شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها نگاه روز ما نباید خیلی چیزها را بدانیم

نگاه روز

ما نباید خیلی چیزها را بدانیم

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 85، سال سیزدهم، بهمن و اسفندماه 1393، رویه 16

محمد اسماعیل حیدرعلی (محمد حیدری)


هیات تحریریه لوموند دیپلماتیک ( ماهنامه ) بعد از قتل عام کارکنان هفته نامه شارلی ابدو وگروگان گیری در یک فروشگاه ویژه یهودیان، یک پیام تسلیت روی نسخه الکترونیک آن گذاشتند. این پیام فقط تسلیتگوئی نبود، بلکه در فراز دوم آن به ریشه‌های این گونه رویدادهای دهشت افکنانه با زیرکی ویژه این نشریه مستقل فرانسوی اشاره شده بود: نظریه برخورد تمدنها، شعار مبارزه با تروریسم و نابودی آزادیهای همگانی در غرب زیر پوشش این بهانه‌ها.

ابتداپیام تحریریه لوموند دیپلماتیک را بخوانید و سپس به یاد آوریهای کوتاه من توجه فرمایید :
« هدف از قتل دسته‌جمعی در دفتر شارلی اِبدو، در روز چهارشنبه 7 ژانویه 2015، کُشتن روزنامه‌نگاران و طراحان مجله به خاطر عقاید آنان بود. این کشتار، مدافعان آزادی بیان را سوگوار کرده و کلِ جامعه فرانسه را به وحشت انداخته است. کارکنان لوموند دیپلماتیک با تسلیت به خانواده‌ها و نیز دوستان قربانیان، با آنهااعلام همبستگی می کند.

این کشتار، با استراتژی تنش و هراس افکنانهای گره خورده است که متاسفانه عناصرش را میشناسیم: تعصب شبه دینی، فراخوان به «جدال تمدن ها»، نابودی تدریجی آزادیهای همگانی به بهانه‌ی خیالی تامین امنیت همگان و پیروزی در «جنگ علیه تروریسم».


نبردی سرنوشت ساز در گرفته است. داو این نبرد، تعیین خطوط گسست در فرانسه است. آتش افروزان قصد دارند با تقابل بخش هائی از جمعیت با این خطوط بر پایه تبار، فرهنگ و دین آنان، در اروپا دسته بندی ایجاد کنند. ما همه تلاش خود را به کار خواهیم بست تا در یک سوی سنگربندی‌ها، همه‌ی طرفداران یک جامعه آزاد شده گرد هم آیند، جامعه ای که روزنامه نگاران و گرافیست های شارلی اِبدو نیز به خاطر آن مبارزه می‌کردند. »

* * *

پس از دخالت نظامی نابخردانه اتحاد جماهیرشوروی در افغانستان، اعلام جنگ ستارگان از سوی رونالد ریگان و زمینه‌سازی برای فروپاشی شوروی و اعلام جهان تک قطبی، نظریه پردازان و استراتژیستهای غرب (به رهبری آمریکا) برنامه‌هایی را بر مبنای رهنمودهای نظریه پردازانی که سرشناس‌ترین آنها ساموئل هانتینگتون و برنارد لوئیس هستند، طراحی کردند. آن چه در سه دهه اخیر برجهانیان گذشته، دقیقا منطبق است بر رهنمودهای همین دو تن.

 ساموئل هانتیگتون در اثر معروف خود با نام برخورد تمدنها چنین رهنمود می‌دهد:

( برخورد نهایی تمدن کاتولیکی با دیگر تمدنها اجتناب ناپذیر است. محل آغاز این برخورد آن جایی است که مرزهای تمدن کاتولیکی با تمدن مسیحیت ارتدوکسی و جهان اسلام قرار دارد ).

 و ما دیدیم این برخورد اندکی پس از فرو پاشی شوروی، در یوگسلاوی ( مرزآغازین تمدن ارتدوکسی ) با اتریش ( آخرین مرز تمدن کاتولیکی ) روی داد. به راستی اکنون چه کسی وقایع خونبار و دهشت انگیز بالکان در دهه 90 قرن میلادی گذشته را به یاد دارد و متوجه این نکته است که یک کشور بنام یوگسلاوی پاره پاره شد؟

در جای دیگری از جهان، پیش از فروپاشی شوروی، و به بهانه مبارزه با ارتش سرخ، مدارس مذهبی  زنجیره‌ای حقانی پاکستان، که بازمانده از دوران استعمار بریتانیا بر شبه قاره هند است، به صورت مراکز تربیت افراطی ترین جنگجویانی در آمد که بعدها هسته گروههای متعدد تروریستی دیگری شدند که اکنون در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا با نامهاو مرامهای گوناگون بذر مرگ و ویرانی افشانند.
رهبری اجرایی این تروریست پروری را نیز کسی بر عهده داشت که خود و خاندانش  ( خاندان بن لادن ) غیر از وابستگیهای دیگرشان با مقامات ارشد و نهادهای مختلف آمریکا، با خانواده بوش شریک و دوست بودند. و از همین رو، پس از رویداد 11 سپتامبر، بوش پسر بر خلاف مقررات کشورش، همه اعضای خانواده بن لادن را شبانه از امریکا به بیرون فرستاد.
شرح این که چگونه با پول عربستان سعودی ( این دموکرات ترین متحد آمریکا در منطقه !! ) و از مسیر صرافی‌های معاف از نظارت بر پول شویی امارات، نیازهای مالی، و از مسیرهای دیگر سلاح مورد نیاز مدارس تروریست پرور حقانی نامین میشد، و سازمان اطلاعات ارتش پاکستان چگونه این تروریستها را آموزش میداد، در این مختصر نمیگنجد و چون نمیگنجد، امکان این هم نیست که شرح دهم کارهای این گروههای تروریستی در راستای اجرای دکترین برنارد لوئیس است که آن را در سال 85 و در مقالهای که در شماره 34 همین مجله خواندنی چاپ شد، تشریح کردم ( این مقاله که نشان می‌دهد هدف خلق گروههای تروریستی  به جان هم انداختن کشورهای منطقه و ایجاد جنگهای دایمی در خاورمیانه و شمال آفریقا است در چند سایت هم بازتاب یافت ).

 اما کسانی از نسل من که این رویدادها را دنبال میکردند، آن ماجراها را دیده‌اند، پی گرفته‌اند و از یاد نبرده‌اند. از این رو، برخلاف نسل میانه سال و جوان، ما تعجب نمی‌کنیم که عکس نماینده قطر را در میدانی در یک شهر سوریه  ببینیم که در حال پرداخت حقوق ماهیانه تروریست‌ها استخدام شده از 72 ملت است. ما از نقش ترکیه در خلق داعش هم شگفت زده نمی‌شویم، ما از سکوت رسانه‌های غربی ( و به تبع آنها، دیگر رسانه‌های جهان که هر یک به نوعی در کنترل مراکز قدرتهای جهانی یا منطقه ای و یا حتی درون مرزی هستند ) در برابر ریشه‌های وقایع لیبی، افغانستان، عراق، سومالی، نیجریه و... نیز شگفت‌زده نمی‌شویم؛ زیرا دیده‌ایم چگونه رسانه‌های جهان را به مالکیت سرمایه سالاران و مراکز نامرئی قدرت در آوردهاند تا صدای حقیقت در نطفه خفه شود.

ما از این که با نوشتن این گونه مطالب و واگویه حقایق، از سوی کسانی متهم به خیال پردازی و یا اسیر توهم توطئه بودن، بشویم نیز شگفت زده نمیشویم. زیرا میدانیم قدرتهای مسلط، بنا را براین گذاشتهاند که در ظاهر خود را نگران به خطر افتادن آزادی بیان، عقیده و دیگر آزادیها نشان دهند، اما در عمل کاری کنند که جهانیان از حقیقت نا آگاه بمانند. آری... واقعیت این است که شما نباید خیلی چیزها را بدانید  و اگر چند رسانه مستقل اما کم توان باقیمانده نیز حذف شوند، من و کسانی چون من هم محکومیم که از هیچ امری سر در نیاوریم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید