داستان ایرانی
قصههای مثنوی - یال و دُم
- داستان ایرانی
- نمایش از شنبه, 25 آذر 1391 07:05
- بازدید: 18784
برگرفته از روزنامه اطلاعات
محمد صلواتی
این حکایت بشنو از صاحب بیان
در طریق و عادت برخی کسان
بر تن و دست و کتفها بی گزند
از سر سوزن کبودی ها زنند
ای عزیز ، بشنو داستانی از برخی مردمان که بر شــانه و کتــف خود تصــویری کبود( خالکوبی ) می کنند تا نشان دهند که قوی هستند و یا پهلوان شهر و روستا .
یکی از همین کسان که مردی ترسو و تنبل بود تصمیم گرفت تصویر یک شیر قوی پنجه را بر پشت نقش بزند .
ابتدا جست و جو کرد تا بهترین کبودی زن (خالکوب یا تاتو کار ) در شهر کیست . آنگاه آوازه سرداد که امروز تصویر شیر قوی پنجه بر پشت خود نقش می زنم .
مرد به نزد کبودی زن رسید و او پرسید و جواب شنید :
گفت چه صورت زنم ای پهلوان
گفت برزن صورت شیر ژیان
گفت برکجا وکدام موضع زنم
گفت بر شانه ها زن آن رقم
کبودی زن سوزن را برداشت و تن پهلوان را سوزن زد ، هنوز خون از بدنِ پهلوان بیرون نیامده بود که ناله سر داد آخ و واخ :
چون که سوزن فرو بردن گرفت
درد آن در شانه ها مَسکن گرفت
پهلوان در ناله آمد که ای سنی
تو مرا کشتی چه صورت می زنی ؟
- مرد کبودی زن گفت : از دُم ِشیر شروع کرده ام .
-پهلوان گفت ، شیر من دم نمی خواهد به عضوی دیگر پرداز .
اماباز کبودی زن وقتی سوزن گرفت و زد ، همین آشوب برپا شد . پهلوان که ضعیف شده بود :
بانک کرد این اندام است از او
گفت این گوش است ای مردِ نکو
گفت تا گوشش نباشد ای حکیم...
گوش را بگذر و کوته کن گلیم
مرد خالکوب ،گوش را رها کرد ، سراغ شکم رفت ، باز داد و فریاد از پهلوان برخاست.
... و این چنین ادامه یافت تا فریاد استاد کبودی زن بلند شد و گفت :
شیر بی دم و سر و اشکم که دید
اینچنین شیری خدا خود نا آفرید
و بعد مولانا پند می دهد که تحمل نیش سوزن را داشته باش تا به مقصود رسی :
ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس گبر خویش