف و رسیدن به آن را بیان نمىکند، جز آن که ادعا دارد از طریق ادراک شهودى توسط خود وى کشف شده است (ص 73). ایشان در تعریف این نوع عرفان مىنویسد: «عرفان کیهانى (حلقه) نگرشى است عرفانى که با چارچوب عرفان این مرز و بوم مطابقت دارد. اساس این عرفان بر اتصال به حلقههاى متعدد ''شبکه شعور کیهانى`` استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقهها صورت مىگیرد. [...]. از آنجا که اتصال نمىتواند بر اساس تکنیک و فن و روش حاصل شود، لذا در این شاخه نیز هیچگونه فن و روش، تکنیک و... وجود نداشته و در آن توانهاى فردى هیچ جایگاهى ندارد» (ص 18).
«شبکه شعور کیهانى» چیست؟ ایشان در تعریف شبکه شعور کیهانى مىنویسد: «عامل مشترک و زیربناى فکرى بین انسانها، شعور حاکم بر جهان هستى و یا شعور الهى است. در اینجا تفکر و بینش، این عامل مشترک ''شبکه شعور کیهانى`` نامیده مىشود» (ص 31). اما در تعریف دیگرى از شبکه شعور کیهانى، وجود این شعور الهى را حذف کرده و به جاى آن آگاهى را مىگذارد و آن را با دو عنصر دیگر موجود در جهان هستى، یعنى ماده و انرژى همسان مىداند. «شبکه شعور کیهانى، مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستى است که به آن آگاهى نیز گفته مىشود و یکى از سه عنصر موجود در جهان هستى است. سه عنصر فوق عبارت است از: ماده، انرژى و آگاهى» (ص 22). اما تعریف واقعى و رسمى از شبکه شعور کیهانى به طورى که در کلاسها بیان مىشود، همان جبرئیل است. به این جمله از صفحه 17 کتاب انسان از منظرى دیگر توجه کنید: «فرادرمانى که یکى از شاخههاى عرفان کیهانى (حلقه) مىباشد، از حلقههایى است که در محدوده رحمانیت عام الهى، تسهیلاتى را در اختیار ما قرار مىدهد و تنها شرط تحقق آن آمادگى براى ایجاد وحدت است، وحدت حداقل با یک نفر دیگر، تا پس از آن عضو سوم که روحالقدس یا روحالامین، یا... بوده، حلقه را تکمیل کرده و با تکمیل حلقه، عضو چهارم آن که خداوند است نیز فیض خود را به واسطه روحالقدس جارى نماید». علت این که همیشه نام جبرئیل را به کار نمىبرند این است که اگر همیشه بر ادعاى ارتباط با جبرئیل تأکید کنند، این گروه شبیه یک فرقه مذهبى مىشود که ادعا مىکند که نه تنها رهبر گروه، بلکه همه مىتوانند به جبرئیل و از آن جا به خدا وصل شوند. از این جهت به جاى جبرئیل در بیشتر متون، عبارات «شبکه هوشمندى کیهانى» به کار رفته است. نکته جالب این است که نویسنده هم در کلاسهاى خود و هم در متون خود گفته و نوشته است که به قدیسین و نیز به معجزه اعتقاد ندارد. شاگردانى که در کلاسهاى ایشان تربیت مىشوند قادر خواهند بود «دریافتهاى ماورائى» کسب کنند.
در عرفان اسلامى، عارف در مسیر الله حرکت مىکند و تمام سعى و کوششاش براى رسیدن به او و جذب و فناى در اوست. اما در عرفان کیهانى، بر خلاف عرفان اسلامى، شخص توسط یک حلقه که به آن «حلقه وحدت» مىگویند، توسط کسى که قبلاً در این زمینه چند جلسه آموزش دیده، به شبکه شعور کیهانى متصل مىشود. هم شاگرد و هم استاد هیچگونه آموزش نظرى و عملى قبلى ندارند. این حلقه به این ترتیب تشکیل مىشود: «حلقه وحدت سه عضو دارد: شعور کیهانى، فرد متصل کننده، و فرد متصل شونده. با تشکیل حلقه، بلافاصله ''فیض الهى`` در آن به جریان افتاده و انجام ''کارهاى مورد نظر``، از طریق حلقههاى مختلف در چارچوب این عرفان تحقق مىپذیرد. براى تحقق حلقهها، وجود سه عضو ذکر شده کافى است، در این صورت عضو چهارم ''الله`` خواهد بود». (ص 88). یعنى اگر کسى بخواهد به عرفان کیهانى بپیوندد و به انجام کارى مورد نظر - که بعداً خواهیم دید چه نوع کارهایى است - بپردازد، باید ابتدا یک سوگندنامه را امضا کند، یک شهریه 40 هزارتومانى را به مؤسسه عرفان کیهانى بپردازد و یک دوره 6 جلسهاى آموزشى را ببیند که هر جلسه آن یک ساعت است و توسط یکى از اعضاى مؤسسه که همین دوره را دیده و سوگندنامه را امضا کرده است به حلقه و از آنجا به شبکه شعور کیهانى (جبرئیل) و سپس به اللَّه متصل شود. تمام سوگندنامههاى مریدان را در سرتاسر جهان شخص آقاى طاهرى امضا کرده و سپس به امضاى فرد سمپات و یا استاد و یا درمانگرى که که مرید جدید را آموزش داده است مىرسد. هیچ معرفت یا عملى را که در عرفان اسلامى عارف سالها و بلکه همه عمر باید انجام دهد - و دست آخر هم معلوم نیست آیا به معرفت الهى مىرسد یا نه - لازم ندارد. ترسیم شکل این حلقه نیز در کتاب (ص 89) آمده است. یعنى با گذاشتن سه نقطه در یک دایره، حلقه تشکیل شده است و الله که عضو چهارم است در خارج از حلقه قرار دارد. در واقع «حلقه» اسم بىمسمایى براى این جریان است. همه در هندسه خواندهایم که با متصل کردن سه نقطه یک مثلت به دست مىآید و با متصل کردن چهار نقطه یک مربع، لوزى یا ذوزنقه، و براى ساختن یک حلقه یا دایره به بیش از چهار نقطه نیاز داریم. بهتر بود این مکتب را عرفان مثلث و یا عرفان تثلیت و در صورت پیوستن عضو چهارم (یعنى الله) آن را عرفان مربع و یا عرفان تربیع مىنامیدند.
اما این نیروى کیهانى چیست و از کجا مىآید؟ «نیروى کیهانى یکى از زیرمجموعههاى شبکه شعور کیهانى است که از هوشمندى کیهانى ناشى شده است و به صورت نیرو، در سطح کیهان جارى است.» (ص 114). این تعریف مبهمى است که هیچ توضیح و اطلاعى در مورد کیفیت، کارکرد و خواص این نیرو نمىدهد. اگر نیروى کیهانى که همه کارها به او منتسب شود همان «اللَّه» است، دیگر به کار بردن این واژه معنى ندارد. چهگونه شاگردان و مریدان این نیروى کیهانى را کسب مىکنند؟ ایشان این طور توضیح مىدهند: «از طریق انجام تخیل صورت مىگیرد، به این ترتیب که فرد تخیل مىکند این نیرو را تنفس کرده و به درون بدن خود کشیده و آن را به سایر بخشهاى وجودى هدایت مىکند و این نیرو نیز در این بخشها، نیروبخشى و کارهاى لازم را انجام مىدهد» (ص 114). معلوم نیست چگونه این نیروى تخیلى کارهاى لازم را انجام مىدهد. اگر با تخیل بشود هرکارى را کرد، چهگونه یک چیز خیالى باعث نیروبخشى مىشود؟
آیا سایمنتولوژى و عرفان کیهانى یک مکتب عرفانى است؟
هر فکر و اندیشه جدید، هر اختراع و ابداع نو و هر نحلهاى در فلسفه و الهیات، علاوه بر آنکه به پایههاى خود و آنچه از پیش بوده متکى است، واژههاى خاص و نوینى را عرضه مىکند و تعریف دقیقى به دست مىدهد. نویسنده کوچکترین سعىاى نمىکند که اطلاعى از زمینههاى تاریخى و فلسفى و عرفانى سایمنتولوژى و یا عرفان کیهانى به خواننده بدهد. گویى یک شبه همه این اصطلاحات به وى الهام شده است. بنابراین سعى مىکنیم به مفاهیم و پایه این نظریه ابداعى بپردازیم.
سایمنتولوژى واژهاى ساخته و پرداخته آقاى مهندس طاهرى است که در هیچ یک از فرهنگهاى انگلیسى یافت نمىشود و در اینترنت هم فقط در جایگاههاى مربوط به ایشان و شاگردان و مریدانشان دیده مىشود. این واژه حتى از نظر دستور زبان انگلیسى غلط است، زیرا از سر هم چسباندن واژه psy (مشتق از اسم psychology به معناى روانشناسى)، صفت mental (مشتق از mind به معناى ذهن) و پسوند logy به معناى شناخت (مشتق از واژه لاتین logus) ساخته شده است. تنها اشکال این واژه این است که به جاى اسم، در وسط این کلمه صفت به کار برده شده است. یعنى اگر ایشان مىخواست یک اصطلاح درست بسازد باید مىگفت: psymindology.
کسى که کمترین اطلاعى از عرفان ایرانى داشته باشد، یا تنها مطالعهاى در اشعار شاعران کلاسیک ایرانى کرده باشد با بعضى اصطلاحات عرفانى آشنایى مختصرى مىیابد؛ اصطلاحاتى از این دست: جذبه، شور، عشق، فناء فىالله، وحدت وجود، کشف و شهود و... در حالى که عرفان آقاى مهندس طاهرى عرفانى است برگرفته از روانشناسى فروید، دیدگاههاى هیپىگرى دهه 60 و 70 میلادى در امریکا، فلسفه بودایى، رىکى، تائوئیسم چینى، تعلیمات کنفوسیوس، اسطورههاى هندى و چینى، که از روى ترجمههاى فراوان کتابهاى مربوط به مسائل فراعادى (paranormal) امریکایى در ایران گردآورى شده است. این ملغمه به همراه مخلوطى از اشعار عرفاى ایرانى مانند حافظ و مولانا و صائب، و سهراب سپهرى (از معاصرین) به اضافه آیات قرانى به عنوان عرفان کیهانى در کتابها، کلاسها، سمینارها و ویدئوها به فروش مىرسد. نماد عرفان کیهانى، علامت یین و یانگ (yin and yang) است که در مرکز فلسفه چینى و طب سنتى چین قرار دارد و بیانگر این معناست که چگونه در جهان طبیعى چیزهاى به ظاهر متضاد، در هم بافته و مستقل و به هم پیوستهاند (شکلهاى زیر را ببینید).
یک گرافیست خوش ذوق، یین و یانگ را با لوگوى فایندر در نرم افزار کامپیوترهاى اپل ترکیب کرده و به دو چهره انسانى که لبخند مىزند و انسانى که اخم مىکند تبدیل کرده است. (براى دیدن انسانى که اخم کرده، شکل را 180 درجه بگردانید.)
کتابها و مقالات آقاى طاهرى انباشته از اصول و قوانینى است که در هیچ یک از متون علمى و مذهبى اسلامى نیامده است، به تجربه ثابت نشده، به لحاظ منطقى درست نیست و تنها حاصل تصورات ایشان است. البته در علم، قوانین و اصول فراوانى ابراز شده و به کار مىرود، مانند قانون جاذبه نیوتون و یا قانون بقاى انرژى لاووازیه و یا اصل ارشمیدس که معمولا یا با محاسبات ریاضى، آزمایشهاى تجربى، و یا اصول بدیهى منطق و تجربه همگانى بشرى حاصل شدهاند. اما تئورىها، قانونها و اصول متعدد آقاى طاهرى همگى بدون هیچ پشتوانه علمى و یا منطقى، مانند دستورها و اوامر رئیس یک فرقه به پیروان خود است. هیچگاه گفته نشده که سابقه این اصلها و تئورىها از کجا آمده و چهگونه اثبات مىشود. به دو اصل زیر توجه کنید و آن را مقایسه کنید با اصل اقلیدس، اصل ارشمیدس، و یا اصل بقاى انرژى:
«اصل: ارتباط راه دور فرادرمانگیر، به صورت نشسته، ایستاده، درازکش و به هر صورت، حالت و وضعیتى و به هر جهتى که براى او مقدور باشد و در هر محلى، ثابت و یا متحرک (مانند درون اتوبوس، هواپیما، کشتى، و...) قابل برقرارى است». (ص 129).
«اصل: فرادرمانى از راه دور و نزدیک با یکدیگر تفاوتى نداشته و تأثیر یکسان در نتیجه درمان دارند و ارتباطى به توان، لیاقت، استعداد، و ... فرادرمانگر ندارد» (ص 12).
آقاى طاهرى به صراحت، از همه زیردستان خود وفادارى و انقیاد مطلق را نسبت به این شعور کیهانى خواستار مىشود. به این جمله توجه کنید: «شک و تردید، انکار و ناسپاسى، کتمان و نسبت دادن درمان به جایى غیر از شبکه شعور کیهانى» سبب بازگشت بیمارى مىشود. حتى پس از این که بهبود یافته است به ناگاه بیمارى بازگشت کرده و حال او مانند قبل از درمان مىشود (ص 143). نیز با نوشتن «هیچ کس حق معرفى این اتصال را با نام دیگرى غیر از شبکه شعور کیهانى و یا شعور الهى نداشته، این کار فریب دیگران محسوب شده و باعث سوق آنها به سمت غیر از خدا و انحراف آنها خواهد شد» (ص 92) این شبکه را به عنوان یک کالاى اختراعى خود، به طور نیمه رسمى به ثبت مىرساند.
شعور کیهانى، حیات کیهانى، نیروى کیهانى همه واژههاى کسانى است که مىخواهند اثبات وجود یک نیروى هوشمند را جداى از خداى ابراهیمى و مذهب بکنند. این نوع عرفان براى جلب انسانهاى لائیک است و ایدههایش هم معمولا از مکاتب مختلف فلسفه بودایى مانند ذن گرفته شده است. به همین علت است که این قدر در مورد کارما، مانترا، چاکرا، تیپهاى کافا، واتا پیتا، یوگا، تاى چى، طب آیووردیک و طب سوزنى، صحبت مىشود که همگى یا از فلسفه بودایى شایع در هند، ژاپن و چین سرچشمه گرفتهاند و یا از منابع شبهعلمى غربى مانند هیپنوتیزم، حوزه پولاریتى، حوزه بیوپلاسما، هومیوپاتى و کانالهاى انرژى، که مربوط به مسائل شبهعلمى و موضوعهاى مطرح عصر جدید در غرب است و در عرفان ایرانى جا و مکانى ندارد. اکثریت شاگردان و پیروان ایشان نیز افرادى غیرمذهبى و از نظر فکرى سرگرداناند که از مذهب جارى دلزده شده، به دنبال معنویت هستند. ایشان همین ویژگى را به شکل یک «اصل» در کتابشان بیان داشتهاند: «اصل: داشتن ایمان و اعتقاد براى حضور در حلقه وحدت لازم نیست و تنها شرط لازم، شاهد بودن است» (ص 126).
خلاصه اینکه عرفان آقاى طاهرى آمیزه متناقضى است از فلسفهها و مکتبهاى غیردینى. از جمله این که ایشان به نظریه تکامل داروین معتقد است که با عرفان اسلامى سازگارى ندارد. او مىنویسد: که «اطلاعاتى که در یک سلول موجود است، شامل اطلاعات پیدایش حیات، تجربه نئاندرتالىِ ماقبل آن و شامل اطلاعات کلیه موجودات زنده مانند سمندر، تمساح و تمام موجودات دیگر است» (ش 19،ص 8).
واژههاى علمى هریک تعاریف مشخصى دارند که در کتابهاى هر رشته شرح داده شده و دانشمندان هنگام مکاتبه و ارتباط با یکدیگر از آنها استفاده مىکنند. آقاى طاهرى واژههاى زیادى را از شیمى، میکروبشناسى، ویروس شناسى، روانشناسى، فیزیک و رشتههاى دیگر علوم وام گرفته، آنها را به دلخواه خود به کار مىبرد. با این کار نوعى ابهام و سردرگمى ایجاد مىکند تا اصلها و قانونهاى خود را به شاگردانش بقبولاند. ایشان علت پس زدن یک بافت پیوند شده به انسان را «عدم همفازى و همخوانى شعور سلولى عضو انتقالى با شعور سلولى بدن گیرنده» دانسته است(ص 123). در حالى که در پژوهشهاى پزشکى معلوم گردیده که علت پس زدن عضو پیوندشده به علت تولید آنتىبادىها بر ضد عضو جدید است؛ زیرا بدن عضو جدید را همانند یک موجود خارجى (مانند میکروبها) تلقى کرده و سعى مىکند آن را دفع کند. بر طبق نظریه «مصونیت شعورى» ایشان اگر بیمارى یک حیوان بیمار به شخصى که او را در بغل مىگیرد منتقل نمىشود به خاطر این است که «شخص با حیوان میدان شعورى ایجاد کرده و شخص مبتلا به بیمارى نمىشود، چون در شعور بالادستى خودش قرار مىگیرد» (دقیقه 40). از اینگونه تعویض اصطلاحات پزشکى با اصطلاحات روانشناسى، هیچ گونه عرفان یا علمى ساخته نمىشود.
یکى دیگر از «قاطى کردن»هاى ایشان استفاده از واژگان و اصطلاحات علم فیزیک و کامپیوتر به مفهومى متفاوت و در متن دیگرى است؛ مانند استفاده از واژه تشعشات، آلودگى تشعشعاتى، تشعشعات دفاعى، تشعشعات دفاعى تزریقى، انرژى، شبکه مثبت و شبکه منفى، ریکاورى، مادربورد و نرمافزار. ایشان اصطلاح تشعشعات افسردگى و افسردگى تشعشعاتى را به تناوب به کار مىبرد (صص 138-140). در علم فیزیک، تشعشع تعریف مشخصى دارد و نوع آن (تشعشع ناشى از مواد رادیواکتیو، یا اشعه ایکس، اشعه ماوراى بنفش، یا اشعه کیهانى و...)، مقدار آن و مثبت و منفى بودن آن (برحسب این که به سوى قطب مثبت یا منفى میدان الکتریسیته جذب شوند) قابل اندازهگیرى است. اما آقاى مهندس طاهرى واژه تشعشع منفى و تشعشع مثبت را که یک مفهوم فیزیکى است در زمینه روانشناسى و به شکلى عامیانه به کار مىگیرد. مثلا مىنویسد: «زبان اصلى انسان زبان تشعشعات است» (ص96). «در صورتى که به کسى با محبت نگاه کنیم، آن فرد در معرض تشعشع مثبت قرار گرفته، در حالى که اگر به کسى با خشم و غضب برخورد شود آن شخص مورد تشعشع منفى قرار مىگیرد و همانگونه که بررسى خواهد شد، مورد لطمه و صدماتى قرار گرفته، به طورى که حتى تشعشعات در طول عمر فرد نیز اثر خواهد گذاشت» (ص 170). جالبتر آنکه ایشان یک اسکنر تخیلى دارند که مىتوانند توسط آن «آزمایش افسردگى تشعشعاتى از طریق اسکن نیروى کیهانى» را انجام دهند.
از دیگر سوءکاربردهاى ایشان، استفاده از واژه شبکه است که در فیزیک به کار مىرود و از نظر ایشان هم نوع مثبت و هم نوع منفى آن وجود دارد. به این جمله خوب توجه کنید: «حرکت انسان به سمت کمال تحت تأثیر دو شبکه قرار دارد، شبکه مثبت و شبکه منفى. شبکه مثبت کلیه اطلاعات و آگاهىهاى لازم را در جهت رسیدن انسان به کمال در اختیار او قرار مىدهد و شبکه منفى کلیه اطلاعات و آگاهىهایى را که باعث انحراف انسان شده و او را از مسیر کمال دور مىکند، در اختیار انسان قرار مىدهد» (ص 19). این کلىگویىها و تعریفهاى خودساخته علم نیست.
ایشان در ارائه مفاهیم جدید و نامفهوم و بىمعنى و مکرر توانایى زیادى دارد. تمامى نوشتههاى ایشان پر است از ادعاهاى بىپایه در مورد روانشناسى، عرفان و پزشکى که از لحاظ ساختار به هم ناپیوسته و از نظر معنى بىمفهوم و نامفهوم است و بیشتر به کار آن کسانى مىآید که به جست و جوى یک مذهب بدون خدا و بدون تعلیمات مذهبى و کتاب مذهبى هستند و به همین علت هم افرادى را که بسیارى از آنان ضد مذهباند، اما به دنبال معنویات هستند، جذب مىکند. اما به صرف این که ایشان مؤسس یک مکتب عرفانى هستند نمىتوان ادعاهاى پزشکى ایشان را هم چشمبسته قبول کرد. ابن سینا با آن دانش وسیع در طب و عرفان و نواندیشىهایش چنین توقعى را از شاگردانش نداشت و هیچ گاه این دو موضوع را در کتابهایش درهم نیامیخت.
یکى از طرفندهاى طرفداران فراعادى (paranormal) این است که مىخواهند هرچه جنبه عقلى و استدلالى دارد نفى کنند و دستاوردهاى علم را نادیده بگیرند تا بتوانند بافتههاى ذهنى خود را جا بیندازند. مثلاً ایشان مىگویند آنچه را که در برابر خود مىبینیم تصویر مجازى است و هیچ یک از چیزهایى که مىبینیم در همان محل رؤیت قرار ندارند، بلکه متعلق به زمانهاى گذشتهاند (ص 42). سپس نتیجه مىگیرند: «اهل مجاز کسانى هستند که دنیاى مادى را ''حقیقت`` مىپندارند و سخت به آن سرگرم شده و این را نمىدانند که به چه منظورى روى زمین آمدهاند، چه چیزهایى را باید فراگرفته و به درک آن نایل شوند». مثالى هم که مىآورند از ستارهشناسى است که ستارگانى که مىبینیم چندین سال نورى با ما فاصله دارند و بنابراین نورشان و محلشان که اکنون مىبینیم گاه متعلق به چندین هزار سال پیش از این است. البته این مثال درستى است ولى نتیجهگیرى نادرستى از آن شده است. همه اینها را ستارهشناسى و فیزیک جدید کشف کرده است و همه این دانشها حقیقت دارد و اصلاً مجازى نیست.
آقاى طاهرى در سخنرانىها و نیز در کتابهاى خویش بارها مىگوید فلان مطلب علمى در یکى از دانشگاههاى امریکا کشف شده یا تدریس مىشود. برخلاف ادعاى ایشان (ص 115)، رشته انرژى درمانى و پولاریتى درمانى در هیچ یک از دانشگاههاى امریکا تدریس نمىشود، چون نه رشته علمى است، نه هنرى و نه سیاسى، بلکه حاصل تخیل افرادى است که مؤسسههایى درست مىکنند، عدهاى را دور هم جمع مىکنند و انتشارات و ویدئوهایى تهیه مىکنند و به انسانهاى ساده لوح مىفروشند. کسانى مانند آقاى مهندس طاهرى هم به صرف این که این پدیده از امریکا یا اروپا و یا ژاپن آمده است، آن را حاصل آخرین تحقیقات علمى دنیاى پیشرفته مىدانند، غافل از آن که بیشتر مردم معمولى امریکا یا اروپا، مانند بیشتر مردم معمولى آسیا و یا ایران، تخصصى در اینگونه مسائل ندارند و آنها هم به سادگى جذب این مؤسسهها و انجمنها مىشوند. در امریکا ضربالمثل مشهورى دارند که در توصیف این افراد به کار مىبرند: «هر دقیقه یک هالو به دنیا مىآید».
در پایان، به یکى از جنبههاى طنزآمیز کتاب انسان از منظرى دیگر، بپردازیم که نمودارهاى آن است و رابطه یک تابع و متغیّر را نشان مىدهد. از کسى که مهندس است انتظار مىرود که حداقل با این نوع نمودارها آشنا باشد. به نظر مىرسد که ایشان از مختصات دکارتى هیچ تصورى ندارند و نمىدانند کاربردش چیست و یا چگونه باید یک نمودار رسم کرد. براى مثال نمودارهاى کتاب واحد ندارند. تعداد زیادى از این نمودارها که رابطه بیمارى با درمان را نشان مىدهند اسباب انبساط خاطر است، مانند «نمودار بیماران متخلف نسبت به شبکه شعور کیهانى» (ص 144):
مرورى بر این نمودارها، خواننده کتاب را در مهندس بودن مؤلف دچار تردید مىسازد. نمونه دیگر، نمودار سازمانى شبکه شعور کیهانى است (ص 84).
در این نمودار شبکه شعور کیهانى در زیر خدا قرار دارد و در زیر آن درمان است که شش جاى سازمانى دیگر خالى مانده است - لابد باید منتظر الهامات مؤلف براى پرشدن آنها باشیم! - سپس فراکلنگرى از درمان به فرادرمانى وصل مىشود.
برگرفته از مجله جهان كتاب، مرداد و تیر 1389، شمارههای 254 - 253