شاهنامه
ارج و ارزش نام در باورهای باستانی فراسویی بوده است
- شاهنامه
- نمایش از شنبه, 11 شهریور 1391 06:59
- بازدید: 5964
شاهین آریامنش
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در دی و بهمن ماه 1389 خورشیدی رشته نشستهای شاهنامه پژوهی برگزار کرده بود که در این نشستها استاد میرجلال الدین کزازی شاهنامه پژوه و استاد برجستهٔ ادبیات دربارهٔ شاهنامهٔ فرزانهٔ فرهمند توس ابوالقاسم فردوسی – که ویل دورانت او را در میهندوستی بیهمتا میداند- سخن میگفت. اگر چه زمان زیادی از برگزاری این نشستها میگذرد اما از آن روی که سخنان دکتر میر جلال الدین کزازی دربارهٔ شاهنامه، این نامهٔ سپند و ورجاوند ایرانیان، بسیار ارزنده است، گزارشهایی از این نشستها فراهم شده که در چند پاره در ایرانبوم منتشر میشود.
استاد میرجلال الدین کزازی دربارهٔ نامگذاری پسران فریدون پس از اینکه آنها با دختران سرو عروسی می کنند و نامی نو بر آنها نهاده میشود گفت: تنها در داستان فریدون است که با چنین هنجاری فرهنگی روبرو می شویم. آنچه از بیتهای استاد در این داستان بر می آید گویا که این پسران و همسران تا پیش از پیوند و پیوکانی (=عروسی) نامی نداشته اند. در بخشهای دیگر شاهنامه به چنین رسم و راهی باز نمی خوریم و در آبشخورهای دیگر هم من نشانی از آن ندیدهام.
وی افزود: اما میتواند بود که این آیین بازتاب هنجاری، راه و رسمی بسیار کهن باشد که در این بخش از این داستان فریدون به یادگار مانده است. یک نکته این است که نمیتوان پذیرفت این برنایان تا پیش از پیوند زناشویی نامی نداشتهاند زیرا که به هر روی هر انسانی نامی میتوانست داشت تا بتواند بدان نام بخوانند. آنچه من میاندیشم آن است که شاید پس از پیوند، بر داماد و عروس نامی نو مینهادند و نام پیشین کاربرد خود را از دست می داده است.
نویسندهٔ «سوزن عیسی» گفت: دربارهٔ چرایی این نام گذاری میتوان گفت که در باورهای باستانی نام ارج و ارزشی فراسویی، سرشتین، پدیدارشناختی داشته است. ما امروز میانگاریم که نامی که به کسان نهاده میشود بازبسته به باب و مام آنان است. پیشینیان ما چنین دیدگاهی دربارهٔ نام نداشتهاند؛ باورشان بر آن بوده است که پیوندی تنگ و ساختار ناگزیر در میان نام و نامور هست، به گفتهای دیگر هر کسی میباید همان نامی را باید داشته باشد که بر او نهاده است یعنی چنان که هر انسانی ویژگیهایی دارد که از آن اوست نام هم ویژگی هست که هر کس به تنهایی از آن برخوردار است. خواست ما نام کهین است که نشانهٔ من است و ما با آن از دیگران جدا میشویم.
وی تصریح کرد: در دستان گونهای تازی هم این باور بازتافته است که «الاسماء تنزل من السماء» یعنی نامها از آسمان فرود میآیند. درست است که نام را پدر و مادر بر فرزند مینهند اما این نامگذاری در باور پیشینیان بر پایهٔ گونهای الهام انجام میگیرد، نیروهایی در کارند که پدر و مادر را وا می نهند که فلان نام را بر فرزند خود بنهند. از این روی بر پایه ی باورهای باستانی نام برترین، نزدیکترین نشانه و نماد هر کس می بوده است. هستی نامور به شیوه ای رازآلود، جادوانه، فراسویی در نام او نهفته شمرده میشده است. از همین روست که بزرگترین آسیب جای هر کس نام او پنداشته میشده است. اگر ما بخواهیم آسیبی به دیگری برسانیم و بر او چیرگی بجوییم می توانیم این کار را به نام وی انجام بدهیم. کسانی هستند که به افسون باورمندند که نزد این کسان، نخستین راه و روش برای اینکه کسی را بیفسایند، بر او چیرگی بیابند نام اوست. برای افسونگری نام کهین نیاز است چرا که باور بر این است که همه ی هستی نامور در نام او می گنجد.
کزازی ادامه داد: اگر نام کسی را بدانیم بر او برتری می توانیم یافت، یکی از هنجارهای پهلوانان فرو پوشیدن نام است که در شاهنامه نمونه هایی بسیار از آن داریم. اگر هماورد نام پهلوان را بپرسد آن پهلوان نام خود را به او نخواهد گفت زیرا اگر هماورد نام او را بداند به گونه ای بر او چیرگی یافته است. آسیب جایِ برترین پهلوان نام اوست و پیداست که او را از دشمن پنهان می دارد اگر پهلوانی نام خود را به هماورد بگوید رفتاری بی هنجار انجام دهد نشانه ی آن است که آن هماورد را به هیچ گرفته است و او را براستی هماورد خود ندیده است که یک نمونه در داستان رستم و سهراب دیده می شود. هنگامی که سهراب پهلوانی جوان اما ناشناخته و گمنام به دژ سپید می تازد و نخستین روبارویی او با ایرانیان هنگامی است که فرمانده این دژ هژیر به نبرد با سهراب می رود که هژیر پهلوانی است بزرگ و نامدار، از گودرزیان است از نامبردارترین دودمان پهلوانی ایران پس از دودمان گرشاسب. گودرز هفتاد و اند فرزند و نواده ی خود را در نبردهای ایران و توران از دست می دهد هنگامی که نخست بار پهلوانی از ایران که هژیر است با سهراب روبارو می شود، سهراب او را خار می دارد و به آیین پهلوانی رفتار نمی کند هنگامی که سهراب از او می پرسد که کیست؟ نامش چیست؟ نامش را بی درنگ بر او آشکار می دارد اما هنجار این است که نام را می باید از هم نبرد نهان داشت.
وی خاطرنشان کرد: هنوز هم دیده می شود مردانی که خوی و خیم کهن و ترادادین (=سنتی) دارند به آسانی نام پرده گیان خود را به بیگانگان نمی گویند. اگر به چنین مردی بگویید که همسرت یا دخترت چگونه نامیده می شود به گمان بسیار پاسخ نخواهد داد بر خواهد آشفت خواهد گفت با نام پرده گیان من چه کار. اگر در رهگذار بروید بیگانه ای راه را بر شما ببندد و ناگاه بگوید نامت چیست؟ به گمان بسیار پاسخ نخواهید داد. در ناخودآگاهی ما آن کارکرد فراسویی و رازآلود نام هنوز به گونه ای زنده است هر چند در خودآگاهی بدان نمی اندیشیم باور نداریم.
نویسندهٔ پارسا و ترسا گفت: در پارهای از دبستانهای نهانگرایانه، آیین های راز، رازآموزان دو نام می داشته اند یکی نامی که به هنگام زادن بر آنها نهاده می شده است یکی نامی که در آن هنگام که شایستگی آن را می یافته اند که در گروه همرازان پذیرفته بشوند، به آنان داده می شده است، در آیین مهریان چون مهرپرست از دروازه ی خورشید می گذشته است تا دیگر بار به آسمان و به جایگاه نخستین خود باز گردد نامی نو بر او می نهادند. چرا؟ چون انسانی نو شده بوده است. آن انسان پیشین براستی از میان رفته بوده است در پی مرگ در زندگی که آرمان نهانگرایان است.
وی گفت: نازنین غزنین، سنایی چنین سروده است:
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر نی زندگی خواهی که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
یا مولانا بارها اندرز داده است که: بمیرید بمیرید در این عشق چو میرید همه روح پذیرید
مولانا ما را به خود کشتن فرا نمیخواند. میگوید به تن بمیرید تا به جان زندگی دوباره ی جاودان به دست بیاورید. کسی که به تن می میرد نام پیشین خود را نیز می میراند پس نیاز دارد به نامی نو. در پاره ای از آیین ها برخی کسان دو نام دارند یکی نامی است در شناسنامه نوشته شده است دیگر نامی است آیینی. پس نام نو نشانه ی زندگانی و هستی نو است.
وی ادامه داد: یکی از بزرگترین رخدادها در زندگی آدمی اگر آنرا بزرگترین رخداد ندانیم پیوند و پیوکانی (=عروسی) است زیرا که کاری است بسیار باریک، دشوار با دنباله ها و پیامدهای پایدار. شما می خواهید سالیان بسیار از زندگانی را در کنار دیگری بگذرانید با او همباز بشوید کاری آسان نیست. هنجارهای امروز را سنجه و پایه نگیرید در گذشته اگر دختر و پسری با هم پیوند می گرفته اند این پیوند در چشم آنان پیوندی بود که به آسانی نمی توانستند آنرا بگسلند به همان سان که باور بود که هر کس نامی دارد که ویژه ی اوست این باور هم کارایی داشت که هر کس جفتی دارد که او را می بایدش جست. اگر به بیراهه در افتد و بر خطا بیفتد و آن جفت راستین خود را نیابد کار از همان آغاز تباه خواهد شد. جفتی که با او هم اختر است. پس پیوند زناشویی آنچنان که امروزیان می انگارند این نیست که بروید و در دفتری شما را چونان زن و شوهر بنویسند یا پیشوایی دینی بیاید و باژی و وردی بخواند و شما زن و شوهر شوید. پیوندی فراسویی، رازآلود، ناشناخته، بیرون از خواست ما در کار است پس مایه ی شگفتی نیست که هنگامی که به چنین پیوندی می رسیم بینگاریم که انسانی نو شدیم می باید نامی نو بر ما نهاده بشود چون رخدادی است که بازتاب و کارکردی بنیادین بر زندگانی ما می نهد شاید هیچ رخدادی دیگر را نتوان از این دید با پیوند زناشویی سنجید.
این شاهنامه پژوه گفت: اگر فریدون بر پسران خود هنگامی که با دختران سرو پیوند میگیرند نام می نهد به همان سان بر آن دختران نیز می تواند به چنین آیین و باوری باز گردد. نام آن دختران هم در شاهنامه آمده است. به هر روی سرشت و ساختار این آیین و هنجار به گونه ای است که می توان برآن بود از روزگاران کهن در شاهنامه به یادگار مانده است. اگر به این نکته هم بیندیشیم که فریدون از دید نمادشناسی استوره ای چهره ای هندو ایرانی حتا فراتر از آن هندو اروپایی است بیشتر بدین دیدگاه گرایش خواهیم یافت. در جستاری آشکار داشته ام که فریدون همتایی در استوره های یونانی دارد که برآمده از این شهریار نمادین شاهنامه می توان بود پرسه یا پرسه اوس حتی نام این پهلوان گویای پیشینه ی کهن و ایرانی اوست. پرسه اوس از پارس، پارسه به یادگار مانده است پس این آین می تواند به روزگارانی بازگردد که هنوز آن جدایی ها در میان تیره های آریایی پدید نیامده بوده است.