تاریخ معاصر
به گیتی نام ایران جاودان باد / همیشه خاک پاکش در امان باد
- تاريخ معاصر
- نمایش از یکشنبه, 19 آذر 1391 17:50
- مجتبی عالیخانی
- بازدید: 7355
دو سرودۀ زیر از زنده یاد رسام ارژنگی درباره تحولات آذربایجان است. شعر نخست در تاریخ 22 آذر ماه 1324، درست یک روز پس از اشغال آذربایجان عزیز سروده شده است و چه زیبا استاد ارژنگی، امیدوارانه بازگشت آذربایجان را به مام میهن، ایران، نوید می دهد. سرودۀ دوم در تاریخ 16 دی ماه 1325، هنگامی که آذربایجان با تلاش بی دریغ فرزندان ایران زمین از چنگال اهریمن رهایی یافته، سروده شده است.
مهد زرتشت آذربایگان
میهن زرتشت یاران! چنگ چنگیز اوفتاد نسبت ترکی به فرزندان ایرانی که داد؟!
مهد زر دشت است آذربایگان ای یاوه گو اندرین استان نخواهی یافتن یک ترک زاد
گر ز بیداد مغول گویند با ترکی سخن این سخن گفتن کجا تاثیر دارد در نژاد
آذر زرتشت پنهان گشته در این آب و خاک می زنند این ابلهان بر آتش بنهفته باد
نیست آذربایگان حلوا که با نیرنگ خورد هر که این آهنگ کرده او گلو گیر اوفتاد
صد هزاران باقر و ستار دادت می زنند: آنکه یابد دست بر این خاک از مادر نزاد
ما که دلخون و غمین هستیم از جور و ستم که شما را میگذارد این چنین خندان و شاد
گشته ایرانی همه آماده بر جنگ شما یک چنین جنگی ندارد مادر گیتی به یاد
بیشه را خالی ز شیران دیده روباه دغا از برای کشتن بیچارگان دل بر نهاد
شمر را لعنت مکن زین پس که این آدمکشان بدتر از شمرند و بی داور تر از ابن زیاد
مادران داغدیده کودکان بی پدر! زود می بینند کیفر دشمنان بد نهاد
زنده و جاوید بادا کشور ایران ما هر که باشد دشمن ایران و ملت مرده باد
گر چه هستی پیر رساما ولی بهر وطن از جوانان زودتر آماده گشتی بر جهاد
تهران 22 آذر ماه 1324
21 آذر
آذر زر دشت شد در ماه آذر شعله ور اندرون فرخنده آتش دشمنان بد سیر
جملگی نابود گشتند و یکایک سوختند کیفر کردار خود دیدند از آن سر بسر
داد مردی را چنان دادند مردان دلیر شد روان رستم دستان بگیتی جلوه گر
گاه بر پهلو زدند و گاه بر سر کوفتند گاه بر سینه زدند و گاه بر پشت و کمر
سیل خون انسان روان از کوچه و بازار شد باز ماند از راه رفتن کوی و برزن رهگذر
آنکه زیر پرچم بیگانه میخواندش رجز خویش را افکند آن سوی ارس بار دگر
آنکه سر ببرید مردم را بتیغ اجنبی همچنان روباه ترسو رفت از میدان بدر
آن غلام یحیی بد خواه و دنی و پست و دزد که بجز عاجز کشی در خود نمی دیدی هنر
جعفراف آن مردک بی مغز و پر آزودنی که نبودی جز تباهی پیشۀ آن پیشه ور
اندران هنگامه با ارتش نگشته رو برو شد فراری برد با خود گوهر و زر بی شمر
دید آذربایجانی زین پلیدان صد زیان اندرین آتش دریغا سوخت با هم خشک و تر
یاد دارد آنچه رسام از زمان کودکی بوده تبریزی همیشه تیر دشمن را سپر
16 دی ماه 1325