شعر
غم زاینده رود - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
- شعر
- نمایش از جمعه, 14 شهریور 1393 09:10
- بازدید: 4434
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره ۲۵۹۶۱، چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳
استاد عبدالعلی ادیب برومند
خشک دیدم بستر زایندهرود
بی تأمل بر سرم برخاست دود
خاطرم افسرد چون پژمرده برگ
بار وحشت طاقتم از کف ربود
قطرههای اشک بر رویم دوید
لکههای ابر بر اشکم فزود
نمنم باران چو شد همراز من
دیدمش گریان به حال زندهرود
رود بودی بر سپاهان همچو جان
بهر او دارم غم بود و نبود
در غم رود اصفهان گرید که وای
«وای رودم» «وای رودم» وای رود!۱
آب تا افتاده از بستر جدا
مانده ناراحت به بندِ ناگشود
رود را بیآب کِی دیدن توان؟
کو حریری در جهان بیتار و پود؟
رود را بی آب کِی باشد صفا؟
گر نباشد بر لبش زیبا سرود
رود گر وامانَد از لالائیاش
کی تواند اصفهان بی او غنود؟
پل بوَد بشکستهدل در هجر آب
آب بفرستد به پل صدها درود
رود و پل از هم جا افتادهاند
هر یکی نالان ز جمعی ناستود
پل ندارد طاقت هجران آب
از خدا خواهد وصالش زود زود
نسخة «شیخ بهایی» شد تباه
آب را تقسیم شد بیرهنمود