تاریخ دوره اسلامی
خونخواهی ایرانیان
- تاريخ دوره اسلامي
- نمایش از یکشنبه, 28 آبان 1391 20:52
- بازدید: 3721
برگرفته از روزنامه اطلاعات
پس از پیمانشكنی كوفیان و بروز واقعة خونبار عاشورا، عدهای از مردم كوفه پشیمان شدند و از رفتارشان توبه و استغفار كردند و پس از مرگ یزید، طی چند نوبت علیه امویان شوریدند. یكی از این موارد، قیام مختار بود كه ابراهیم ـ پسر مالك اشتر ـ فرماندة بخشی از سپاه او بود. در لشكر مختار، ایرانیان فراوانی حضور داشتند؛ چنان كه وقتی عبدالملك بن مروان با لشكری از شام بیرون آمد و خود را به نصیبین رسانید، مختار ـ به نوشته دینوری در الاخبارالطوال ـ ابراهیم بن اشتر را با 20 هزار سپاهی به سویشان گسیل داشت كه بیشترشان ایرانیان مقیم كوفه و معروف به «حمراء» بودند؛ اینك متن گفتار دینوری: «فانتخب له مختار عشرین الف رجل، و كان جلهم ابناء الفُرس، الذین كانوا بالكوفه، و یُسمّون الحمراء.» (الاخبارالطوال، ص293)
گفتنی است كه در عرف عرب منظور از اسود (سیاه)، عرب است كه رنگ غالب ایشان است و مقصود از حمراء (سرخ) ایرانیان است كه در مقایسه با ایشان سرخ به نظر میرسند!
باری، دینوری گزارش میدهد كه گروهی از قاتلان امام حسین علیهالسلام همچون عمیر بن حباب و فرات بن سالم در شمار لشكر عبدالملك بن مروان بودند كه آمادة نبرد با مختار میشدند. از آن میان فرات و عمیر ـ از قبیله قیس ـ كه نگران بدرفتاری عبدالملك با قیسیان پس از پیروزی بودند، بر آن شدند كه نزد ابراهیم بن مالك بروند و بیطرفی خود را در جنگ فردا اعلام كنند؛ پس سواره به ترفندی خود را به سپاه ابراهیم رسانیدند و موضوع را با او در میان گذاشتند و از جمله عمیر گلایه كرد:
ـ لقد اشتدَّ غمّی مذ دخلتُ عسكرك، و ذلك انّی لم اسمع فیه كلاماً عربیاً حتی انتهیت الیك، و انما معك هؤلاء الاعاجم. و قد جاءك صنادید اهل الشام و ابطالهم، و هم زهاء اربعین الف رجل، فكیف تلقاهم بمن معك: از هنگامی كه وارد اردوگاهت شدهام، اندوهم شدت یافته است و این بدان جهت است كه تا پیش تو رسیدم، هیچ سخن عربی نشنیدم و همراه تو همین گروه ایرانیان هستند، حال آنكه بزرگان و سران مردم شام كه حدود چهل هزار مردند، به جنگ تو آمدهاند. چگونه میخواهی با این كسان كه همراهت هستند، با آنان رویاروی شوی؟
ابراهیم گفت: «به خدا سوگند اگر یاوری جز مورچگان نمییافتم، با اینان همراه همان مورچگان جنگ میكردم تا چه رسد به این گروه كه در جنگ با شامیها دارای بصیرتند. و انّما هم اولاد الأساوره من اهل فارس و المرازبه...: این مردمی كه همراه من میبینی، فرزندان سواركاران و مرزبانان ایرانیاند و من سواران را با سواران و پیادگان را با پیادگان رویاروی خواهم ساخت و پیروزی و نصرت از جانب خداوند است.»(الاخبارالطوال، ص294 و ترجمهاش، ص 338 و 339)
ابومخنف الازدی (م157ق) نیز در كتابش سخن یكی از فرماندهان شام در سركوب قیام مختار را نقل میكند كه در وصف سپاهیان مختار به لشكر خود چنین گفت:
ـ یا اهل الشام، انكم انما تقاتلون العبید الإباق، و قوماً قد تركوا الاسلام و خرجوا منه. لیست لهم تقیه و لاینطقون بالعربیه: ای مردم شام، شما با بردگان فراری میجنگید و كسانی كه اسلام را ترك كردهاند و از آن برگشتهاند؛ باكی ندارند و به عربی هم حرف نمیزنند!» (مقتلالحسین(ع)، ص353 و تاریخ الطبری، ج4، ص516 و نسخه دیگر تاریخ طبری، تاریخالامم والملوك، ج 6، ص42 و ترجمه تاریخ طبری، ج 8 ، ص3327)
از این نوع عبارات در قیام مختار كم نیست؛ مثلاً در تاریخنامه طبری (ج 4، ص768)، میخوانیم: «در سال 67 مصعب به حرب مختار آمد... مردمان او را گفتند: یا امیر، به كوفه شو كه مردمان كوفه را همه دل با توست و هوای تو میزنند و با مختار كس نیست مگر گروهی مولای گریخته از خداوندان!»
در متن عربی تاریخ طبری نیز میخوانیم آنگاه كه محمد بن اَشعث با نامة مصعب بن زبیر نزد مهلب رفت، گفت: «انّ نساءنا و ابناءنا و حرمنا غلبنا علیهم عبداننا و موالینا: غلامان و آزادشدگان ما بر زنان و فرزندان حرم ما تسلط یافتهاند!» (ج6، ص94 و ترجمهاش، ج8، ص3396)
یا میخوانیم: وقتی ایرانیانی كه با مختار بودند از سرنوشت برادران خود آگاه شدند، به فارسی با خود سخن گفتند؛ به گزارش طبری: «فلما بلغ مَن مع المختار مِن تلك الاعاجم ما لقی اخوانهم مع ابن شمیط، قالوا بالفارسیه: این بار دروغ گفت، یقولون: هذه المرّه كذب.» (تاریخ الامم و الملوك، ج 6، ص98، نسخه دیگر: تاریخ الطبری، ج 4، ص562)
اما از همه اینها جالبتر، شورش عمومی برخی نواحی ایران در خونخواهی امام حسین علیهالسلام است. اگر توّابین چهار سال و مختار پنج سال پس از شهادت آن حضرت و یاران بزرگوارش قیام كردند، یعنی در سال 65 و 66 قمری، ایرانیان بسیار زودتر از همه آنها سر به شورش نهادند؛ به گونهای كه در سیستان كه آن زمان تقریباً دارالمرزِ جهان اسلام از جانب شرقی بود، در همان سال 61 ق و به فاصله دریافت این خبر دردناك قیام كردند! در «تاریخ سیستان» ذیل وقایع سال 61 میخوانیم:
«...راه آب بر حسین بگرفتند تا تشنگی او را غمی كرد. پس او را آنجا تشنه بكشتند، روز عاشورا چهارشنبه بود، سنه احدی و ستین. و شمر بن ذیالجوشن لعنهالله سر حسین بن علی رضیالله عنه بیرون كرد و عبیدالله بن زیاد، آن سر وی با زنان و كودكان خُرد، اسیر كرد و به شام فرستاد بر اشتران، سرهاشان برهنه و هر جایگاه كه فرود آمدندی، آن سر وی از صندوق بیرون كردندی و بر سر نیزه كردی و نگاهبانان بر آنان كردندی تا به گاه رفتن... پس چون این خبر به سیستان آمد، مردمان سیستان گفتند:
ـ نه نیكو طریقتی برگرفت یزید كه با فرزندان رسول(ص) چنین كرد.
پارهای شورش اندر گرفتند. عبّاد [= حاكم منطقه،] سیستان، هم به مردمان سیستان سپرد، بیست بار هزار هزار درم [=20میلیون درهم] اندر بیتالمال جمع شده بود از غنایم كامل و دیگر مالها، برگرفت و به بصره باز شد. عبیدالله بن زیاد برادر خویش را... به سیستان فرستاد اندر اول سنة اثنی و ستین.» (تاریخ سیستان،ص98 ـ 100)
و باز از این مهمتر حضور جمعی از موالیان ـ كه به قاعدۀ آن زمان به ایرانیان میگفتند ـ در جمع شهیدان كربلاست؛ از جمله: جون بن حُوَی (مولی ابوذر غفاری)، رافع بن عبدالله (مولی سلم اعرج ازدی)، زاهر (مولی عمرو بن حمق خزاعی)، سالم (مولی بنی مدینه كلبی)، سالم (مولی عامر بن مسلم عبدی از موالیان ساكن بصره)، سعد بن حرث (مولی علی)، سعد بن عبدالله (مولی عمرو بن خالد صیداوی)، شوذب (مولی شاكر بن عبدالله، از موالیان و بزرگترین شخصیتهای شیعی زمان خود)، منجع (مولی امام حسین(ع))، نصر بن ابینیزر (مولی امام علی(ع)) و...(دایرةالمعارف تشیع، مقاله كریمی زنجانی)
*ایران وایرانیان در متون مقدس (انتشارات اطلاعات)