پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر اندر پایه‌گذاری حزب توده به دست اداره اطلاعاتِ ارتش شوروی - 1

تاریخ معاصر

اندر پایه‌گذاری حزب توده به دست اداره اطلاعاتِ ارتش شوروی - 1

برگرفته از تارنمای ایرانچهر

 

خسرو شاکریخسرو شاکری*

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مدارکی که در مقاله مورد بررسی قرار گرفته‌اند ، به‌روشنی نشان می‌دهند که حزب توده، با دخالت اداره‌ی اطلاعات ارتش سرخ، مخلوق حکومت شوروی بود. بدین‌سان، این نظریه که این حزب همچون سازمانی اصیل که مستقلاً از جانب عناصر مترقی آزادشده از زندان رضاشاه تأسیس شد ، مت می‌شود... باید بلافاصله افزود که حزب توده، اگرچه از طریق ارتش سرخ به ‌وجود آمد، اما انعکاسی بود از خواست اصیل برخی - خواستی که از آن استادانه بهره‌برداری شد - از زندانیان سیاسی که خواستار ایجاد و رهبری یک حزب سیاسی مترقی بودند که نقش مؤثری، اگر نه تعیین کننده‌ای، در سرنوشت کشورشان ایفا کند.

 

بخش نُخُستین

تاکنون نظریه های گوناگونی در مورد پایه گذاری حزب توده در پائیز ۱۳۲۰، یعنی پس از اشغال ایران توسط متفقین و استعفای اجباری رضا شاه در آخر تابستان همان سال، عرضه شده اند. اصلی ترین تز مربوط به تأسیس حزب توده این است که در جلسهء پایه گذاری آن در منزل سلیمان میرزا اسکندری رستم علی اُف، که بعد ها در باکو خاورشناس شد، حضور داشت. این نظریه هم توسط طرفداران و هم مخالفان حزب توده تبلیغ شده است. این نظریهء نیندیشیده توسط آخرین دبیر اول حزب توده، نورالدین کیانوری[۱] و سپهر ذبیح در « دانشنامه ایرانیکا» هم عرضه شده است. یاد آوری این نکته در مورد این نظریهء افسانه آمیز، ضروری است که رستم علی اف در سال ۱۹۳۰ متولد شد و در هنگام تأسیس حزب توده بیش از یازده سال نداشت![۲]
با توجه به فضای محدود این مقاله، بس مهم است که در باره ی تأسیس حزب توده به یکی از نوشته های منتشره در غرب رجوع داده شود که اکنون مقام «مرجعیت» [۳] در تاریخ حزب توده را کسب کرده است. این اثر نکتهء زیر را در مورد پایه گذاری حزب توده اظهار می کند:

کریم نیک بین تقی ارانی آوتیس سلطان زاده

با پایه گذاری [حزب توده]، مؤسسان آن ریاست آن را به سلیمان میرزا اسکندری سپردند - شاهزاده ای تُندرُو که مورد احترام بود و در انقلاب مشروطیت رزمیده بود، به تشکیل حزب دموکرات در مجلس دوم[۴] مدد رسانده بود، کمیتهء مقاومت ملی را طی جنگ جهانی اول[۵] رهبری کرده بود، و از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۵ (سال تعطیل آن) در رأس حزب اجتماعیون قرارداشت.
نویسندهء این سطور ازین بخت استثنایی، اما محدود، برخوردار شد که در سال های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ به بایگانی های بین الملل کمونیست در مسکو دست یابد. اکنون با تکیه به اسناد غیر قابل انکار می توان به این موضوعِ مورد نزاع پرداخت، به ویژه در پرتو روایت های متضاد و فصلی ای که از سوی خود حزب توده عرضه شده اند. آنچه در پی خواهد آمد، خلاصه ی شرح پایه گذاری حزب توده بر اساس اسنادی است که در بایگانی های بین الملل کمونیست یافته ام. در ضمن، هرگاه که لازم آید، به اسناد منتشر شده نیز ارجاع داده خواهد شد. به خاطر ماهیت مورد نزاع این موضوع ، از اسناد شوروی ها  نقل قول های مفصلی آورده خواهد شد، تا هرگونه تردیدی زدوده شود.


دستِ ادارۀ اطلاعاتِ ارتش شوروی در تأسیس و شکل دادن  به حزب توده

در گزارشی که سرهنگ سِلیوکُف (رئیس رکن دوم ادارهء سوم اطلاعات ارتش سرخ) به مقام بالادستِ خود در بخش اطلاعات ارتش سرخ،[۶] کمیسرِ بریگاد ایلچِف نوشت، گفته شده است که «بنا بر خواست شما» با سلیمان میرزا اسکندری، دموکرات سوسیالیست و با سابقه « ملاقات کردم.» این ملاقات در ساعت شش عصر در روز ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۱/۷ مهر ۱۳۲۰ در منزل وی صورت گرفت. سرهنگ ارتش سرخ توسط پِترُف، رایزن سفارت شوروی در تهران، به سلیمان میرزا معرفی شد. گفتگوی فارسی و روسی که هشتاد دقیقه طول کشید ، از طریق مترجم انجام گرفت.[۷]

 

سلیمان میرزا اسکندری سید ضیاءالدین طباطبایی رضاشاه پهلوی

پس از ادای تعارفات مرسوم، افسر ارتش سرخ سِلیوکُف عقیدهء سلیمان میرزا را در مورد «رویداد های جاری و وضع کنونی ایران» جویا شد. پاسخ اسکندری چنین بود: در این کشور «هیچ امر تازه ای رخ نداده است.» «ما شاهد هیچ رویداد مشابه آنچه در روسیه] در۱۹۱۷ ] رخ داد نبوده ایم ... در اینجا شاه [کذا، مقام سلطنت] در جای خود باقی مانده است. مجلس و دولت، به راستی، همانند پیش اند، و- در حال حاضر- به هیچ بهبودی در اوضاع دست نزده اند. زندانیان سیاسی هنوز آزاد نشده اند.»[۸] سلیمان میرزا افزود که رضا شاه «زیر فشار روس ها و ارتش سرخ ایران را ترک گفت، و به نظر می رسید که او داوطلبانه از ایران خارج شده باشد [تا] فرزند او [بتواند] به جای او بنشیند.»[۹]
روشن است که در اینجا سلیمان میرزا می خواست که مخاطب روس خود را نوازش کند؛ در عین حال، واقعیت این است که رضا شاه مجبور شده بود زیر فشار مشترک روسیه و بریتانیا از تخت و تاج صرف نظر کند، اما داوطلبانه ایران را ترک نگفت، زیرا، به رغم هشدار های مکرر بریتانیا دایر بر لزوم اخراج جاسوسان آلمانی، او مناسبات خود را با آلمان نازی ادامه داده بود.[۱۰]
سلیمان میرزا به مخاطب شوروی خود گفت که «ما آزادیخواهان نمی توانیم در مطبوعات چیزی بنویسیم. بسیاری در تهران فکر می کردند که، هنگامی که ارتش سرخ وارد ایران شود، تریبون های سخنرانی برپا خواهند شد و ایشان خواهند توانست آزادانه در همهء زمینه ها با مردم سخن بگویند و همهء لاشخور ها دستگیر خواهند شد. اما چنین امری اتفاق نیفتاد. ژاندارمری و شهربانی برجای مانده اند و دولت همچون گذشته حکومت می راند، به نحوی که بسیاری ار مردم نا امید شده، و از فعالیت [سیاسی] می هراسند.»[۱۱]
در پاسخ او، سرهنگ ارتش شوروی تذکار داد - روشن است که به زبان دیپلماتیک - که «آزادی و انقلاب صادراتی نیستند، و مردم ایران می توانند و باید نظم و برنامه های مورد نظر خود را در کشورشان برقرار سازند.» او به قصد ترغیب شخص اسکندری افزود که « شما، آقای سلیمان میرزا، یک دولتمرد و فعال سیاسی مهمِ ایران هستید و خود بهتر از هر کس دیگر می دانید که مردم ایران چه می خواهند و برای بهبود وضع ایران چه باید کرد، و چه خوب که دست به اقدام بزنید. حضور ارتش سرخ در ایران تاثیراتی بر حال مردم ایران و رهبران آنان می گذارد و خواهد گذارد.»
سپس، سلیمان میرزا یاد آور شد که فردی به نام خ (یا ه [۱۲]) حزبی ایجاد کرده بود که پیشاپیش پیامش را خطاب به مردم ایران منتشر کرده بود، و وعدهء بهبود وضع را داده بود. او خطاب به افسر شوروی همچین افزود که:
البته ما هم می توانستیم چنین حزبی ایجاد کنیم، اما هم شهربانی و هم ژاندارمری مانع از کار ما خواهند شد، در حالی که کسی مزاحم آنان [حزب دیگر] نیست و آنان با آزادی از مطبوعات استفاده می کنند.این امر مطلقا آشکار است که خود ما آزادیخواهان نخواهیم توانست بدون کمک شما [شوروی ها] کاری از پیش ببریم. [سِلیوکُف در جملهء معترضه ای نوشت: «اشارهء» سلیمان میرزا «به من است.»] ما به کمک نیازمندیم. به طور کلی، برهه ای که ما اکنون از آن گذر می کنیم، یعنی به هنگام حضور ارتش سرخ در ایران، باید برای بهبود وضع ایران مورد استفاده قرار گیرد.
افسر ارتش شوروی پاسخ داد که وضع کنونی «مناسبترین وضع برای ایجاد حزب مورد نیاز» بود و «به اقدام شما [اسکندری] کمک رسانده خواهد شد، به شرط آنکه [اهداف] آن [حزب] مغایر به منافع ما [شوروی ها] نباشد.»
در پایان سلیمان میرزا اعلام داشت که
۱. ما به سازماندهی خواهیم پرداخت تا بتوانیم آزادی های دموکراتیک و زندگی آسوده تری را برای مردم ایران تحصیل کنیم؛
۲. شما [شوروی ها] باید در این اقدام به ما مدد برسانید و به آزادی و اعادهء حقوق مدنی زندانیان سیاسی کمک کنید.[۱۳]
سرهنگ سِلیوکُف همچنین به مقام بالادست خود گزارش داد که او و اسکندری موافقت کرده بودند که فردای آن روز، ۸ مهر (۳۰ سپتامبر ۱۹۴۱)، در نیمروز ملاقات خواهند کرد، و در این فاصله سلیمان میرزا به مسائلی چند خواهد اندیشید و اینکه «او موافقت کرد که با کمک ما کار کند.»
دومین ملاقات سِلیوکُف در منزل سلیمان میرزا انجام گرفت و نود دقیقه به طول انجامید.
سرهنگ ارتش سرخ «به سلیمان میرزا هشدار داد که هیچکس نباید از ملاقات دیروز ما با خبر باشد.» در پاسخ سلیمان میرزا اظهار موافقت کرد. به عنوان مثال، او گفت که برخی از زندانیان سیاسی به او مراجعه کرده بودند و ازو خواسته بودند که که او از سفارت شوروی برای آزادی آنان کمک بطلبد، اما او جواب داده بود که "این امر خود ما [ایرانی ها] ست و سفارت شوروی نمی تواند در این مورد دخالت کند."»[۱۴]

سرهنگ شوروی با اشاره به نکته ای در سخن اسکندری در ملاقات روز پیش در مورد «نظم واقعی» در ایران اظهار داشت که «مناسب می بود اگر شما [اسکندری] می توانستید دلایل نارضایی خود را [در مورد اوضاع کنونی] و برنامهء بهبود آن را به روی کاغذ بیاورید.» او همچنین به اسکندری گفت که چون در همان روز قرار بود در ساعت ۴ او [اسکندری] با تنی چند از هواداران خود جلسه ای برگذار کند و قصد داشت همراه آنان حزبی را ایجاد کند، «بایستی برنامهء حزب [پیشنهادی] خود را کتبی کنید و نیز اینکه در آن جلسه چه می خواهید بکنید.»

سلیمان میرزا با همهء این ها موافقت کرد، و افزود تا ایجاد، حزب هواداران او «گروه حزبی» نامیده خواهند شد. او سپس نظر افسر ارتش سرخ را در مورد نام حزب جویا شد. افسر شوروی  پاسخ داد که « در حال حاضر [و] اصولاً نام حزب اهمیت زیادی ندارد، اما ما در آینده به این موضوع باز خواهیم گشت.»

سپس افسر شوروی اظهار داشت که، در حالی که او نسبت به «دولتمردی و توانایی های او [سلیمان میرزا] اطمینان داشت، «اگر کار او به طریق مناسبی پیش رود، و با اهداف ما [شوروی ها] مطابقت داشته باشد، می توان مطمئن بود که، در صورتی که تغییری در وضع دولت ایجاد شود، او خواهد توانست امید به شرکت در آن را داشته باشد.» سلیمان میرزا گفت که او نمی توانست در دولت وقت فروغی شرکت جوید، زیرا نمی توانست به کمکی از سوی او چشم بدوزد. « اگر دولت دیگری تشکیل شود، مطلب دیگر خواهد بود و او و هوادارانش در آن شرکت خواهند کرد.» هنگامی که افسر شوروی در مورد وضع مالی او پرسید، اسکندری جواب داد: «من در آمد کوچکی دارم که بیش از ۲۵۰ تومان در ماه نیست. این برای من کافی است.»

در طول این دومین ملاقات، سرهنگ سِلیوکُف همچنین «مؤدبانه» از او خواست تا سرگذشت سیاسی خود را بنویسد. در پایان دیدار، سرهنگ سِلیوکُف به اسکندری یادآور شد که باید نکات زیر را برای ملاقات بعدی به روی کاغذ بنویسد:

۱. نگرش او نسبت به اوضاع حاکم و دولت وقت در ایران؛

۲. نظرات او در بارهء تغییر اوضاع و احوالی که می توانست خواست های مردم ایران را ارضاء کند؛

۳. برنامهء حزب و مسائلی که او و هوادارانش در روز ۳۰ سپتامبر در منزل او به بحث گذاشته بودند؛ ۴. سرگذشت خود.[۱۵]

جلسه ی بعدی ملاقات با سلیمان میرزا قرار بود روز ۶ اکتبر (۱۴ مهر) انجام گیرد؛ اما پنج روز بعد، روز ۱۱ اکتبر (۱۹ مهر ماه) صورت گرفت.[۱۶] در این دیدار سلیمان میرزا به سرهنگ شوروی اطلاع داد که برنامه ای که او از طریق هوادارانش به او رسانده بود برای انتشار به سردبیران مطبوعات ارسال شده بود. هنگامی که افسر شوروی ازو پرسید که این نظر شخصی خود او بود یا نظر همهء گروه، اسکندری جواب داد که این نظر «اجلاس و هیئت رئیسهء حزب» بود – که در ضمن هنوز نامش توده نبود – که پانزده تن بودند، و در۱۰ اکتبر (۱۸ مهر۱۳۲۰) «انتخاب» شده بودند. افسر شوروی از جمله به سلیمان میرزا گفت که پس از مطالعهء برنامهء حزب می توانست به او بگوید که «در اساس این برنامه مطابق با نظر ما [شوروی] و موقعیت ایران است یا نه.»[۱۷] اما در مورد انتشار آن و قانونی کردن حزب، افسر شوروی افزود که او برای «تعمق» بر روی آن ها به وقت بیشتری نیاز داشت تا بتواند نظر خود را بیان کند. او گفت که این مسائل برای او «غیرمنتظره» بودند، چه در جلسهء پیشین سخن ازین رفته بود که «شما و تظاهراتی بعدی [شما] نیاز به افزایش نیروهای [شما]، تقویت و تربیت حزب و همچنین مطالعهء نقاط قوت و ضعف دولت و مجلس دارد.» روشن است که شوروی ها مایل نبودند تعادل کشتی اتحاد با بریتانیا را به هم بزنند.

گویی که شوروی ها نارضایی خود را از بند چند از برنامه را بیان داشته بوده باشند، سلیمان میرزا اشاره کرد : «ما نکات برنامه پیرامون مسئلهء پلیس و ملی کردن [زمین] را تغییر دادیم تا متهم نشویم که خواستار بی نظمی یا شورایی کردن کشور هستیم. در مورد پلیس، برنامه به ترتیب زیر تغییر یافته است: “همهء کسانی که به آزادی تجاوز می کنند مجازات خواهند شد.” و نکتهء راجع به ملی کردن زمین تقریبا به این شکل است: “باید به دهقانان فقیر زمین داده شود.”»”برنامه ای که سِلیوکُف به مسکو ارسال داشت نکتهء مربوط به پلیس را شامل نمی شد. این نکته باید با توصیهء شوروی ها حذف شده بوده باشد.

در اینجا سلیمان میرزا افزود که «برخی از هواداران من بر این عقیده اند که من بیش از حد جلوی آنان را می گیرم، اما ایشان اشتباه می کنند. من وضع کنونی را کاملاً می فهمم.» گویی که با تاکتیک جبهه توده ای شوروی ها آشنا بوده باشد، او به نحوی سمبولیک اضافه کرد که «من عکس های مارکس و لنین را حفظ کرده ام، اما هنوز زمان آن فرا نرسیده است که آن ها حتا در این اطاق به دیوار بزنم. افسر شوروی به سلیمان میرزا گفت که او ظرف دو روز پاسخ وی را خواهد داد. اما این تاًخیر به این معنا نبود که شوروی ها او را از «اقدام مستقل منع می کردند،» یا اینکه او بایستی اقدامات خود را «محدود» می کرد، اقداماتی که «در حال حاضر با موضع ما یکسان» بود.

جلسهء بعدی ملاقات بین افسر شوروی سِلیوکُف و سلیمان میرزا اسکندری در ۱۵ ماه اکتبر (۲۳ مهرماه ۱۳۲۱) برگذار شد و با حضور مترجم مدت نیم ساعت طول کشید. او به مخاطب شوروی خود اطلاع داد که از مجلس اجازهء نشر برنامه را کسب کرده بود، که از آن هزار نسخه چاپ خواهد شد. پس از انتشار آن خواهد بود که اجازهء نشر ارگان حزبی را خواهد خواست. او در مورد اعضای هیئت تحریریه ارگان حزبی چیزی نگفت، اما از چند یاد کرد که به عقیدهء او می توانستند دبیری روزنامه را به عهده بگیرند. او همچنان قصد داشت در آینده ای نزدیک محلی برای کلوب حزب تهیه کند.

افسر شوروی، سرهنگ سِلیوکُف، به بالادَستان خود گزارش داد که «من خط مشی او [اسکندری] را در مورد چاپ برنامه و قانونی کردن حزب، تهیهء یک ارگان حزب و یک کلوب حزبی تاًیید کردم .» در همان دیدار افسر شوروی توجه اسکندری را به این نکته جلب کرد که وظیفهء حزب او اکنون عبارت بود از گرد آوردن همهء نیروهای دموکراتیک و مبارزه با همهء اقسام تفکر چپروانه در درون حزب، چون نظرات روستا. در مورد روستا، او افزود که هیچ کس در سفارت [شوروی] به او اجازه نداده بود که با حزب تماس برقرار کند چه برسد به این که چنین شرایط [تندرَوانه] ای را توصیه کند. » سرهنگ سِلیوکُف این را هم به اسکندری توصیه کرد که «اگر سلیمان میرزا روستا را، چنان که می گوید، می شناسد، و او شخص ماجراجوئی است، سلیمان میرزا باید بکوشد او را قانع کند که نگرش و پیشنهاد های او اشتباه آمیزند. [چه] سودمند نیست که [افرادی که دارای] نگرش تندروانه هستند از حزب رانده شوند، بلکه باید با پافشاری مواضع اشتباه آمیز شان را به آنان توضیح داد.»[۱۸]

بنا بر توافق پیشاپیش، اسکندری و افسر شوروی سرهنگ سِلیوکُف دیگربار در ۲۲ اکتبر ۱۹۴۱ (۳۰ مهر ۱۳۲۰) در ساعت هفت و نیم غروب دیدار کردند. مذاکره از طریق مترجمی ابراهیم نام چهل دقیقه طول کشید. اسکندری به مخاطب شوروی خود گفت که دو روز پیش از آن یک افسرشهربانی به دیدن او رفته بود و به او هشدار داده بود که از تجمع برخی افراد ( یعنی افراد حزبی) در منزل او خبر داشت و اینکه، به خاطر وضعیت جنگ، چنین جلساتی ممنوع بود. اسکندری افزود که « امروز فرمانداری نظامی اعلام کرد که جلسات سیاسی ممنوع هستند – اعلامیه ای که هدفش حزب من است.» اسکندری همچنین اشاره کرد که هنوز فرصت انتشار برنامه را نیافته بودند. اگرچه اجازه ای کسب شده بود، هنوز ده نسخه چاپ نشده بود که پلیس آن ها را توقیف کرد. در مورد ممنوعیت جلسات از سوی دولت، سلیمان میرزا قصد داشت اعتراضیه ای به نخست وزیر بفرستد؛ وی می خواست نظر افسر شوروی سِلیوکُف را در آن مورد بداند. افسر شوروی پاسخ داد که «وضعیت حزب به پیچ بدی برخورد کرده است، اما این بدین معنا نبود که باید از آن بابت اظهار تاًسف کرد. … برعکس، کار باید با کوشش هرچه بیشتری به پیش برده شود تا بر تعداد هواداران افزوده شود.» در مورد اعتراضیه به نخست وزیر، افسر شوروی گفت که «من اکنون نمی توانم در مورد محتوای آن چیزی بگویم.» به دیگر سخن، همچون موارد پیشین، او می خواست از مقامات بالادست خود کسب تکلیف کند.[۱۹] در این جلسه افسر شوروی مجددا از سلیمان میرزا خواست تا سرگذشت خود را بنویسد.

افسر شوروی سِلیوکُف بار دیگر در روز ۱۱ نوامبر ۱۹۴۱ (۲۰ آبان ۱۳۲۰) با سلیمان میرزا ملاقات کرد؛ این دیدار ۲۰ دقیقه به طول انجامید. سلیمان میرزا به سِلیوکُف گفت که «در جلسهء پیش سخن از ضرورت مطلق در مورد تماس با سفارت شوروی رفته بود.» او افزود : «چون آنان [همکاران او در حزب] در بارهء رابطهء ما هیچ نمی دانند، من [هم] چیزی به آنان نگفتم و اعلام کردم که ما باید بر خود تکیه کنیم.» سپس در همان دیدار سئوالی در مورد سازماندهی در مناطق زیر اشغال ارتش سرخ مطرح شد. سلیمان میرزا به رابط شوروی خود گفت:

 ما می خواهیم نمایندگان خود را به شهرهایی چون اهواز، تبریز، بندر پهلوی [ =  بندر انزلی]، رشت، گرگان، مشهد و دیگر شهرهای  تحت اشغال ارتش شوروی اعزام کنیم تا شعبات حزب را به طور قانونی ایجاد کنیم.[۲۰] اما هراس دارم که ازین لحاظ مانعی در راه کار شما باشم. ازین رو خواهان توصیهء شما هستم. من قبلا دو نفر را به تبریز اعزام کرده ام، و آنان از من می پرسند چه کاری باید بکنند، و من جواب گفته ام که باید صبر کنند.[۲۱]

بازهم در پاسخ افسر شوروی سِلیوکُف، اسکندری اشاره کرد که او «در جنوب ایران چند تن را دارد و قصد دارد گروهی را در آنجا سازمان دهد.» باز با لزوم پرسش در این مورد از بالادست های خود، افسر شوروی به سلیمان میرزا گفت که «این نظر جالبی است، و من خواهم توانست ظرف چند روز جواب شما را بدهم.»

افسر شوروی در پایان گفتارش با اسکندری بر این پای فشرد که «یکی از مسائل حزب سلیمان میرزا عبازت است از افزایش تعداد هواداران آن و تربیت ایرانیان با روحیهء دموکراتیک.»

افسر شوروی همچنین به مقامات بالادست خود گزارش کرد که اسکندری موفق نشده بود که بیش از ۶۰ الی ۷۰- نسخه از برنامه را چاپ کند.[۲۲]

دیدار بعدی بین اسکندری و افسر شوروی، طبق قرار قبلی، در روز ۱۳ نوامبر ۱۹۴۱/۲۲ آبان ۱۳۲۰) با حضور رایزن سفارت شوروی کمیسارُف برگذار شد.

افسر شوروی از قول اسکندری شرح زیر را به مقامات بالا دست خود فرستاد:

دو روز پیش از آن [۲۰ آیان ماه] اسکندری به دیدن نخست وزیر محمدعلی فروغی رفته بود تا نظر او را در مورد مجلس جدید و ترکیب آن بخواهد. سلیمان میرزا مجلس «جدید» [سیزدهم] را مردود شناخته بود، چه انتخاباتی صورت نگرفته بود. آنان بین خود توافق کرده بودند که همچون «دوست،» و نه سیاستمدار با یکدیگر سخن بگویند. … .»

نکتهء دیگر اینکه سلیمان میرزا به افسر شوروی گفت که او نامه ای از [ع.ا.] سرتیپ زاده و ابوالقاسم اسدی (حامیان اعزامی اش به تبریز) دریافت کرده بود دایر بر اینکه «حزبی در آذربایجان تاسیس شده بود، یا داشت تاسیس می شد، و اسدی نمی دانست نگرش او نسبت به آن چگونه باشد.» این دو از اسکندری خواسته بودند که بگوید چه کسی را برای نمایندگی از مجلس توصیه می کرد. سلیمان میرزا «این عقیده را بیان داشت که این حزب [در آذربایجان] باید یک حزب دمُوکراتیک باشد.» او از مخاطب شوروی خود خواست که این چه نوع حزبی بود و آیا مناسب می بود که همکاران او با آن حزب تماس برقرار کنند؟» اسکندری افزود که به طور کلی در مناطق شمالی ما باید در رابطه با (v kontakte) با شوروی ها کار کنیم؛ آنگاه این امر برای ما سودمند خواهد بود (togda budet bol’she pol’zy).[۲۳]

افسر شوروی سپس به مقامات بالادست خود گزارش کرد که « من ملاقات» اسکندری « با نخست وزیر را مورد تأئید قرار دادم و به ضرورت روابط نزدیک با دولت و مجلس اشاره کردم تا بتوان نقطه های ضعف و قدرت آنها را شناخت، در مورد آنها به من گزارش دهد، و بر آنها تاثیر گذاشت» – نکته ای که در توافق کامل با همکاری بین بریتانیا و شوروی در طول جنگ بود.

در مورد مناطق شمالی در اشغال شوروی «من [به اسکندری] توصیه کردم که از سازماندهی گروه خود در آن نقاط تا زمانی که من مسئله را خوب مطالعه نکرده ام پرهیز کند. در مورد حزبی که در آذربایجان در حال تاسیس است و مناسبات [اسکندری] با آن من پاسخی ندادم و قول دادم که در جلسه ی بعد در جزئیات به آن بپردازم،» ظاهرا پس از مذاکره با مسکو. سرهنگ سِلیوکُف مذاکره اش با اسکندری را با این «توصیه» پایان داد که او «نفوذ خود را در جنوب و شرق ایران گسترش دهد،» که مناطق مهم نفوذ بریتانیا و سرشار از نفت بودند. پس از این گزارش به مقامات بالا دست خود در بخش اطلاعات ارتش شوروی، سرهنگ سِلیوکُف دو توصیه کرد:

۱ – از طریق سلیمان میرزا میسر است حزبی واحدی را [همچون] یک جبهه ی ضد-فاشسیم سازمان داد.[۲۴] [در چنین صورتی] از طریق این حزب ما این امکان را خواهیم داشت بر دولت و مجلس شدیدا تأثیر بگذاریم. [از همان آغاز این به معنای استفاده ی ابزاری سیاست خارجی شوروی از حزب توده بود.] این حزب همه ی احزاب و گروه ها را تحت رهبری سلیمان میرزا متحد خواهد ساخت. چون دولت [وجود] حزبی را می خواهد، میسر خواهد بود که پس از رفع برخی موانع یک حزب ضد-فاشیسم را سازمان دهیم.

۲- گروه های مشخص حزب سلیمان میرزا در مناطق اشغالی توسط ارتش سرخ بایستی به سازمانِ کمیته ی مرکزی [حزب کمونیست در آذربایجان شوروی، در ارتش سرخ؟] رجوع داده شود.[۲۵]

بدین سان، ظرف شش هفته بین ۲۹ سپتامبر و ۱۲ نوامبر ۱۹۴۱، شوروی ها سلیمان میرزا و همکارانش را هدایت کردند تا سازمانی را ایجاد کنند، که نه تنها به خواست بخشی از جامعهء ایران برای فعالیت سیاسی در چپِ مرکز پاسخ گوید، بلکه همچنین، و مهمتر از آن، ایرانیانی را که در همان جهت از نظر سیاسی مستعد بودند به نحوی شکل دهد تا بتوان جبههء ضد-فاشیستی را به وجود آورد که در سطح سیاسی در خدمت منافع جنگی شوروی باشد و، دست آخر، منافع پس از جنگ دولت شوروی را نیز ارضاء کند.

دکتر محمد مصدق اردشیر آوانسیان یوسف استالین

توصیه های سرهنگ سِلیوکُف به مقامات بالادستش، برنامهء «گروه حزبی،» که در نامهء دیمیتروف به استالین، مولوتُف، بِی ریا، و مالنکُف مورد تأیید قرار گرفت (نگاه کنید به زیر)؛ تأیید آن توسط استالین، چنان که در دستورالعمل دیمیتروف به عُمال کمینترن در ایران – آرتاشس اُوانسیان و رضا روستا – آمده است، خط مشی «گروه حزبی» را شکل داد – گروهی که، پیش از ارسال نامهء دیمیتروف مورخ ۹ دسامبر ۱۹۴۱/۱۸ آذر ۱۳۲۰ به استالین نام « حزب تودهء ایران»  را اختیار کرد. سر انجام همهء اینها بر سرنوشت چپ و امر سیاست در ایران به مدت چهار دهه تأثیری عظیم گذاشت.[۲۶]

ادامه دارد

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید