دیدهبان خلیج فارس
در معرفی تاریخ و فرهنگ ایرانی به جهانیان، کمکاری کردهایم
- ديده بان خليج فارس
- نمایش از دوشنبه, 27 آبان 1392 08:48
- بازدید: 4447
برگرفته از روزنامهی اطلاعات برونمرزی (21 تیر 1387)
دکتر علیاکبر عبدالرشیدی
این روزها بحث در مورد نام خلیجفارس دوباره بر سر زبانها افتاده است. علّت آن شاید برگزاری کنفرانسی در شهر دورهام انگلیس بوده است که در آن گروهی از باستانشناسان برجستهی جهان به مسایل باستانشناسی تاریخی و پیش از تاریخ در خلیجفارس توجه کرده بودند.
بحث در مورد نام خلیجفارس، مدتهاست که در محافل انگلیسیزبان و عربی جریان دارد و کمتر کسی است که نداند ریشهی تحریفهایی که در مورد این نام تاریخی وجود دارد، سیاسی و برخاسته از مواضع مغرضانه، نژادپرستانه و خصمانه علیه ایران است. شاید به خاطر داشته باشیم که در تاریخ اخیر، اولبار در دهه 1960 سرهنگ جمال عبدالناصر، رییسجمهور وقت مصر، از نام مجعولی غیر از خلیجفارس در مورد این آبراه مهم و تاریخی اسم برد. وجههی ضدصهیونیستی ناصر، دشمنی او با رژیم شاه و نقش وی در کودتا برای سرنگونی حکومت ملکفاروق در مصر در آن سالها آنقدر تأثیرگذار بود که کسی فکر نکرد این ابداع چندشآور در مورد هویت خلیج فارس، سالها بعد ملعبهی دست دشمنان آن روز ناصر هم خواهد شد تا از آن علیه ایران استفاده کنند.
به شهادت دایرتالمعارفهای معتبر جهانی، در متنهای تاریخی از آبراهی واقع در غرب اسکندریه یعنی همان دریای سرخ امروزی به نام خلیج عرب نام برده شده است. برای مثال، در دایرتالمعارف کلمبیا و هاچینسون آمده است: خلیج عرب در شمال غرب خلیج عدن و بین مصر، سودان، اتیوپی و اریتره واقع است. در شمال این خلیج عقبه و سوئز قرار دارند.
جای تعجب است که مصریها حاضر شدند نام تاریخی آن دریا را فراموش کنند و این نام را به نقطهی دیگری از جهان اطلاق نمایند. عدهای دلیل این رفتار را در اندیشهی پانعربیسم میجویند.
پانعربیسم اول بار در سال 1915، ذهنِ شریفحسین، امیر مکه را به خود مشغول کرد. در دههی سی، قسطنطین زریق، زکی الارسوزی و میشل عفلق، این اندیشه را در قالب یک ایدئولوژی ملیگرای عربی به نام بعث مدوّن کردند. میشل عفلق یک مسیحی بود و با طرح تفوّق عربیّت بر اسلامیّت، قصد تضعیف هویت اسلامی ملتهای عرب را داشت.
ناصر هم پانعربیسم را به عنوان اندیشهای سکولار و ملیگرای عربی سرلوحهی برنامهی عملی خود قرار داد. در منطق سرهنگ عبدالناصر، میشل عفلق و همفکران آنها هر چیز که بوی اسلام میداد الزاماً عربی بود. خلاصه اینکه در نظر آنها جهان یا عربی بود و یا غیرعربی. فکر پانعربیستی ناصر و عفلق آنقدر پخته و عمیق نبود که نقش مصریها، تونسیها، مراکشیها، هندیها، ترکها و ایرانیها را در گرویدن به اسلام و ایفای نقش پیشقراولی در اشاعهی اسلام و تکوین و تکامل فلسفه، حکمت، ادبیات و به طور کلی علوم و فرهنگ اسلامی به رسمیت بشناسد. اما آیا آنها شاید نمیدانستند که دانشمندان ایرانی، که مسلمان بودند اما عرب نبودند، با الهام از اندیشههای متعالی اسلامی چه سهمی در پیشرفت علم و تمدن بشری داشتهاند؟
صدامحسین، نوچهی همین اندیشهی پانعربیسم عفلقی هم ایرانیان را غیرعرب و غیرمسلمان میخواند و جنگ هشتسالهی خود را به عنوان جنگ علیه مجوسها توجیه میکرد. در نظر او مسلمان غیرعرب اصالت نداشت. این نگاه نژادپرستانه در برخی از نوشتههای مستقل به عنوان نگاهی ملهم از فاشیسم و نازیسم نامیده شده است.
در سایهی اندیشهی پانعربیستی، از همان سالها و حتا در حیات ناصر تحریفهای تاریخی زیادی آغاز شد. حکیم عمر خیام نیشابوری در همان سالها عرب خوانده شد. در همان ایام بود که از شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی و مولانا جلالالدین بلخی (رومی) هم بهعنوان عرب یاد شد.
در سایهی تحولات سیاسی و نظامی دهههای 1960 و 1970 در جهان عرب، اندیشمندان غربی هم به فکر مطالعهی دوبارهی تاریخ جهان اسلام و جهان عرب افتادند. در این بین، نویسندگان عرب با نوشتههای خود تأثیر فراوانی بر روشنفکران غربی گذاشتند و رفتهرفته اصطلاحات مجعول به استناد ذکر شدن در منابع عربی وارد دایرتالمعارفها و منابع غربی شد.
غفلت دانشمندان، نویسندگان و پژوهشگران ایرانی در تولید، چاپ و انتشار انبوه آثاری، به زبان عربی و زبانهای اروپایی، که هویت تاریخی ایرانی خیام، سعدی و مولانا را تصریح کند باعث شد که کتابخانههای جهان کم کم از مستندات ایرانی خالی و از مستندات پانعربی انباشته شد. ما به اندازهی کافی ننوشتیم و فقط به سر تکان دادن بسنده کردیم. در این نیم قرن هر دانشجویی که در مغربزمین به سراغ کتابخانهای رفته و قصد مطالعهای را در باب ایران داشته است به منابعی برخورد کرده که نامهای مجعول را در قالب و لفاف فریبندهای در اختیار او قرار دادهاند. دانشجویان دیروز که خود امروز صاحبان قلم و بیان شدهاند و برخی از آنها در مسندهای بلندمرتبهی جهانی هم قرار گرفتهاند گاه ناخواسته از خواندههای مخدوش دیروزی به عنوان حقایقی که در ذهنشان نقش بسته استفاده میکنند. طبعاً در این میان مغرضان سیاسی آگاهانه از ناآگاهی تاریخی این افراد بهره برده و میبرند.
مشکلِ تحریف تاریخی نام خلیجفارس مشکل ما ایرانیان است. برای آن افریقایی یا حتا اروپایی چه فرق میکند آبراهی را به قول اعراب جبلالطارق بخواند یا به قول انگلیسیها جبرالطار؟ برای او چه تفاوت دارد که جزیرهای را در جنوب اقیانوس اطلس به قول انگلیسیها فالکلند بخواند یا به قول اسپانیاییها مالویناس؟ او حتا مشکلی نخواهد داشت که مجسمهی اسفینکس را ابولهول بخواند. پس در نظر او خلیجفارس هرچه باشد، باشد.
ما امروز وظیفه داریم که در مورد نام و هویت خلیجفارس و هویت بسیاری از مفاخرمان دست و دلبازی به خرج دهیم و با تهیه، چاپ و توزیع گستردهی آثاری از بروشور، نقشه و کتاب گرفته تا اطلسهای رنگی بزرگ این هویتها را برای نسل امروزی در سراسر جهان تعریف کنیم. اگر دیر بجنبیم خدای ناخواسته این تحریف تاریخی رفتهرفته به یک حقیقت تاریخی بدل خواهد شد.
تحریف پیشنهادی سرهنگ عبدالناصر و پانعربیستهای دیگر هرگز مورد تأیید سازمان ملل متحد قرار نگرفته است. برخی از کشورهای غربی با وجود شیطنتهای مغرضانه، در مکاتبات رسمی و دیپلماتیک خود هنوز از نام خلیجفارس استفاده میکنند. در محافل علمی که وزن علمی و پژوهشی بالایی دارند هرگز به جز خلیجفارس استفاده نشده است. این همه، پشتوانهی خوبی برای تحرکات فرهنگی ماست.
چندی پیش استادان بخش مطالعات عربی و ایرانی دانشگاه اگسیتر در انگلستان گله میکردند که به شدت دچار کمبود کتابهای مرجع و به خصوص نقشههای ایرانی هستند. نسبت کتابها و نقشههای اهدایی برخی کشورهای عربی به این دانشگاه بسیار بیشتر از آن است که از منبع ایرانی خریده باشند. این عدم تناسب را گاهگاهی در مراکز ایرانشناسی دیگر اروپا هم میبینیم. ما میتوانیم با هدیه دادن کتابهای مرجع و معتبر، این موازنه را به نفع تاریخ و فرهنگ ایرانی تغییر دهیم و هزینههای بعدی خود را کاهش دهیم.
ما کتاب، نقشه و مستندات تاریخی کم نداریم. مشکل ما این است که انتظار داریم جهانیان خود برای کشف حقیقت پیشقدم شوند و با پرداخت هزینه این آثار را تهیه کنند و به حقیقت پی ببرند. برخی از این آثار منحصر به فرد است. باید نسبت به چاپ گسترده آن اقدام کرد.
این همان نگاهی است که در گردشگری هم داریم. در چنین موضوع مهمی وظیفهی ما پر کردن کتابخانههای جهان با مستندات تاریخی معتبر است. مسؤولان فرهنگی ما که در خارج از کشور شاغلاند با داشتن دغدغهای به نام اهمیت دادن به میراث و هویت تاریخی ایران، باید در این زمینه تلاش کنند. نیاز پژوهندگان و کتابخانههای جهان را شناسایی کنند و این نیاز را مرتفع سازند. مگر هدیه دادن مجموعههایی از این نوع کتابهای مرجع به کتابخانهها و مراکز پژوهشی جهان چقدر هزینه در بر خواهد داشت؟