گزارش
اين نو سقف مينا
- گزارش
- نمایش از چهارشنبه, 23 فروردين 1391 05:39
- دکتر محمدرضا توکلى صابرى
- بازدید: 3741
محمد رضا توكلى صابرى
زمين در جنب اين نو سقف مينا چو خشخاشى بود بر روى دريا
تو خود بنگر كزين خشخاش چندى سزد گر بر بروت خود بخندى
«نظامى گنجوى»
به بالا نگريستم. اين نو سقف مينا بالاى سرم پردهاى سياه كشيده بود كه هزاران نقطه روشن از آن بر زمين نور مىپاشيد. به زمين نگريستم. موج پس از موج مىرسيد و به پاهايم مىكوبيد. پاهاى برهنهام را از آب بيرون آوردم و برشنهاى ساحل گام گذاشتم. ذرات شن همانند دانههاى خشخاش بر پاهايم چسبيده بودند. شعر را دوباره با خود زمزمه كردم. در فاصله زندگى نظامى و من تصوير اين عظمت بينها يت بزرگتر و فاصله خردى انسان با عظمت طبيعت بسيار وسيعترشده بود. زمين در مقابل اين نوسقف مينا واقعا بسياركمتر از يك دانه خشخاش بود.
حدودهشتصد سال پيش از اين احتمالا نظامى در شبى اين چنين همانند من ببالا نگريسته بود و اين اشعار را در وصف عظمت طبيعت سروده بود. او با دانش محدود زمان خود مقايسه جالبى كرده بود و در برابر اين عظمت مرعوب شده بود. اما بايد دانست نسبت بين كوچكى خشخاش وبزرگى دريا در فاصله اين هشت قرن بسى عظيمتر شده است.
بر طبق دانش زمان نظامى، زمين مركز جهان بود و خورشيد و ماه و ستارگان بر دور آن مىچرخيدند. آسمان از هفت طبقه تشكيل شده بود. ماه و خورشيد بهمان اندازهاى كه چشم عادى و غير مجهز به وسايل دوربين مىبيند بودند. يعنى حدود كم و بيش نيم مترى قطر نداشتند. بسيارى فكر مى كردند كه ماه از جنس پنير ساخته شده است. زمين مسطح بود و جهان از شرق به چين و از غرب به روم ختم مى شد. البته در اين فاصله اقوام وحشى ياجوج و ماجوج زندگى مى كردند كه هنوز ايمان نياورده بودند. زمين بر روى شاخ گاوى قرار داشت و آن گاو هم بر روى يك لاك پشت ايستاده بود. معمولا جغرافياى عالم بهمين جا ختم مى شد و كسى هم چيزى نمىپرسيد. اگر اذهان كنجكاوى هم بودند كه بپرسند كه پس لاك پشت روى چه چيزى قراردارد. به آنها گفته مى شد كه تا پائين پشت سرهم لاك پشت روى لاك پشت قرار دارد! در آن زمان مفهو مى از فاصله هاى عظيم به مقياس سال نورى (فاصله اى كه اگر نور با سرعت ٣٠٠ هزار كيلومتر در ثانيه به پيمايد يك سال طول مى كشد تا آن مسافت را طى كند) نبود.
هشتصد سال سخت كوشى دانشمندان ملل مختلف پس از نظامى و بازپرسى طبيعت توسط آنها نتايج خوبى ببار آورده بود. بهمين علت شخص ديگرى كه اكنون به اين نو سقف مينا مىنگريست احساسى متفاوت از نظامى پيدا مىكرد. زيرا ديدگاه او ديگر آن ديدگاه محدود نظامى نبود.
آن نقاط درخشان در اين نو سقف مينا جهانهاى ديگرى هستند. كراتىكه بر خلاف زمين اتمسفرى از اكسيد كربن و اسيد سولفوريك دارند. كراتى مذاب با طوفانهائى آتشين كه ميتوانند تمام زمين را در خود فرو بلعند. كراتى سرد و منجمد، ساكت و خموش. كراتى با آتشفشانهائى داغ كه غبارهاى سنگينى را در آسمان بدون هوا مى فشانند. كراتى با صحارى سرخرنگ كه وقتى از اين زمين به آنها مى نگريم چونان نقطه هاى روشنى بنظر مىآيند. همانطور اگر كسى از يكى از اين كرات به زمين بنگرد نقطه كوچك آبي رنگى را خواهد ديد كه در ميان بيليون ها ستاره بدور خود و خورشيد مى چرخد.
بعضى ديگر از آن نقطه هاى روشن در اين سقف مينا، ستاره هائى هستند كه نورشان هزاران بار بيشتر از خورشيد ما زمينيان است. جرم بعضى از آنها به اندازه خورشيد است (جرم خورشيد ٣٣١٩۵٠ برابر جرم زمين است)، اما آنچنان درهم فشرده شدهاند كه به اندازه كرهاى كوچكتر از زمين در آمدهاند. بعضى از آنها از آنهم فشردهتر شدهاند و جرمشان آنقدر متراكم شده است كه نزديك صفر رسيده است. درنتيجه قدرت جاذبه عظيمى يافتهاند كه هرچه در نزديكشان برسد آنرا جذب كرده و فرو مى بلعند. همانند سياهچاله هاى بى انتهائى كه هيچ چيزى آنها را پر نمى كند.
ستارههاى تپندهاى در اين گيتى بىانتها مىتابند و ستارگان ديگرى كه با انفجارهاى متوالى حرارت و نور عظيمى توليد مى كنند. اما پرتوهاى آنها چندين هزارسال نورى در راه است تا به زمين برسد. ستارگانى كه پس از انفجار هزاران سال پيش سرد و خاموش شدند و يا بكلى از بين رفتند اما تازه نورشان در پهنه آسمان مى درخشد و ما آنها را مى بينيم و تا هزاران سال ديگر نيز نورشان به ما خواهد رسيد و ستارگان ديگرى كه هنوز نورشان در راه است تا قرنها بعد به زمين برسد.
همين چند ستارهاى كه در اين نو سقف مينا در يك شب بى ابر و تاريك مى توان ديد حدود ٢۵٠٠ ستاره است كه نظامى هم حتما آنها را ديده بود. اين تعداد نمونه كوچكى است از سيصد بيليون (٣٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠) ستاره ديگرى كه دركهكشان راه شيرى قراردارند كه نظامى از آنها بى خبر بود و ما با تلسكوپ هاى قوى و امواج راديوئى از وجودشان اطلاع داريم. همان كهكشانى كه نور (اين سريعترين پديده مادى در جهان) به صد هزار سال نياز دارد تا از يك سر به سرديگر آن برسد. چرخش اين كهكشان بدور مركز خود ٢٠٠ ميليون سال طول مى كشد و منظومه شمسى كه خورشيد در مركز آن است و زمين كه بدور آن مىچرخد و نويسنده اين سطوركه بر كره زمين در پشت ميزش نشسته است همگى دراين بازى چرخ و فلك مانند شركت دارند. در فراسوى كهكشان ما چندين كهكشان كوچك ديگر وجود دارند كه چونان خوشه انگور به كهكشان ما پيوستهاند و هريك چندين بيليون ستاره دارند. در فراسوى خوشه كهكشانى ما خوشههاى كهكشانى ديگرى وجود دارند كه بعضى از آنها از چندين هزار كهكشان ساخته شده است. تلسكوپهاى ما بدنبال اين كهكشانها میروند تا ردى از آنها پيدا كنند. و آيا آنها را پايانى است؟
كهكشانهائى وجود دارند كه پيوسته در حال بسط هستند و از همديگر بسرعت دور مىشوند. انبساطى كه حدود ١۵ بيليون سال پيش از اين شروع شد. بهنگامى كه مجموع ماده جهان بشكل كره كوچكى بود كه با مه بانگى عظيم بيكباره منفجر شد. بدينسان بزرگترين انفجار عالم به وقوع پيوست و كهكشان ها به وجود آمدند. شايد روزگارى عكس اين جريان پيش آيد و انبساط عالم بتدريج كند شده و متوقف شود. سپس اين فرآيند معكوس شود و عالم حالت انقباضى خود را شروع كند و دوباره زمين و منظومه شمسى و كهكشان راه شيرى و هزاران كهكشان ديگر بهم فشرده شده و به همان كره كوچك و پر چگالى اوليه برسند. اين بسط و قبض شايد تريليون ها سال طول بكشد. خوشبختانه يا متاسفانه ما ناظر آن نخواهيم بود.
بار ديگر به زمين نگريستم. پاهايم را در آب گذاشتم تا موج پشت موج دانههاى شن را از پاهايم بربايد. سپس نظر ديگرى به اين نو سقف مينا انداختم. مريخ را در نظر آوردم. سيارهاى كه نزديك زمين و همانند آن به دور خورشيد مىگردد. امروز در اخبار تلويزيون ديدم كه چگونه ماشين كوچكى بنام «رهياب» در سطح آن در حال حركت و جستجو بود. اين ماشين كوچك توسط موشكى با سرعت ١۶٣٠٠ مايل درثانيه در مدار مريخ قرار گرفته بود و پس از هفت ماه و طى مسافت ٣١٠ ميليون مايل بر سطح مريخ نشسته بود. فرامين حركت و عمليات اين ماشين توسط امواج راديوئى از زمين، اين خشخاش كروى شكل، صادر مىشد. با اينكه امواج راديوئى با سرعت نور حركت مى كنند، يازده دقيقه طول مىكشد تابه اين ماشين متحرك برسد و فرامين اجرا شود. خبر اجراى هر فرمان صادره از سوى اين ماشين و ديدن تصاوير آن در زمين نيز ١١ دقيقه طول مىكشد، بنابراين خبر اجراى هر تصويرى كه در مركز فضائى نازا در كاليفرنيا بر صفحه تلويزيون ظاهر ميشد مربوط به بيست و دو دقيقه پيش بود و در اين فاصله زمانى معلوم نبود «رهياب» در چه وضعيتى است. اگر »رهياب« به سنگى برخورد مى كرد و يا از سنگى پرتاب مىشد هيچ كنترلى بر روى آن نبود و يازده دقيقه پس از وقوع خبرش به زمين مىرسيد و يازده دقيقه ديگر طول مىكشيد تا فرمان تصحيح حركت به »رهياب« برسد. «رهياب» علاوه بر عكسبردارى از سطح مريخ ماموريتهاى ديگرى نيز داشت مانند تجزيه شيميائى عناصر مريخ و ارسال اطلاعات حاصل به زمين.
اين پيشرفت در دانش و فن آورى در فاصله كوتاهى كه از سال ١٩۶١ اولين فضانورد به دور زمين گشت حاصل شده است. و انسان، اين كوچكتر از يك دانه خشخاش، هنوز بر غرور خود چيره نگشته است. قرار است كه اولين سفر دوطرفه در سال ٢٠٠۵ بسوى مريخ انجام شود و آدمواره ارسالى مقدارى از سنگهاى مريخ را با خود به زمين بياورد. البته پروازهاى متعدد ديگرى به مريخ و كرات ديگر در برنامه است. از جمله سفر ١٣ ساله در مسير بيش از ۴ بيليون مايل به سوى پلاتو و ماه آن كه دورترين سياره منظومه خورشيد است كه در سال ٢٠٠١ انجام خواهد شد.
اين ازجهان با ابعاد بزرگ. اما نظامى از جهان با ابعاد كوچك نيز بى خبر بود. از جهان ميكروارگانيسمها، ياختهها، اجزاء درون ياختهها مانند هسته، ريبوزوم، دى.ان.ا، ساختمان ملكولى، ساختمان اتمى، الكترون، پروتون، و اجزاء زير اتمى، و هزاران مسئله علمى وفرآوردههاى تكنولوژيك حاصل از آنها كه محصول چند قرن اخير، بويژه چند دهه اخير است.
همه اين دانش ها پس از نظامى و بيشتر آن در همين پنجاه سال گذشته حاصل شده است. اين گيتى پر عظمت چونان اقيانوس عظيمى است كه درياى نظامى نسبت به آن همانند قطره كوچكى مى ماند. جهان عظيمى كه اكنون تصورش را داريم حاصل كار هزاران دانشمندى است كه پس از نظامى به جهان آمدند، زيستند، و رفتند. اين جهان بسيار عظيم تر و وسيعتر از جهان كوچكى است كه او مى شناخت. و هنوز هم ما از وسعت و عظمت اين مجموعه بى انتها بىخبريم و بسيارى مانده است تا دانش آن را كشف كند.
نظامى با همان دانش محدود خود زمين را درمقابل عالم همچون خشخاشى در برابر دريائى مىديد و در اين ميان انسان را بسى حقيرتر مىپنداشت و توصيه مىكرد كه در مقابل عظمت طبيعت به غرور خود بخنديم. اما اكنون ما با جهانى بس عظيمتر و پيچيدهتر از زمان نظامى روبرو هستيم . اين جهان حاصل تلاش انسان براى فهميدن طبيعت و كنترل آن است. بايد به اين دستآورد افتخار كنيم و به آن مغرور باشيم. اين دستاورد آنچنان عظيم است كه بايد به خود حق بدهيم تا مغرور باشيم، بدون آنكه به بروت خود بخنديم.
بار ديگر لبخندى زدم اما نه بر بروت خود، و از دانش بشرى كه حاصل نژادها و نسل هاى متعدد انسانى است احساس غرور و سر افرازى پيدا كردم.
آرى، راه درازى آمدهايم، اما راه درازترى در پيش داريم.