فروزش 1
رمز مداومت تاریخی ایران
- فروزش 1
- نمایش از سه شنبه, 22 تیر 1389 09:45
- بازدید: 4692
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن
متن ویراستهی سخنرانی در همایش علمی – فرهنگی دریای مازندران
ما دریای مازندران را به این عنوان میشناسیم که برکت این دریا باعث شده تا یکی از سرسبزترین و پررونقترین بخشهای ایران در گیلان و مازندران بتواند پدید آید؛ به کلّی متفاوت با سایر بخشهای ایران که قدری دم به خشکی میزنند. در هر حال این تنوّع بزرگ به خاک ایران بخشیده شده است تا از همه گونهی سرزمینی بهره داشته باشد که بخش استثناییاش، این دو استان مازندران و گیلان هستند.
سخنرانان گرامی آگاهیهای خوبی دربارهی دریای مازندران دادند، به طوری که به یاد این قصیدهی معروف مرحوم بهار افتادم که سه بیتش را برایتان میخوانم:
هنگام فرودین، که رساند به ما درود / بر مَرغزار دیلم و طرف سپیدرود؟
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش / جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه به یکدسته بدروند / این جایگه بنفشه به خرمن توان درود
این وصفی از منطقهی مازندران و دیلم به برکت دریای مازندران است. شعر معروف فردوسی هم هست که همگی شنیدهاید که: مازندران شهر ما یاد باد / همیشه بر و بومش آباد باد
«زمینش پر از لاله و سنبل است» وصف زیبایی است از مازندران (اگر منظور این مازندران باشد). در هر حال آن چیزی که من میخواهم بگویم، و موضوع مهمّی است دربارهی خود ایران است، یعنی کشوری که بر محور جغرافیا و تاریخ شکل گرفته است. میخواهم چند کلمه دربارهی تداوم تاریخی ایران بگویم که به دریای مازندران هم ارتباط پیدا میکند.
مهمترین خصوصیّتی که این کشور را در دنیا به عنوان ایران شناسانده و چند هزار سال تاریخ به او بخشیده و با این همه پَستی و بلند و شیب و فراز همراهش کرده و این همه حوادث بر او گذرانده تا به امروز رسیده و از همه عجیبتر این که عمر منسجم مکتوب 3000 ساله به او بخشیده، درحالی که بسیاری از کشورها آمدند و رفتند و باز هم جانشینانشان آمدند و رفتند و اثری جز اسم از آنها به جای نمانده، این سؤال را پیش میآورد که چگونه این کشور توانسته است دوام بکند؟
این تداوم در واقع من فکر میکنم قسمت عمدهاش مدیون جغرافیاست و از سوی دیگر عکس آن نیز، یعنی گرفتاریهای ایران و مصایبی که بر این کشور گذشته است، آن نیز بخش عمدهاش از جغرافیاست. البتّه هر سرزمینی را که شما نگاه کنید مقداری خصوصیّت جغرافیایی آن را شکل داده، ولی ایران قدری بیشتر از دیگران. حال این جغرافیا چه بوده که توانسته چنین تأثیری را ایجاد بکند؟ جای سؤال دارد.
ببینید تقریباً هیچ کشوری خصوصیات ایران را از این جهت ندارد: نخست این که در مرکز دنیای شناختهشده است؛ پیش از این که آمریکا کشف بشود و پیش از این که استرالیا شناخته شود و نامی از آن در میان باشد. اگر از شمال و جنوب و شرق و غرب به نقشهی جغرافیا بنگرید تقریباً در مرکزیترین نقطه به ایران برمیخورید. از طرف شرق میخورد به منتهاالیه چین، دریای آرام و از غرب میخورد به لیسبون پرتقال و دریای آتلانتیک، و همینطور از شمال و جنوب در مرکز آسیا قرار دارد. این مرکزی بودن، یعنی محاصره بودن توسّط مجموعهای از کشورها.
دوّمین خصوصیّت که گفته میشود این است که کشوری است که بر سر راه قرار گرفته، یعنی جریانهایی که از شرق به طرف غرب میرفتند و برعکس آن، و همینطور شمال و جنوب – البتّه جریان تمدّن بیشتر شرقی غربی بوده است – همهی اینها میبایست از ایران بگذرند. بنا بر این کشوری بوده است جهانی، که محلّ توقفگاه تمدّنها بوده و برخوردها.
این وضع، برخوردهای سنگینی را هم به همراه داشته. این است که تقریباً میشود گفت در خاک این کشور هیچوقت جنگ، قطع نشده. با فاصلهی کوتاهی در دورههایی کمی آرامتر زیسته ولی در هر حال باز جنگ به جهتی شروع میشود. گاه جنگهای بزرگی در کار بوده. زمان هخامنشیان، جنگهایی با اقوام شرقی و البتّه با غرب هم آن جنگ بزرگ و معروف ایران و یونان، و بعد ایران و روم. ایران نزدیک 1500 سال در جنگ مداوم است تا این که میرسد به دوران پس از اسلام. باز دوباره فشارهای شرق و غرب در جنوب و شمال است به اضافهی جنگهای دیگری؛ جنگهای فرقهای یا اعتقادی و یا به اصطلاح امروز، ایدئولوژیک، که بین گروههای مختلف بوده است. به خوبی یا بدی این ویژگی کار نداریم ولی به هر رو، این خصوصیّتی بوده است که به کشوری بخشیده شده و آن را بدل به آوردگاهی جهانی کرده است.
خصوصیّت دیگر ایران در این موقعیّت جغرافیایی خاص، این بوده است که بین شرق (آسیا) و غرب (اروپا) قرار گرفته و جریانهای تمدّنی و برخوردهای نظامی بین آسیا و اروپا - این، دو قارّهی مهم و تاریخساز - در طیّ زمان میبایست از ایران بگذرد. پس ایران پُلی هست بین آسیا و اروپا، بین شرق و غرب، و انتقالدهندهی اندیشهها و افکار بین این دو. یعنی میان شرق و غرب جریان پیدا میکند بهطوری که واقعاً میتوان گفت که اگر ایران به این صورت نبود و به این صورت نمانده بود، قیافهی تمدّنی دنیا به کلّی عوض میشد. یعنی این آمیختگی و ارتباطهای فکری و تمدّنی بین شرق و غرب به این صورت به وجود نمیآمد و یک نوع هماهنگی همراه با رقابت بین شرق و غرب پیدا نمیشد که در طی تاریخ پیش آمده و واسطه و رابطهاش کشور ایران بوده.
و البتّه باز نباید فراموش شود که ایران، کشوری بوده که بین سه قارّه قرار داشته؛ قارّههای آسیا و اروپا و آفریقا. یعنی در واقع سه قارّه و سه نوع تمدّن بر این کشور تأثیرگذار بودهاند و ما کشور دیگری را نمیشناسیم که توانسته باشد یک چنین ترکیبی در خودش به وجود آورد که تأثیر گرفته باشد از سه قارّهی تأثیرگذار در تاریخ جهانی. این خصوصیّت فقط در ایران جمع شده است. البتّه از لحاظ تجارتی هم به همین صورت بوده و میدانید که جادّهی ابریشم – که مهمّترین راه تجاری زمان گذشته بوده – از ایران عبور میکرده و تأثیر بسیاری در نقل و انتقال تمدّنی بین دو قارّهی اروپا و آسیا داشته است. خصوصیّاتی را که عرض کردم بیشتر به علّت جغرافیا به ایران بخشیده شده است.
بنا به آنچه گفته شد، ایران کشوری بوده که میبایست دایماً به حال دفاعی و بیدارباش به سر بَرَد. برای اینکه دلش میخواسته مستقل و یکپارچه باشد و دلش میخواسته که این مجموعیّت خودش را حفظ کند، پیوسته در معرض هجومهای مختلف بوده – چه از جانب شرق و چه از جانب غرب. یعنی اقوام دیگر رویآور میشدند به طرف او. این است که دایماً میبایست حالت بیدارباشیاش را حفظ کند و از اینرو ایرانی قومی شده است که دایماً میبایست نگران آیندهی خودش باشد و دایماً در حال هوشیاری و تجهیز به سر ببرد تا مبادا هجومهای بیگانه بیاید و او را از زندگی خود جدا بکند یا تسخیرش سازد که البتّه این کار چند بار شد. این موضوعی شده که باز در شکل دادن تاریخی ایران بسیار مؤثّر واقع شده است.
بنابراین میبایست نیروی دفاعی بسیار قوی و مؤثّری داشته باشد، مانند بارویی دفاعی که بتواند اطراف کشور کشیده شود و جلو تهاجماتی را که در کمیناش بودهاند و دایماً میخواستهاند به آن هجوم بیاورند، بگیرد. البتّه چرا میخواستند به ایران تعرض کنند؟ برای این که مهاجم همیشه میخواست از شرق به غرب و از غرب به شرق، به طرف سرزمینهای آبادتر برود. شایع بود که شرق، ثروتهای نهفتهای دارد، طلا و گنج دارد و این ثروتها در خزانههایی جمع شدهاند. این باعث میشد که غرب به شرق تعرّض کند تا این ثروت را تصرّف کند. مسألهی اصلی حملهی اسکندر، همین بود که به این ثروتها دست بیابد. این است که از این جهت همیشه ایران در معرض بوده و دستاندازهای تهاجمی نسبت به او صورت میگرفته.
ایران، سرزمینی است که نسبت به سرزمینهای اطراف خود دارای آب و هوای معتدلتر و مطلوبتری بوده. از شمال، قدری گرمتر بوده و معروف است که کسانی برای این که به جاهای آبادتر و به سرزمینی گرمتر برسند و همچنین به خلیج فارس دسترسی پیدا کنند، راهی جنوب میشدند. روسیّهی تزاری با این اندیشه به طرف جنوب هجوم میآورد. همچنین سرزمینهای دیگر هم از طرف شرق، از استپهای شرقی، یعنی ترکها و مغولها هجوم به ایران داشتند. معروف است که سلجوقیها به بهانهی آن که گوسفندانشان، چرای بهتری داشته باشند وارد ایران شدند که پس از ورود به ایران تا قرنها توانستند حکومت کنند و بمانند. منظورم این است که دو خصوصیّت، یکی مسألهی محور بودن و جغرافیای خاص داشتن، و دوّم، مسألهی آب و هوا و آبادانی بیشتر داشتن و مجاور دریایی چون خلیج فارس بودن که به دریای آزاد راه دارد، باعث شد که جغرافیِ ایران بتواند چنین نقش مهمّی را ایفا کند. این موضوعها باعث شدند که ایران، کشوری دفاعی بشود. تمام قوای خودش را به کار گیرد برای اینکه بتواند از خودش دفاع کند. چون وقتی به عنوان ملّتی شکل گرفت که بتواند در جهان و جغرافیای جهانی ابراز وجود بکند، لازم بود که خود را از تعرّض در امان نگاه دارد.
این هجومهای بیگانه که نخست از ناحیهی غرب از جانب آشوریها یا بابلیها در زمان مادها به ایران روی داد، باعث شد که ملّت ایران خودش را برای دفاع آماده دارد، و همین خود موجبی گشت که شاهنشاهی هخامنشی به وجود آید. واقعاً شاهنشاهی هخامنشی برای ایران یک ضرورت شده بود که اگر مادها دیگر بهقدر کافی قوی نبودند که بتوانند دفاع کنند، وسیلهی مستحکم دفاعی به او ببخشد؛ همینطور در برابر اقوامی که از شرق میآمدند. بنا بر این، ایران ناچار شد که قوی بشود و این قوی شدن اندکاندک گسترش و رشد پیدا کرد و منجر به تشکیل شاهنشاهی هخامنشی گردید که اوّلین امپراتوری جهان است. نه تنها اوّلین، بلکه مهمترین کشوری بود که به صورت امپراتوری پدید میآید یعنی همبستگی وسیعی از اقوام مختلف به وجود میآورد و گسترهی بزرگی از اطرافش را امن میکند.
در کشورگشاییهای هخامنشی به روایت تاریخ، مقصود اقتصادی، نقش چندانی نداشته - مانند سرزمینهای غربی که برای اینکه بتوانند ثروتهای کشورها را تصاحب بکنند آنها را استثمار میکردند - بلکه منظور این بوده که حاشیهی امنی در اطراف خودش داشته باشد که بعدها فشاری از جانب خارج بر ایران عارض نشود. بنابراین میشود گفت که کشورگشاییهای دوران هخامنشی و بعد، پارتی و ساسانی که سرزمین بسیار وسیعی را در بر میگرفته، مقدار زیادی جنبهی راهبردی (استراتژیک) داشته برای ایجاد حاشیهی امن. نمیگویم که بلندپروازیهای انسانی و جاهطلبیهای شاهان در آن اثر نداشته، البتّه که داشته است ولی قسمت عمدهی آن، هدف این بوده که در اطراف کشور بتواند حصار و دیوار امنی کشیده شود. بنا بر این، قاعدتاً میبایست برای حفظ و تمامیّت آن، ایران کشور نیرومندی باشد و دفاع مؤثّر داشته باشد. در تمام دوران هخامنشی تا هنگامی که حملهی اسکندر پیش آمد، وضع چنین بود. ولی هر حکومتی یک دوران پیری و فرسودگی پیش روی دارد که توسّط کشورهای تازهنفستر منقلب و مغلوب میشود، و این هم شد.
بعد پارتها که آمدند دوباره همان وضع پیش آمد؛ یعنی حفظ مجموعیّت ایران از طریق دفاع. به طوری که میدانید جنگ با روم از آغاز تا انتها، جنگ 800 – 900 سالهای شد که با ایران در کار بود. اگر ایرانیها نیرومند نبودند رومیها میخواستند بیایند و تمام این قسمت را تا چین بپیمایند و این جنگهای طولانی را روم ایجاد کرد که بتواند این قسمتها را به روم شرقی الحاق بکند که ترکیّهی فعلی باشد. پس این حالت دفاعی، تبلورش در نیرومند بودن کشور بود تا بتواند در برابر هجومهایی که دایماً به جانب او بود، بایستد. خطر، تنها از طریق غرب نبود بلکه فشار از طریق شرق هم دایماً به ایران وارد میآمد، کما این که خود کورش هم در جنگ با قبیلههای شرقی کشته شد. جنگ هر چند از طریق رومیها شدّت گرفت ولی از جانب عربها و ترکها ختم شد و آنها توانستند چندی بر ایران فرمانروایی کنند.
با آمدن محمود غزنوی این فشار مضاعف شد. این دیگر در دورانی بود که مرزها باز شده بود. البتّه با آمدن اسلام دیگر مرزهای ملّی معنی نداشت. بنا بر این، هر مسلمانی میتوانست به هر کشوری که بخواهد برود و اینطور شد که همهی کسانی که مسلمان بودند یا ادّعا داشتند که مسلمان هستند بیایند و به ایران وارد بشوند، مانند غزنویان و سلجوقیان. امّا ترکها هم پس از چندی تغییر شکل و ماهیّت دادند و با جامعهی ایرانی مخلوط شدند. در اینجا ایران دیگر آن دیوار دفاع بسیار بزرگ را که در دوران پیش از اسلام داشت، نداشت. دیگر حکومتی نبود که بتواند جلوی هجوم را بگیرد. از اینرو میبایست به فکر چاره بود. این بود که دفاع آمد روی فرهنگ. یعنی ایران توانست یک نوع دفاع فرهنگی در خود ایجاد کند.
چون پس از آمدن اعراب، مردم مسلمان شدند و آن طبقهبندی دوران ساسانی از بین رفته بود، مردم شروع به نشان دادن استعدادهای درونی خودشان کردند. این استعدادها ابتدا از روستاها سر برآورد. اکثر کسانی که شروع کردند به علم آموختن و کتاب نوشتن و درس دادن و فکر کردن، اینها از ناحیههای دوردست روستایی بودند. امثال فردوسی و رازی و بیرونی و صدها دانشمند دیگر، و اینها شروع کردند به این که در برابر قوم فاتح که عربها بودند ابراز وجود بکنند، یعنی ما هستیم، که میتوانیم این استعدادها و ویژگیها و برتریها را به ابراز آوریم.
زمام تفکّر را ایرانیان به دست گرفتند. یعنی توانستند شایستگی خود را از طریق کارهای فرهنگی نشان دهند. خاصّه از زمانی که زبان فارسی دری پا به میدان عمل گذاشت استعدادها توانستند خودشان را به زبان ملّی ابراز کنند و این کار هم شد، به طوری که در عرض 50، 60 سال - یعنی از دورهی یعقوب لیث که اوّلین شعر فارسی گفته شد تا آغاز کار سامانیها - ، چند شاعر بیشتر نداشتیم ولی از آن پس، یکباره سیل شعر سرازیر گشت. در زمان سامانی نه تنها شعر بلکه کتابهای تفسیر و کتابهای بسیاری دیگر به زبان فارسی نوشته شد. رودکی بیش از یکصد هزار بیت شعر گفت، اگر این تعداد نبوده لااقل چند ده هزار بوده که متأسّفانه در طی زمان از بین رفتهاند و جز اندکی از آنها در دسترس نیست.
به این ترتیب، رودی از سخنوری و شعرگویی در مملکت جاری شد. ایران، فرهنگی ایجاد کرد که توانست نیروی دفاعی پیدا کند و به همین دلیل هم بود که بین کشورهای مسلمان – کشورهای فتحشده توسط اسلام – تنها کشوری بود که فرهنگ خودش را نگه داشت، یعنی زبانش عربی نشد، زبانی که تمام خاورمیانه تا مصر و مراکش و تونس را درنوردیده و باعث شده بود تا آن کشورها زبانشان، همان زبان دینی گردد. کشورهایی مانند مالزی و اندونزی که بعدها مسلمان شدند، چون از طریق ایران مسلمان شدند توانستند زبان خودشان را حفظ کنند.
ایران میبایست از خودش دفاع بکند؛ یا از طریق نظامی - همانطور که پیش از اسلام بود - یا با نیروی فرهنگی که پس از اسلام آن را به کار گرفت. زیرا دیگر پس از اسلام ،ایران قطعه قطعه شده بود و هر قسمتی از این کشور قطعهقطعهشده در دست حاکمی بود. آذربایجان، فارس، مرکز، هر کدام برای خودشان بودند و هر قسمت هم حکومت خاصّ خود را داشت. در ایران یکپارچگی وجود نداشت. بنا بر این، باید عاملی میبود که بتواند این مجموعیّت و شخصیّت ایران را حفظ کند و آن وجه مشترک، زبان فارسی شد و فرهنگ ایران. مردم جاهای مختلف ایران که تحت نظر حکومت خاص خودشان بودند، این وجه اشتراک را با سایر قسمتهای دیگر ایران داشتند. با هم فارسی حرف میزدند و با فرهنگ ایران آشنا بودند. آنها یک فرهنگ مشترک داشتند و مراسم دیرینهی ایران را اجرا میکردند، مانند نوروز و مهرگان و سده، یعنی تمام مراسمی که پیش از اسلام بود. پس مجموعیّتِ ملیّتِ ایران حفظ شد و این مردم با هم همگام بودند و همدیگر را بیگانه حساب نمیکردند درحالی که تحت حکومتهای متفاوت بودند.
خصوصیّت دوّمی که توانست باز از طریق فرهنگ ایران و زبان فارسی ایجاد شود این بود که این روحیّه و آداب پیش از اسلام انتقال پیدا کرد به ایران پس از اسلام. یعنی ایرانی با تغییر مذهب، تغییر ملیّت نداد و آداب و رسوم خودش را تغییر نداد، بلکه آنها را ادامه داد و واگذار کرد به دوران بعد، و این هم خاصیّتی بود که تنها ایرانیها توانستند این کار را بکنند. هیچ کشور مسلمان دیگری نتوانست. از همه مهمتر مصر بود. مصر امروز، چیزی از دوران باستانیاش - از دوران فرعونی و گذشتهاش – برایش باقی نمانده بلکه مصری جدید است که تحت قوانین و آداب دوران جدید زندگی میکند. در آن، هیچ کوچهای پیدا نمیشود که نامی از دوران فرعونی و باستانی داشته باشد. امّا در تمام ایران - در کوچهها و روستاها و کوهها و دیهها - نامهای پیش از اسلام را میبینیم و این خاصیّتی بود که فقط فرهنگ توانست آن را حفظ کند. یعنی ایرانیان توانستند هم زبان خود، و هم آداب و رسومشان را نگاه دارند.
برگردیم به موضوعی که اوّل دربارهی آن صحبت کردیم یعنی خاصیّت جغرافیایی. این جغرافیا چنانکه گفتیم گشایشها و تنگیهایی برای ایران ایجاد کرد. یکی آنکه توانست که در وسط معرکهی جهانی، فرهنگ خودش را حفظ کند. واقعیّت دیگر، واکنش بود و این واکنشِ سازنده، توانست آثار جدیدی را پدید آورد، چیزهایی را از بیرون بگیرد و آنها را گسترش بدهد و به صورت ایرانی دربیاورد. این است که هیچیک از جنبههای فرهنگی و هنری ایران را هیچ کشوری به این صورت ندارد. دیگر کشورها هم از هم تأثیر گرفتهاند ولی هیچکدام مانند ایران نتوانستهاند این تلفیق را در خود ایجاد کنند. هنر مینیاتور ایران از چین تأثیر گرفت، ولی به کلّی عوض شد. این نقّاشیها و رنگونگارها و کاشیها و این سنگکاریها منحصر به ایران است.
ایران، کشوری دفاعی و تلفیقی است. تلفیقی، یعنی چه از شرق و چه از غرب، و چه از شمال و چه از جنوب، فرهنگی میآمده و تأثیری بر ایران میگذاشته و ایران آن فرهنگ را به قالب خودش درمیآورده.
معماری ایران را میبینیم که حتّا اثر آن تا چین برجاست. در ترکستان چین، سردرهایی با زبان و خط فارسی است. تأثیر زبان و لغات فارسی را (که تنها 3000 لغت فارسی در زبان ترکی قزاقی وجود دارد) میتوان دید. منظور این است که زبان فارسی لااقل در نزد خواص، در کنار زبان بومی به کار گرفته میشده. واقعیّت این است که ایران هر چه را که گرفت، بهتر از آن را به بیرون بازگرداند. از نظر شعر، چه تعداد شاعر فارسیگو را در کشمیر و هندوستان و آسیای صغیر میبینیم؟ عثمانیان به فارسی میسرودند. زور و اجبار پشتش نبود که آنها این کار را بکنند. اینها در دورههایی بود که ایران، کشوری پرقدرت نبود ولی خود ماهیّت فرهنگ و هنر، آنقدر با ارزش بود که آنها خود به خود آن را میگرفتند و در واقع میپذیرفتند که مرغوبتر از داشتهی خودشان است.
در طیّ تاریخ، سیاست مردم ایران این بوده، که ایران به نوعی خود را بر سر پا نگه بدارد. زمانی با قدرت، اگر نشد با فرهنگ، و البتّه همراه با خرد. این کشور در طیّ قرنها کار کرده و شکیبایی را به مردم یاد داده که چگونه بایستند و اینها، مجموعهی درسهایی شد. نباید غفلت کرد که ما در چه منطقه و محدودهی جغرافیایی حسّاسی هستیم. همواره باید مراقب این جغرافیا باشیم. متأسّفانه ایران هیچگاه خوشهمسایه نبوده و همسایههایی گردش را گرفتهاند که یا به مال او یا به خاک او، چشمِ طمع داشتهاند.
تا زمانی که یک تاریخ فرهنگ و تاریخ جامع ایران - چنانکه باید - نوشته نشده، رمز مداومت تاریخی ایران - چنانکه باید - روشن نخواهد شد.