پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان سعدی؛ شاعر مردمی

نام‌آوران ایرانی

سعدی؛ شاعر مردمی

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

به مناسبت اول اردیبهشت، روز گرامیداشت استاد غزل
سعدی؛ شاعر مردمی

ابوذر ابراهیمی ترکمان

‎قرن هفتم از آن رو که هنگامه هجوم مغول به ایران است، قرنی فاجعه بار و تیره محسوب می‌شود، ولی پیدایی بزرگ نابغه شعر و ادب فارسی در‌‌ همان قرن، یک واقعه میمون و مبارک بود که برای ما نظاره گران اعصار گذشته، تیرگی سده‌ هفتم را به روشنایی بدل ساخته و ذائقه تلخ ما را از مطالعه تاریخ آن عصر وحشتبار، شیرین می‌کند. این چیزی نیست جز قدرت سحر بیان سعدی و عظمت شاعر بزرگی که تمام اندوخته علمی و توشه جهانگردی و ره آورد سیر آفاق خود را برای تربیت اجتماع و رشد و بالندگی جامعه و رفاه و سعادت مردمان در طبق اخلاص نهاده و با زبانی شیرین‌تر از قند و سلیس‌تر از آب اما پر معنا و ژرف به رمز گشایی از اطوار و احوال انسان و جامعه می‌پردازد.‏

‏ حقیقتاً تعبیر سهل و ممتنع برازنده اوست. زیرا کمتر شاعری داریم که سخنش را همه بفهمند، بی‌آن که کسی بتواند چون او سخن بگوید. سیری هر چند کوتاه و گذرا در اشعار و آثار سعدی، شکی باقی نمی‌نهد که سعدی شاعری است با دغدغه‌های عمیق اجتماعی. شاعری که قلبش برای مردم می‌تپد و در سر سودای کمک به آنان را می‌پروراند. شاعری که درد جامعه خود را خوب می‌فهمد و برای درمانش دارویی شفابخش‌تر از شعر و ادب نمی‌شناسد. او تمامی مواعظ حکمی خود را در قالب نظم و نثر فارسی به منظور اعتلای اخلاقی و رشد تربیتی مردم و جامعه ارائه می‌دهد و در همین فرایند است که نظم و نثر فارسی به ذروه فصاحت و اوج بلاغت خود می‌رسد‎.

‎جامعه بی‌روح و خسته و منحط آن زمان به چنین حکمتی روان و ساده و عمیق که در قالب حکم وامثال و حکایات و مطایبات، به نظم و نثر بیان می‌شد، نیاز داشت. در طول تاریخ، مشکل ما در روندهای تربیتی جامعه این بوده است که از ارائه قوانین حکمت به جامعه به نحوی که همه اقشار بتوانند از آن حظی ببرند، ناتوان بوده‌ایم؛یعنی به دیگر سخن همیشه فاصله‌ای بین حکیمان و مردمان بوده است. اما سعدی به راستی این فاصله را بر می‌دارد و حکمت را عمومی می‌کند. از این حیث، خوان حکمت او بار عام است‎:

‎سخن‌های سعدی مثال است و پند ‏
به کار آیدت گر شوی کاربند

البته او برای این تحفه، سفر‌ها کرده و مرارت‌ها کشیده و در هر گوشه‌ای توشه‌ای برچیده است:‏

‏ در اقصای عالم بگشتم بسی ‏
بسر بردم ایام با هر کسی

‏تمتع بهر گوشه‌ای یافتم ‏
زهر خرمنی خوشه‌ای یافتم

اما به هر روی، وجهه همت او اخلاق و تربیت است. چنان که در دیباچه بوستانش که فی‌الواقع اولین اثر ادبی اوست، اساس تقسیم‌بندی ده باب آن را برگشودن دروازه‌های تربیتی استوار می‌داند:‏‎

‎‏ چو این کاخ دولت بپرداختم ‏
برو ده در از تربیت ساختم

و بعد هم به بیان این ده باب می‌پردازد که همه، ابواب تربیت اجتماعی و تدبیر منزل و تهذیب نفس هستند:‏‎

‎‏یکی باب عدل است و تدبیر و رأی ‏
نگهبانی خلق و ترس خدای

‏ دوم باب احسان نهادم اساس ‏
که منعم کند فضل حق را سپاس

‏ سوم باب عشق است و مستی و شور ‏
نه عشقی که بندند بر خود بزور

‏ چهارم تواضع رضا پنجمین ‏
ششم ذکر مرد قناعت گزین

‏به هفتم در از عالم تربیت ‏
به هشتم در از شکر بر عافیت

‏ نهم باب توبه است و راه صواب ‏
دهم در مناجات و ختم کتاب

‏زششصد فزون بود پنجاه و پنج ‏
که پردر شد این نامبردار گنج

‎ ‎حکمت و اخلاقی که سعدی از آن سخن می‌گوید، بی‌تردید در پرتو معرفت جهان هستی و معرفت خداوند و شناخت نفس است.

او، هم در بوستان و هم در گلستان خود، به نحوی بی‌مانند در نعت خدا و رسول این چنین به سخنرانی و درافشانی می‌پردازد که:‏

منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو‌می‌رود ممد حیات است و چون بر‌می‌آید مفرح ذات.

پس بر هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید

‎ ‎واقعاً کدامین سخنور پارسی گوی تا به این پایه از فخامت و بلاغت و زیبایی، خداوند را سپاس گفته است؟

‎اما صبغه بارز شعر سعدی، مردمی بودن آن است. او در هر جا و هر مناسبتی به رعایت مردم و رعیت اندرز می‌دهد؛ حتی مدح او از اتابک زنگی نیز بوی نصیحت و اندرز دارد:‏

‏به راه تکلف مرو سعدیا ‏
اگر صدق داری بیار و بیا‎

‎‏ تو منزل‌شناسی و شه راهرو ‏
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو‎

‎‏ خدایا تو این شاه درویش دوست ‏
که آسایش خلق درظل اوست

‎ ‎عناوین ابواب اصلی دهگانه بوستانش به وضوح این جهت‌گیری کلی را نشان می‌دهد؛ باب در عدل و تدبیر، باب در احسان، باب در تواضع، باب در تربیت و امثال آن.‏‎

‎او در باب اول بوستان «در عدل و تدبیر و رای» این چنین رویه مردمی خود را باز می‌نماید: ‏

‏ مکن تا توانی دل خلق ریش ‏
وگر می‌کنی می‌کنی بیخ خویش‎

‎‏ بر آن باش تا هر چه نیت کنی ‏
نظر در صلاح رعیت کنی‎

‎‏ خدا ترس را بر رعیت گمار ‏
که معمار ملکست پرهیزگار‎

‎‏ ریاست به دست کسانی خطاست ‏
که از دستشان دست‌ها بر خداست‎

‎‏ مکافات موذی بمالش مکن ‏
که بیخش برآورد باید ز بن

‏مکن صبر بر عامل ظلم دوست ‏
که از فربهی بایدش کند پوست‎

‎‏سر گرگ باید هم اول برید ‏
نه چون گوسفندان مردم درید‎

‎در باب احسان نیز از رعایت مردم سخن می‌گوید:‏

‏ کسی خسبد آسوده در زیر گل ‏
که خسبند از و مردم آسوده دل‎

‎‏ نخواهی که باشی پراکنده دل ‏
پراکندگان را ز خاطر مهل‎

‎اگر سخن از مردمی بودن می‌رود، نه به این تعبیر است که فقط از حاکمان می‌خواهد تا عدل و انصاف را در حق مردم رعایت کنند، بلکه جنبه مهمتر این مردمی بودن سعدی به ابعاد تربیتی شعر او مشعر است که تمامی ساحت‌های اخلاق اجتماعی و انسانی را در بر می‌گیرد. در باب تواضع چه زیبا درس خاکساری می‌دهد:‏

زخاک آفریدت خداوند پاک ‏
پس‌ای بنده افتادگی کن چو خاک‎

حریص و جهانسوز و سرکش مباش ‏
زخاک آفریدت چو آتش مباش‎

‎و در باب رضا تفسیری اجتماعی و خردمندانه از قضا و تقدیر به‌دست می‌دهد؛ هرچند در پایان تاکید می‌ورزد:‏‎

‎‏چو نتوان بر افلاک دست آختن ‏
ضروری است با گردشش ساختن‎

‎در باب قناعت، مخاطب خود را به سمت کسب معرفت سوق می‌دهد؛ اما باز هم به زبانی عامیانه و معانی حکیمانه که اثری بس شگرف در همه اقشارمخاطبان بر جای می‌گذارد و دایره مخاطب خود را بی‌حد و مرز می‌کند:‏

قناعت توانگر کند مرد را
خبرده حریص جهانگرد را‎

‎‏ خور و خواب تنها طریق دد است ‏
براین بودن آیین نابخرد است‎

‎‏ خنک نیکبختی که در گوشه‌ای ‏
به‌دست آرد از معرفت توشه‌ای‎

‎‏خردمند مردم هنر پرورند ‏
که تن پروران از هنر لاغرند‎

‎‏ ندارند تن پروران آگهی ‏
که پر معده باشد ز حکمت تهی‎

‎‏ دو چشم و شکم پر نگردد بهیچ ‏
تهی بهتر این روده پیچ پیچ‎

‎اگر چه همه ابواب بوستان و گلستان بار تربیتی دارد، باز به جهت نقش مهم تربیت در جامعه و پرورش خردمندی، شیخ اجل باب جداگانه‌ای را به این موضوع اختصاص می‌دهد و در این باب از اهمیت تربیت نفس داد سخن می‌دهد:

سخن در صلاح است و تدبیر وخوی ‏
نه در اسب و ناورد و چوگان و گوی‎

وجود تو شهری است پر نیک و بد
تو سلطان و دستور دانا خرد‎

‎‏ رضا و ورع نیکنامان حر
هوا و هوس رهزن و کیسه بر

هوا و هوس را نماند ستیز
چو بینند سر پنجه عقل تیز‎

‎یکی از ابعاد منهج تربیتی سعدی، تقرب به خداوند و شکر و سپاس به درگاه اوست.

از همین رو در ابوابی چون عشق و مستی و شکر بر عافیت و مناجات به این موضوع می‌پردازد. او در شکر بر سلامتی چنین با خدای خود نجوا می‌کند:‏‎

‎‏ ستایش خداوند بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را‎

‎‏ کرا قدرت وصف احسان اوست ‏
که اوصاف مستغرقشان اوست‎

‎‏ بدیعی که شخص آفریند زگل ‏
روان و خرد بخشد و هوش و دل‎

‎‏ زپشت پدر تا به‌پایان شیب ‏
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب

تو قائم به‌خود نیستی یک قدم ‏
ز غیبت مدد می‌رسد دم به‌دم‎

‎و در توبه و راه صواب چنین می‌سراید:‏

‏الا‌ای که عمرت به هفتاد رفت ‏
مگر خفته بودی که بر باد رفت‎

‎‏ چو پنجاه سالت برون رفت زدست ‏
غنیمت شمر پنج روزی که هست‎

‎و در پایان هم در باب مناجات با سخنان آبدار و نغز خود روح آدمی را می‌نوازد:‏

‎ ‎بیا تا دستی برآریم زدل ‏
که نتوان بر آورد فردا زگل‎

مپندار از آن در که هرگز نبست ‏
که نومید گرداند بر آورده دست‎

خداوندگارا نظر کن به جود ‏
که جرم آمد از بندگان در وجود‎

‎‏کریما به رزق تو پرورده‌ایم ‏
به انعام عام تو خو کرده‌ایم‎

‎‏خدایا به عزت که خوارم مکن ‏
به بذل گنه شرمسارم مکن

به عنوان یک رایزن فرهنگی که سال‌های زیادی در محیط‌های خارج از کشور بوده‌ام، اطمینان دارم که در صورتی که بتوانیم با وجود مشکلات ترجمه که همیشه متوجه اشعار بزرگان است، تصویری روشن از حقیقت شعرِ پخته و درّ سفته سعدی به‌دست دهیم؛ اندیشه‌های انسانی و روشن و زیبای این شاعر می‌تواند روایتی زیبا و شاعرانه از آموزه‌های اسلامی و ایرانی را برای جهانیان ارائه دهد.

روایتی که می‌تواند در جامعه امروز هم مخاطبانی مشتاق و مشتاقانی سینه چاک داشته باشد

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید