نامآوران ایرانی
به یاد محمود عنایت -علی دهباشی
- بزرگان
- نمایش از شنبه, 30 دی 1391 08:15
- بازدید: 5114
برگرفته از تارنمای مجله بخارا
با کمال تأسف در ساعت ۲ بعداز ظهر به وقت تهران ایمیلی [رایانامه] از علی عنایت ( فرزند دکتر عنایت) دریافت کردم که خبر درگذشت دکتر عنایت را داد.
در هر سفری که طی سی سال اخیر به آمریکا برایم پیش می آمد، به دیدار دکتر عنایت می شتافتم. یک مرتبه دوست مشترکمان، بیژن اسدی پور بانی خیر شد. دکتر عنایت را از ایران می شناختم ، شیفتۀ نثرش بودم، مجلۀ او « نگین» را همواره می خواندم، و در حلقۀ یاران انجوی شیرازی مرتب می دیدمش و من کوچکترین عضو آن جمع بودم. در آخرین سفر آمریکا ( اکتبر ۲۰۱۰) همراه دوستم پیمان ملاذ دوبار در لوس آنجلس ملاقاتش کردم و هر بار دو ساعت خاطراتش را گفت و با دوربین ضبطش کردم . نحیف و بی جان شده بود. مقداری از یادداشت های پراکنده اش را در اختیارم گذاشت که افتادگی هایی هم داشت که سرانجام به صورت دو مقاله از خاطرات وی در بخارا منتشر کردیم .
دکتر محمود عنایت/ عکس از علی دهباشی
محمود عنایت در سال ۱۳۱۱ در تهران متولد شد. همراه با برادرش حمید در یک روز و یک ساعت. دو قلو بودند و ماه گرفتگی که بر پیشانی حمید بود، دوستان به شوخی آن را جای پای محمود می دانستند که عجله برای به دنیا آمدن داشته است. پدر و عموهایش مصدقی بودند و اغلب مدیر مؤسسه یا فرهنگی. خودش می گوید: «از سال پنجم راه من و حمید از هم جدا شد. حمید سال ششم به دارالفنون رفت که رشته ادبی بخواند برای دانشکده حقوق و به دبیرستان کالج یا البرز رفتم که به خیال خود طبیب شوم» وقایع ملی شدن صنعت نفت و شور و حال آن سالها او را به فعالیتهای اجتماعی کشاند. نخستین فعالیت های سیاسی مطبوعاتی اش را با مقالاتی در روزنامۀ « شاهد» شروع کرد. در همان سال ۱۳۳۰ وارد دانشگاه شد و رشته دندانپزشکی را سه ساله به پایان رساند اما هرگز نه به مطب رفت و نه به بیمارستان.
اوچ گیری فعالیت های نهضت ملی او را به طور کامل به نویسندگی کشاند. تا سال ۱۳۴۴ که مجوز انتشار مجلۀ « نگین» را گرفت که یکی از نشریات بسیار خواندنی و مؤثر در تاریخ مطبوعات معاصر است. نگین تا اردیبهشت سال ۱۳۵۹ انتشارش ادامه داشت. مقالات عنایت در « نگین» با عنوان « راپرت ها» منتشر شده است و به صورت کتاب نیز درآمده است. محمود عنایت در راپرت ها نثر ویژه ای داشت ، بسیار جاندار و جذاب و دارای کشش بسیار . خودش می گوید: « در دوران مصدق که با قلم و نویسندگی آشنا شدم در ضمن کار با آثار شخصیتهایی چون مینوی ، قزوینی، و بعدها سید محمد فرزان آشنا شدم.» طنز یکی از زمینه های اصلی محمود عنایت است. در راپرت هایش که در نگین چاپ می شد و دیگر مقالاتش این مایه ادبی هویداست. معتقد بود در جوامعی که اظهار عقیده صریح ممکن نباشد، بسیاری از حقایق تلخ و ناخوشایند را می توان در پوشش طنز و مثیل بیان کرد
دکتر محمود عنایت بعد از توقیف « نگین» در سال ۵۹ خانه نشین شد و به ترجمه روی آورد و کتاب های « مهاتما گاندی و پیروان او » اثر « و.د.مهتا» ، کتاب « کالبدشناسی انقلاب» ، اثر « کرین برینتن» و کتاب « انسان در عصر توحش» اثر اِولین رید را کار کرد که چاپ شد و مکرر هم چاپ شد و با استقبال رو به رو شد. با عارضه قلبی رو به رو شد و با مرگ فرزندش بهمن عنایت، که در همان زمان یزدانبخش قهرمان مرثیهای برای سوگ فرزندش نوشت که در کِلک هم چاپ شد:
محمود جان زمانه ترحم به ما نکرد زین داغ ناگهان که تو را بر جگر گذاشت
داغی که بر دل تو سپهر از جفا نهاد بر جان ما،به جان تو؛غم بیشتر گذاشت
در حیرتم چگونه توان از دلت زدود سوز غمی که انده مرگ پسر گذاشت
ما را غم تو سوخت خدایت دهد شکیب در ماتمی که بر دل ما این اثر گذاشت
صبرت خدا دهاد بر این داغ جانگداز داغی که بر دل تو قضا و قدر گذاشت
آن نازنین که طاقت رنج و غمش نبود خود رفت وکوه رنج به دوش پدر گذاشت
محمود جان!تو خویشتن خود دژم مدار فصّاد اگرچه بر رگت این نیشتر گذاشت
این آزمایشی است خدائی تو صبر دار ایزد جزای شخص شکیبا ظفر گذاشت
با دانش و خرد به غم خویش چیره شو زیرا خدات ازین دو بحق بهرهور گذاشت
از دوری پسر مبر انده که پیک عمر بهر من و تو نیز قرار سفر گذاشت.
سپس دکتر عنایت برای معالجه و دیدار دیگر فرزندان به آمریکا سفر کرد و برای معالجه یک دوره طولانی در آمریکا باقی ماند و انتشار نگین را مجدداً آغاز کرد اما نتوانست تداوم انتشارش را حفظ کند. اما همچنان می نوشت و ترجمه می کرد. در مجله کلک و بخارا ترجمه ها و مقالاتی از او وجود دارد. به ایرج افشار علاقۀ بسیار داشت و گاهی مقالاتش را از طریق او که به دیدار فرزندانش در آمریکا می رفت برایم می فرستاد تا آنکه ایمیل درست کرد و ایمیلی با هم در ارتباط بودیم. سال های پایانی عمر را با بیماری و ناتوانی گذراند. دیگر آخرین مقاله خود را توسط فرزند برومندش، علی عنایت، برایم فرستاد و مقالاتی را که نوشت طی سال گذشته در بخارا چاپ کردیم. یادش گرامی باد.