نامآوران ایرانی
آریو برزن نماد ایستادگی ایرانیان در برابر تازش بیگانگان
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 30 خرداد 1393 18:09
- فرامرز بيگدلو
- بازدید: 4939
فرامرز بیگدلو
آریو برزن یک فرمانده بزرگ مهینپرست ایران بود. کسی که در سال 330 پیش از میلاد در نبرد دربند پارس تا پای جان در برابر اسکندر مقدونی مبارزه کرد. گرچه این قهرمان فداکار ایران از جان خود گذشت اما امانتی را به تاریخ سپرد که تا ابد زنده خواهد ماند. او کوههای سر به فلک کشیده زاگرس را به گواهی گرفت که همواره به آیندگان یادآوری کنند که ایرانی چگونه میهنپرستی را معنا میکند. او و یارانش جان دادند تا بیاموزند دفاع از روح و نام و خاک و شرف این سرزمین را. آنان جان دادند تا جان ایران جاویدان ماند.
زندگانی و خانواده
آریوبرزن که با عنوان آریوبرزن دوم شناخته میشده است (همچنین آریا برزن و در پارسی کهن آریابردنا دوم (Ariyabrdna-II) و نیز آرتابازوس دوم (Artabazus II)) از نوادگان فارنابازوس (Pharnabazus) است که پسر یکی از اشرافزادگان ایران بوده است. در سال 387 پیش از میلاد فارنابازوس ساتراپ (استاندار) آناتولی (شمالباختری ترکیه امروزی) بود. فارنابازوس روابط دوستانهای با آتن و اسپارتای داشت. وی که همروزگار با اردشیرشاه بود روابط خوب خود با پادشاه را تا زمانی که زنده بود حفظ کرد و تا زمانی که زنده بود فرماندار باقی ماند.
آرتابازوس (225-289 پیش از میلاد) پدر آریو برزن نیز یک اشرافزاده ایرانی بود که در دربار داریوش سوم (آخرین پادشاه سلسله هخامنشی) موقعیت قابل ستایشی داشت.
گرچه زمان دقیق تولد آریوبرزن دقیقا مشخص نیست اما برخی گمان میبرند که او در حدود سال 368 پیش از میلاد به دنیا امده است. با وجودی که از دوران کودکی وی اطلاعات چندانی در دست نیست، اما به خوبی روشن است که آریوبرزن در سال 335 پیش از میلاد فرمانده پرسیس (پارس، Persis) (استان فارس در ایران امروز است) بود. برای بسیاری از پژوهشگران این نکته شگفت انگیز است که داریوش سوم برای پرسیس و تخت جمشید (پرسپولیس) ساتراپ تعیین نموده است. به نظر میرسد پیش از داریوش سوم چنین منصبی موجود نداشته باشد و داریوش سوم که در همچون دورهی پرآشوبی همراه با برخی مسایل اجتماعی، به فرمانروایی رسیده بود و برای اداره آن برای زمانی که به منظور مقابله با دشمنان در بیرون از پارس به سر میبرده، به یک فرمانده قابل اعتمادی در خانه نیاز داشته است. به این ترتیب وی برای جلوگیری از پیشرفت مقدونیان در سال 333 پیش از میلاد در ایسوس (Issus) (شهری باستانی نزدیک اسکندریون در ترکیه امروزی) در سال 331 پیش از میلاد در گآوگاملا (Gaugamela) (دشت پهناوری در نزدیکی شهر باستانی تل گومل در خاور شهر موصل در عراق امروزی) با آنان به جنگ پرداخت. اگر این نظریه درست باشد، آریو برزن میبایست از خویشاوندان نزدیک و یا از دوستان شخصی داریوش شاه سوم بوده باشد. از این رو فرمانداری آریوبرزن در پرسیس و پرسپولیس تنها یک دلیل میتواند داشته باشد، او فردی بسیار قوی بوده که پشتیبان داریوش سوم بوده است.
آخرین جنگ در نبرد در بند پارس و جانباختن
بر پایه یادداشتهای روزانه کالیستنس (Callisthenes) مورخ رسمی اسکندر، در ماه اگوست سال 330 پیش از میلاد نیروهای این فاتح مقدونی در پیشروی به سوی "پرسپولیس" پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی صعب العبور (دربند پارس، تُکاب در کهگیلویه، این محل معبری بود که از پارس به شوش می رفت) با یک هنگ ارتش ایران (1000 تا 1200 نفر) به فرماندهی ژنرال آریو برزن رو به رو و متوقف شدند و این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش دهها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را قبلا تصرف و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود.
اسکندر پس از تصرف شوش برای تسخیر پارسه سپاهیان خود را دو بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد؛ و بخش دیگر به فرماندهی خود اسکندر با اسلحههای سبک راه کوهستان کهگیلویه را در پیش گرفتند.
آن هنگام که اسکندر بر تنگ تکاب وارد شد، سردار آریو برزن را پیش روی خود دید، گروهی در بالای تنگه با شمشیرهای آخته و گروهی بر فراز معبر سنگها و گروهی دیگر با فلاخن (سلاح پرتاب سنگ) و تیر و کمان بر انان فرود میآمدند. وقتی اسکندر به آنجا رسید حملات سختی کرد اما کاری از پیش نبرد و سربازانش سپر را بر سر گذاشته و عقب نشینی کردند.در حالیکه اسکندر فکر میکرد بی هیچ تلفاتی ایستادگی آنجا را تسخیر میکند . . . عرصه بر اسکندر تنگ شده بود و شکست را روبروی خود میدید.
پس از 48 روز مبارزه، یکی از روسای طوایف ایرانی [برخی منابع وی را یک چوپان ایرانی اسیر شده و برخی وی را از اسیران غیرایرانی که قبلا به ایران رفت و آمد داشته معرفی کردهاند که آزادی خویش را با نشان دادن یک بیراهه (و در واقع با یک خیانت) با وی معامله کرد] به کشور زادگاه خود خیانت کرد و اسکندر را از مسیر کوه به پشت خط سپاه آریو برزن راهنمایی نمود. اسکندر بدین طریق خود و سپاهیان را به پشت لشگر ایرانیان رسانید و آنان را دور زد. این نکته نشان میدهد که چگونه اسکندر با خیانت برخی توانست در جنگ علیه ایرانیان به پیروزی برسد. [گویند اسکندر پس از پیروزی بر آریو برزن آن خائن را که راه را نمایانده بود به جرم خیانت اعدام کرد]
با گذشت زمان کوتاهی پس از آنکه اسکندر به پشت سپاه آریو برزن رسید، قهرمان ایرانی از سه جهت مورد هجوم واقع شد. از شمال توسط فیلوتاس (Philotas)، از غرب توسط کراتروس(Craterus) و از شرق توسط خود اسکندر. بسیاری از ایرانیان قتل عام شدند. نقشه نبرد دربند پارس در دنباله نوشتار نشان داده شده است.
آریو برزن و سپاه وفادارش شجاعانه علیه مهاجمان میجنگیدند، پس از چندی آریو برزن با 40 سوار و 5 هزار پیاده و وارد ساختن تلفات سنگین به دشمن، حلقه محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت و نجات مردم آهنگ بازگشت به سوی پارسه (تخت جمشید یا پرسپولیس) را نمود، ولی سپاهیانی که پیشتر به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه دست یافته بودند. در میانه راه پارسه، این لشگر جلوی پیشروی سپاه ایران به فرماندهی آریو برزن را سد کردند ..... راه دیگری نبود، سردار پارسی نبرد را آغاز نمود جنگی سهمگین در گرفت. یوتاب خواهر آریو برزن و سردار داریوش سوم در جنگ با اسکندر، همراه و همگام با برادر خود پا به پا جنگید. یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) که فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . آریو برزن دلاور از جان خود گذشته و به صفوف مقدونیها زد .... فرمانده دلیر آنقدر جنگید تا خود و سربازانش شرافتمندانه یک به یک بر خاک افتادند.
آریوبرزن با وجود سرنگونی پایتخت و در حالی که سخت در پیگرد سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنچنان در پیکار با دشمن پای فشرد تا گذشته از خود او، همه یارانش از پای در افتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی سپاه آریوبرزن به خاک افتاده بود. یوتاب نیز چنان جنگید تا او نیز کشته شد و هر دو نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.
بدین ترتیب آخرین دژ انسانی نیز فرو ریخت و فرمانروایی هخامنشیان پایان یافت . . . هنگامی که اسکندر این خبر را شنید، به سوی پارسه (تخت جمشید، پرسپولیس) حرکت نمود و مردم ان شهر بی دفاع را تسلیم یافت. سپس فرمان به غارت داد، مهاجمان مقدونی بر مردم تاختند و آنچه که از شهر باقی بود به یغما بردند و آنچه را نمیتوانستند بر زمین میکوفتند، گویند غنائم آنچنان بسیار بود که اسکندر را توان حمل آنهمه نبود. تاریخنگاران یونانی گویند که اسکندر مست از باده بر تختگاه پادشاهان پیشین پارس تکیه داده بود که زنی آتنیتبار به نام تائیس به وی پیشنهاد نمود که تختگاه را آتش بزند، مشعلها را برافروختند در پیشاپیش آنان اسکندر نخستین مشعل را بر پرده تالار گرفت در پس وی تائیس در حرکت بود و دیگران نیز هم چنان کردند . . .
[در برخی منابع آمده است اسکندر در آن هنگام به هیچ وجه در حالت مستی نبوده است و در هوشیاری کامل به سر میبرده و او فرمان به آتش کشیدن نماد شکوه، تمدن و توانمندی ایرانیان، تخت جمشید را صادر کرده است. اما گاهشماران یونانی با تحریف تاریخ و برای تبرئه و تطهیر اسکندر از چنین اقدام وحشیانه و غیرمتمدنانهای بیان نمودهاند که وی هشیار نبوده و در حالت مستی و به پیشنهاد یک روسپی چنین عملی را انجام داده است که بعدها از کرده خود سخت پشیمان گشته است ]
و بدین ترتیب کاخ تخت جمشید را به یک باره دود و آتش فرا گرفت و شهری را که بیش از یکصد سال صرف ساختنش شده بود تنها در چند ساعت فرو ریخت و به آوار و خاکستر تبدیل شد.
شهری که خاطره برگزاری جشنهای نوروز و آیینهای ملی و میهنی ایران را به خود دیده بود و شکوه ایران را با آوای ساز و آواز در یاد داشت اکنون جز صدای شعله و ترکیدن چوب و فروریختن آوار صدای دیگری از آن شنیده نمیشد.
و این گونه هر آنچه که بود دیگر نبود . . .
در نبرد دربند پارس، با وجود آریوبرزن و نیروهایش گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگههای کوهستانی امکانپذیر نبود. از این رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیل متوسل شد و با کمک یک اسیر خائن از بیراهه و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند وآنان را در محاصره گرفت.
مورخ اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکستمان قطعی بود. در "گاوگاملا" با خروج غیرمنتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند، به ناگاه در پی او دست به عقبنشینی زدند و پس از اندکی ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود اما آریو برزن در بلندیهای جنوب ایران و در مسیر پارسه به ایستادگی ادامه داد. آریو برزن که در نزدیکیهای تخت جمشید به دفاع از میهن اقدام نمود ، مقاومتی بیمانند از خود نشان داد.
آریو برزن یکی از میهنپرستترین فرماندهان تاریخ ایرانزمین بود. کسی که تا حد مرگ مقابل اسکندر جنگید، اما نتوانست مانع پیروزی او و همچنین به آتش کشیدن و ویرانی پارسه (تخت جمشید، پرسپولیس)، پایتخت امپراتوری ایران آن زمان گردد. دلاوریهای سردار آریو برزن، یکی از برگهای ستایش برانگیز تاریخ میهن ما را تشکیل میدهد و نمود از جان گذشتگی ایرانیان در راه میهن است.
آریو برزن و مردانش نزدیک به یک سده پس از ایستادگی لئونیداس در برابر ارتش خشایارشا در ترموپیل، که آن هم در ماه اوت روی داد پایداری خود را به همان گونه در برابر اسکندر آغاز کرده بودند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی «آریو برزن» در این است که یونانیان در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یادبود ساخته و تندیس او را بر پا داشته و آخرین سخنانش را بر سنگ حک کردهاند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آریو برزن ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست. اگر به فهرست درآمدهای توریستی یونان بنگریم خواهیم دید که بازدید از بنای یادبود و گرفتن عکس در کنار تندیس لئونیداس برای یونان هر ساله میلیونها دلار درآمد گردشگری داشته است. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان میبرند: ای رهگذر، به مردم لاکونی ( اسپارت ) بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم (قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمیداد). لئونیداس پادشاه اسپارتیها بود که در اوت سال 480 پیش از میلاد، دفاع از تنگه ترموپیل در برابر حمله ارتش ایران به خاک یونان را برعهده گرفته بود.
تصویری از کوهستان تنگه دربند پارس که در سال 330 پیش از میلاد شاهد پایداری و جانفشانی آریو برزن و یوتاب یارانش بود.
به تازگی گویا تندیس آریو برزن، این سردار دلاور ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است.
با این حال هیچ گامی در جهت آگاهی همگانی از نبرد و دلاوری او برداشته نمیشود و به جرات میتوان گفت بسیاری از مردم کنونی ایران حتی نام او را هم نشنیدهاند. ای کاش به جای نمایشهای سطح پایین و بیمفهوم تلویزیون و یا در کنار فیلمهای رنگارنگ و بعضا با مضامین پوچ و بیهوده سینما، گوشهای از دلاوریهای آریو برزن و دیگر دلیرمردان و شیرزنان این مرز و بوم را به تصویر میکشیدند تا هم اثری ماندگار آفریده گردد و هم سطح آگاهی همگانی و شناخت آنچه که بودیم و هستیم محقق گردد.
سراینده نامی سرودههای ملی میهنی همروزگار ما بانو توران شهریاری «بهرامی» سروده حماسی زیر را در ستایش از سردار آریو برزن سرودهاند .(برگرفته از دیوان توران)
کنون گویمـت رویـدادی دگــر
ز تـاریـخ دیـریـن ایـن بـوم و بــر
چو اسـکندر آمد به ملک کـیان
یـکی گــرد فــرمـانـده قهــرمـان
به ایــرانــیـان داد درس وطن
در این ره گذشت از سر و جان و تن
کـه فـرزند نـامآور میـهن است
مر آن شیردل آریــو بـــرزن اسـت
چـو اسکندر آهنگ ایـران نمود
همـه آگـهان را هــراســان نمــود
جـهانگستری فکر و سودای او
جــهانگیــری انــدیشــه و رای او
چو موج شتابنده میراند پیش
بشد کار دارا به سختی پریش
سر انجام، دارا در آمد زپا
از این بار شد پشت ایران دو تا
بسی شهرها را سکندر گشود
به جز پارس، چون راه دشوار بود
گذرگاه او تنگه ای بود تنگ
دو سویش همه صخره و کوه و سنگ
همه سنگها بود ره ناپذیر
همه صخره هایش کهنسال و پیر
در آن تنگه سردار ایران سپاه
بر اسکندر و لشکرش بست راه
چو کوهی سر افراشت بر آسمان
که تا ره بود بسته بر دشمنان
پس از روزها پایداری و جنگ
پس از هفته ها کارزار و درنگ
سکندر نیارست از آن ره گذشت
بکارش فرو ماند و درمانده گشت
سر انجام فکری سکندر نمود
پی چاره تدبیر دیگر نمود
بگفتا به سردار ایران سپاه
که بگذر ز پیکار و بگشای راه
ببخشم تو را بر همه مهتری
از این پس تو سردار اسکندری
ولی آریو برزن پاکدل
پی پاس این خاک و این آب و گل
به اسکندر از خشم پاسخ نداد
چو کوهی فراروی او ایستاد
سرانجام نابخرد گمرهی
به دشمن نشان داد، دیگر رهی
چو اسکندر از تنگه آمد فراز
ز نو آریو برزن چاره ساز
گران پاتر از صخره های بلند
بپا ایستاد اندر آن، تنگ بند
بدین گونه ره بر سکندر ببست
بر او آشکار و مسلم شکست
بدانست جز مرگ در پیش نیست
ورا تا عدم یک قدم بیش نیست
چو نزدیک شد لحظه واپسین
به میدان آورد گفت این چنین:
((بدان ای سکندر پس از مرگ من
پس از ریزش آخرین برگ من
توانی گشایی در پارس را
نهی بر سرت افسر پارس را
به تخت جم و کاخ شاهنشهان
قدم چون نهی با دگر همرهان
مبادا شوی غره از خویشتن
که ایران بسی پرورد همچو من))
چو اسکندر این جانفشانی بدید
سرانگشت حیرت به دندان گزید
به آهستگی گفت با خویشتن
که اینست مفهوم عشق وطن
اگر چند آن آریا مرد گرد
پی پاس ایران زمین، جان سپرد
ولی داد درسی به ایرانیان
که در راه ایران چه سهل است جان!
منابع:
· دانشنامه الکترونیکی ویکی پدیا
· تاریخ ایرانیان در چنین روزی، دکتر نوشیروان کیهانیزاده
· دیوان توران- سرودههای توران شهریاری (بهرامی)
· آریو برزن، نوشته ناصر نجمی، انتشارات دنیای کتاب
· هفتهنامه عصر نیریز، دکتر حسنعلی پیشاهنگ