دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جهان ایرانی گستره ایران فرهنگی را باید در متون کهن جست‌وجو کرد

جهان ایرانی

گستره ایران فرهنگی را باید در متون کهن جست‌وجو کرد

برگرفته از خبرگزاری کتاب ایران - ایبنا

محمدسرور مولایی گفت: هنگامی که در اوستا از «ایرانویچ» سخن گفته می‌شود، یا زمانی که شاهنامه از ایران صحبت می‌کند، باید دید که در آن متن‌ها، ایران چه گستره‌ای دارد. ایران یک مفهوم فرهنگی است که ایران امروزی و مرزهای جغرافیایی‌اش، بخشی از آن قلمرو است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست تخصصی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا به «گستره شرقی ایران فرهنگی» اختصاص داشت که عصر روز شنبه 9 مرداد در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار شد. در این نشست دکتر محمدسرور مولایی، دکتر جواد منصوری، حسن انوشه و حبیب‌الله اسماعیلی سردبیر کتاب ماه تاریخ و جغرافیا حضور داشتند و به بحث و گفت‌وگو درباره گستره شرقی ایران فرهنگی پرداختند.

سلسله نشست‌های تخصصی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا به کوشش ماهنامه تاریخ و جغرافیا و موسسه خانه کتاب برگزار می‌شود و هر بار موضوعی محوری را پی‌گیری می‌کند و پس از نقد و بررسی با استادان تاریخ، کارشناسان و پژوهشگران در کتاب ماه تاریخ و جغرافیا در بخش گفت‌وگو منتشر می‌شود.

مولایی، استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: اگر ما بخواهیم ایران فرهنگی را تنها در ایران کنونی جای بدهیم، به مشکل برخواهیم خورد. چون هر ایرانی هنگامی که نام ایران را می‌شنود برخود می‌بالد، چرا که نام ایران، با گذشته آن تطبیق می‌کند. اما اگر ایران فرهنگی را همین ایران کنونی بدانیم، آیا تاجیک‌ها و افغان‌ها هم همین حس را خواهند داشت؟

فقدان اطلاعات باعث جدایی مرزهای فرهنگی است
وی افزود: ما وقتی از همگرایی سخن می‌گوییم، باید عوامل افزایش آن را در نظر بگیریم و با منطق و استدلال صحبت کنیم. آن‌چه از فرهنگ گذشته ما مانده، دو وارث بلافصل دارد، یکی ایران و دیگری افغانستان. پس ما که وارث چنین فرهنگ مشترکی هستیم، نباید اجازه دهیم که بین ما جدایی بیفتد.

این استاد زبان و ادبیات فارسی خاطرنشان کرد: البته مهاجرت افغان‌ها به ایران، سبب شده که تماس میان مردمان دو کشور بیشتر شود و در نزد افغان‌ها، معرفت و شناخت نسبت به ایران و زبان فارسی فزونی پیدا کند. اتفاقا هنگامی که از حوزه فرهنگی سخن می‌گوییم، مشکل عمده همین فقدان اطلاعات است.

زبان فارسی بزرگترین مولفه گستره فرهنگی است
گردآورنده کتاب «آتشکده وحدت: دیوان حضرت خواجه مستان شاه کابلی» افزود: بزرگترین مولفه این حوزه گسترده فرهنگی، زبان فارسی است. این حوزه زبانی تا کاشغر، مالزی، مصر و مغرب ادامه می‌یابد. در شبه قاره هند، زبان فارسی، زبان رسمی بود هر چند امروزه چنین نیست و زبان انگلیسی جای آن را گرفته ست.

مولایی یادآور شد: هنگامی که اوستا را می‌خوانیم، می‌بینم آنگاه که سخن از روزگار زرتشت به میان می‌آید ، پایتخت ایران، در بلخ بوده است. اما مرز بندی‌های سیاسی سبب شده که امروزه یک بلخی خود را ایرانی نداند. در شاهنامه هم، که تاریخ مدون و مردمی و مبنای هویت ملی ماست، دوران اساطیری و پهلوانی آن، در حوزه شرق ایران کنونی جای می‌گیرد. پس ضرورت دارد که دیدمان را وسیع‌تر کنیم و بزرگان فرهنگی‌مان را به نام زادگاهشان بخوانیم، نه نام‌های کنونی سرزمین‌های این حوزه فرهنگی.

این پژوهشگر خاطرنشان کرد: بر سر میراث ستیز کردن، کار خردمندانه‌ای نیست. شما به خانه هر افغانی که بروید، دیوان حافظ را خواهید دید. چون افغان‌ها حافظ را جدای از خود نمی‌دانند. شیراز برای یک افغانی، جزیی از قلمرو فرهنگی اوست. اگر چنین مسایلی را در نظر بگیریم، به همگرایی بیشتری دست پیدا خواهیم کرد. برای من افغانی دیدن اصفهان، دیدن بخشی از میراث فرهنگی خود است. برای شما ایرانی‌ها هم دیدن شهرهای افغانستان به همین گونه است. اما ضرورت دارد که از افغانستان، اطلاعات درستی در اختیار مردم گذاشته شود تا شناخت ایرانیان از کشور همسایه خود بیشتر شود.

شاهنامه و اوستا نیمی از گستره شرقی ایران را به تصویر می‌کشند
وی افزود: بر اساس اسنادی چون اوستا و شاهنامه، نیمی از ایران فرهنگی در شرق ایران بوده است. پس ایران فرهنگی، قلمرویی وسیع‌تر از ایران کنونی است. آن‌چه امروز بین ما جدایی می‌افکند، در گذشته مفهومی نداشته است. برای همین است که اگر می‌شد مولانا و سنایی را زنده کرد و از آن‌ها پرسید که افغانی هستید یا ایرانی؟ چشمانشان از حدقه بیرون می‌زد. چون مرزبندی‌های کنونی، در گذشته و در روزگار آن‌ها وجود نداشته است و خود را جزیی از یک حوزه فرهنگی می‌دانستند.

این استاد دانشگاه گفت: اگر حوزه فرهنگی ما ریشه در گذشته مدنی و باستانی ما نداشت، نمی‌توانست با وجود خلافت عباسی، رشد کند. زبان فارسی در قلمرو شرقی همواره زنده بوده است. متون یافته شده در تورفان به زبان دری است و حوزه مانوی در مشرق بوده است. اما هنرمندی پیشینیان ما در این بود که الفبای عربی را بگیرند و زبان فارسی را با آن الفبا بنویسند.

وی خاطرنشان کرد: فایده چنین کاری این بود که زبان اسلامی را زودتر فرا گرفتند. استعداد فرهنگی، که ریشه در گذشته مردم داشت، سبب شد که بسیار زود دست به تالیف کتاب بزنند. در قرن چهارم در همه زمینه‌های دانش بشری، مردم حوزه فرهنگی ایران، کار کرده و کتاب نوشته بودند.

مولایی یادآور شد: به هر حال این حوزه فرهنگی، ریشه‌ای هزاران ساله دارد. ما نمی‌توانیم بگوییم که پیش از اسلام، تمدن و فرهنگ نداشته‌ایم. اگر در این حوزه، استعداد پیش از اسلام وجود نداشت، نمی‌توانست به هویت زبانی خودش برسد. همین هویت بود که مردمان حوزه فرهنگی ایران را یاری داد تا با زبان فارسی، تولید فرهنگی کنند و آن‌چه از دانش روز نیاز داشتند، به زبان خود بنویسند. همآوایی ما با دین اسلام و تلقی که از قرآن، حدیث و عرفان پیدا کردیم، نتیجه ریشه دار بودن فرهنگ ایرانی بود.

وی افزود: نظیر چنین همآوایی را در زبان عربی نمی‌یابید. هنر پدران ما در این بود که زبان دین جدید را به زبان خود ترجمه کردند. البته این از نیاز مردم نیز برمی‌خاست چون آن‌ها زبان عربی را نمی‌دانستند. به همین دلیل است که زبان فارسی از قرن چهارم به بعد، زبان دوم تمدن اسلامی می‌شود.

زبان فارسی، زبان دین، دانش و احساس ماست
نویسنده کتاب «تاریخ احمدشاهی» گفت: تردیدی نیست که شاخص‌ترین جلوه فرهنگ ما، زبان فارسی است. زبان فارسی، زبان دین و دانش و احساس ماست. دیگر اقوام ساکن این سرزمین، همانند ترک‌ها و ازبک‌ها، هم هرگاه خواستند کتابی بنویسند، به زبان فارسی نوشتند. اتفاقا یکی از راه‌های همگرایی، توجه به آثاری است که اقوام دیگر به زبان فارسی پدید آورده‌اند. چون زبان فارسی، فقط میراث کسانی نیست که ایرانی‌اند.

وی افزود: کسانی مثل «ادوارد براون» چون ذهن تجزیه‌گرا و تفرقه‌افکنی داشتند، حمله اعراب، مغول و افغان‌ها را با هم مقایسه می‌کردند و از این راه سعی در جدایی میان مردم حوزه فرهنگی ایران داشتند. در حالی که شورش افغان‌ها یک قیام داخلی بود و نباید آن را حمله بیگانگان به ایران دانست. اگر می‌خواهیم حوزه فرهنگی را نگهداریم، باید به تاریخ گذشته، درست‌تر نگاه کنیم.

جدایی میان ساکنان حوزه فرهنگی لطمات جبران‌ناپذیری داشت
نویسنده کتاب «پادشاهان متاخر افغانستان» یادآور شد: جدایی میان ساکنان حوزه فرهنگی ایران، سبب می‌شود که افغان‌ها خود را از ایران جدا بدانند. تا همین هشتاد نود سال پیش ماه‌های ایرانی فروردین، اردیبهشت و خرداد و... در نزد افغان‌ها رایج بود، اما هنگامی که جدایی‌های فرهنگی پدید آمد، آن‌ها نام‌های جدی، سرطان، جوزا، میزان و... را بر ماه‌های سال گذاشتند تا خود را از ایران جدا بدانند.

وی افزود: این را هم باید دانست که رفت و آمد میان مردم ایران و افغانستان، باعث عمیق‌تر شدن پیوندهای فرهنگی می‌شود. چون مردمی که در حوزه فرهنگی ایران زندگی می‌کنند، با یک زبان مشترک سخن می‌گویند. البته با همه مشکلاتی که امروزه در افغانستان وجود دارد، خوشبختانه رفت و آمدها زیاد است.

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: در کابل اگر بدانند ایرانی هستید، نه تنها در خانه خود را، بلکه درهای دل‌هایشان را به روی شما می‌گشایند. چون ایرانی‌ها و افغان‌ها، سنت‌ها و خصلت‌های فرهنگی یکسانی دارند. از سویی دیگر، اگر دانایان فرهنگی دو کشور در کنار هم بنشینند و از مشترکات سخن بگویند، پیوندهای فرهنگی نیز مستحکم‌تر خواهد شد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید