شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی زبان مادری و میهن مادری

تیره‌های ایرانی

زبان مادری و میهن مادری

برگرفته از فصل‌نامه فروزش، شماره پنجم (زمستان 1391)، رویه 28 تا 31

داوود دشتبانی
دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ
و مدیر نشریه‌ی دانشجویی وطن‌یولی در دانشگاه تهران

روز چهارشنبه سوم اسفند گفت‌وگویی با پروفسور کاتلین هوگ، استاد زبان‌شناسی دانشگاه‌ استرالیای جنوبی در صفحه‌ی 19 روزنامه‌ی شرق درج شده بود. مناسبت این گفت‌وگو روز 21 فوریه بود که از سوی سازمان یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری معرفی شده است؛ پاره‌ای از مدعاها در مقدمه‌ی این گفت‌وگو، پرسش‌های روزنامه شرق و پاسخ‌های پروفسور کاتلین هوگ وجود داشت که شائبه‌ی تسری آنها به جامعه‌ی ایران را در ذهن خواننده به وجود می‌آورد بررسی و نقد این مدعاها انگیزه نگارش این نوشتار شد.

در مقدمه‌ی این گفت‌وگو آمده است: «در سال 2000 میلادی بود که، سرانجام، انسان به فکر حفظ بزرگ‌ترین میراث بشری خویشتن افتاد؛ میراثی که در قرون اخیر، به تاراج اصحاب نسل‌کشی و نژادپرستی رفته است. 21 فوریه را روز جهانی زبان مادری نام نهاده‌اند... تنها 12 سال از آن روز بزرگ تاریخی در سازمان ملل می‌گذرد». صحیح‌تر این است که روز جهانی زبان مادری در سال 1999 از سوی کنفرانس عمومی سازمان یونسکو و به پیشنهاد بنگلادش نام‌گذاری شد و مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز با نام‌گذاری سال 2008 به عنوان «سال جهانی زبان‌ها» بر آن صحه گذاشت اما این دو سازمان بین‌المللی ارتباطی میان این نام‌گذاری و «نسل کشی و نژادپرستی» را متذکر نشده‌اند؛ اصولاً در ساحت علم حقوق عبارات و مفاهیم دارای بار معنایی و مفهومی روشن و معینی هستند و این دو سازمان بین‌المللی نیز به درستی بدان توجه دارند و هرگز واژگانی از این دست را نابه‌جا به کار نمی‌برند.

پس از رهایی شبه‌قاره‌ی هند از استعمار انگلیس اصرار مسلمانان هندوستان به رهبری محمدعلی جناح موجب تشکیل کشور پاکستان گردید که به لحاظ سرزمینی در موقعیتی دشوار و نادر در شرق و غرب کشور جدید هند قرار داشت و با نام‌های پاکستان شرقی و پاکستان غربی می‌بایست کشوری واحد را تشکیل می‌داد. مردمان این دو سرزمین، جز به واسطه‌ی دین اسلام، پیوند مشترکی نداشتند و به سرعت نیز راه جدایی پیمودند و در سال 1971 پاکستان شرقی طی جنگی خونین از پاکستان جدا شد و نام بنگلادش به خود گرفت. آنچه در تاریخ بنگلادش 21 فوریه را به عنوان روز زبان مادری برکشید مربوط به این وقایع است. در سال 1948 زبان اردو به عنوان زبان رسمی کشور پاکستان برگزیده شد حال آن‌که زبان 97 درصد مردم پاکستان شرقی، که در آن سال 44 میلیون نفر بودند، بنگالی است! تحمیل زبان کاملاً بیگانه و ناآشنای اردو بر این جمعیت کثیر موج گسترده‌ای از اعتراض‌ها را در بنگلادش دامن زد که در 21 فوریه 1952 در تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان بنگالی به مرگ تعدادی از معترضان انجامید و در نهایت نیز دولت پاکستان در سال 1956 زبان بنگالی را نیز به عنوان زبان رسمی پذیرفت اما جنگ داخلی در این کشور، تا جدایی بنگلادش در سال 1971، پایان نیافت. دولت بنگلادش 21 فوریه را به عنوان یک روز ملی در تقویم خود گنجانده و در نهایت نیز توانست با پیشنهاد آن به سازمان یونسکو آن را به روزی جهانی مبدل سازد اما نکته این‌جاست که این تجربه و تاریخ، آن‌گونه که در مقدمه‌ی این گفت‌وگو آمده است، تا چه میزانی می‌تواند «متوجه کشورهایی باشد که دارای تنوع زبانی گسترده‌ای هستند» و یا اگر می‌توان از این مفهوم بهره‌ای برای «پاسداشت میراث ایرانی‌ ـ اسلامی... در حفظ میراث زنده‌ای به‌نام زبان مادری همه‌ی مردمان ایران و همه‌ی زبان‌های رایج در آن از جمله فارسی، ترکی، کردی، عربی، بلوچی و غیره» گرفت شامل چه ابعادی از این تجربه و تاریخ خون‌بار و تبعیض‌آمیز است که شرح آن رفت؟

«ترویج آگاهی از تنوع فرهنگی و زبانی و چندزبانگی» و «کمک به حفظ و احیای تنوع فرهنگ غنی بشری از طریق ترویج زبان به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط، تعامل و تفاهم در میان مردم» از برنامه‌های مورد نظر یونسکو در این زمینه است. یونسکو در گرامی‌داشت این روز تأکید می‌کند که نیمی از 6700 زبان شناخته‌شده‌ی دنیا در خطر انقراض قرار دارند؛ در واقع نزدیک به 6400 زبان تنها توسط 4درصد از مردم دنیا به کار گرفته می‌شود و 300 زبان دنیا از 96 درصد گویش‌ور برخوردار است. یونسکو زبان‌هایی را که از گویش‌وران کمتری برخوردارند و در خطر انقراض قرار دارند به عنوان بخشی از میراث ناملموس بشری در اولویت توجه قلمداد می‌کند و از دولت‌ها می‌خواهد برنامه‌هایی را برای شناخت و پاسداری از این زبان‌ها در دستور کار خود قرار دهند. یونسکو معیارهایی را برای زبان‌های در خطر اعلام نموده و بر اساس آن زبان‌هایی که همه‌ی نسل‌ها به آن سخن می‌گویند و در محیط‌های عمومی نیز از آن استفاده می‌شود زبان‌های امن و بدون خطر هستند و زبان‌هایی که در حال حاضر تنها افراد مسن به ندرت آن را به کار می‌برند و سایر نسل‌ها حتی آن را درک نمی‌کنند در آستانه‌ی انقراض شمرده شده است. زبان‌های آسیب‌پذیر نیز زبان‌هایی هستند که توسط کودکان نیز به کار برده می‌شود اما به محیط‌های خاصی نظیر خانه محدود است، ویژگی «زبان‌های در معرض خطر» عدم یادگیری آن توسط کودکان، و «زبان‌های به شدت در معرض خطر» درک آن توسط نسل میان‌سالان و عدم استفاده‌اش است.1

بر پایه‌ی معیارهای سازمان یونسکو در جامعه‌ی ایران هیچ یک از گویش‌های عمده‌ی ترکی‌آذری، کردی، بلوچی، لری، گیلکی ، مازنی، عربی، ترکمنی در زمره‌ی «زبان‌های در معرض خطر» شمرده نمی‌شوند و همگی در گروه «زبان‌های امن و بدون خطر» قرار دارند. هر چند در برخی از نواحی نظیر مازندران و گیلان و تالش کاربرد گویش محلی نزد نسل‌های جوان‌تر رو به کاهش است اما وجود شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی استانی که از زبان‌های محلی خود استفاده می‌کنند و نشریات و کتاب‌هایی که در زمینه‌ی ادبیات و زبان‌های محلی منتشر می‌شوند عملاً کاربرد این زبان‌ها را نه تنها به عرصه‌ی عمومی نیز کشانده بلکه صورتی رسمی نیز بدان بخشیده است. برخلاف برخی کشورهای همسایه‌ی ایران که به کارگیری زبانی جز زبان رسمی را در ادارات و مدارس و مجامع رسمی ممنوع تلقی می‌کنند در ایران هیچ‌گاه این امر ممنوع تلقی نشده و بر همین پایه نیز رادیو تبریز و رادیو مهاباد از نخستین پایگاه‌های رادیویی در استان‌ها بودند که به زبان‌های محلی اقدام به پخش برنامه کردند. از آغاز تأسیس تلویزیون نیز شبکه‌های سراسری که تنها چند ساعت برنامه‌ی روزانه داشتند پخش موسیقی و معرفی آداب و رسوم اقوام ایرانی را در دستور قرار دادند. استفاده از زبان‌های محلی در مجامع عمومی نیز به سهولت انجام پذیرفته و حتی در برخی مواقع صورتی افراطی نیز به خود گرفته و هم‌وطنان ساکن در مناطق قومی را در برخی از مجامع عمومی با مشکل عدم درک زبان مورد تکلم مواجه می‌کند!

خانم دکتر کاتلین هوگ که بیشتر مقاطع تحصیلی‌اش را در آفریقای جنوبی گذرانده و به تبع آن بیشترین مطالعاتش در جوامع آفریقایی بوده است با توجه به بستر مطالعاتی خود پاسخ‌هایی را ارائه داده و به تحقیقات صورت‌گرفته ارجاع داده است و حتی در پاسخ به پرسشی در زمینه‌ی «تأثیر روان‌شناختی عدم استفاده از زبان مادری در آموزش و تأثیر عاطفی آن مثلاً در عشق ورزیدن» با دقتی ستودنی اشاره کرده که تاکنون هیچ تحقیقی در این زمینه صورت نگرفته و بنابراین وی نمی‌تواند پاسخی ارائه دهد و نکته‌ی مهم و کلیدی‌تری که می‌توان به طراح این گفت‌وگو و ایشان متذکر شد این است که اساساً تناسب و شباهت حداقلی میان جوامع مورد گفت‌وگو با تاریخ و شرایط پیچیده‌ی جامعه ایران وجود ندارد و نمی‌توان احکام و نسخه‌های مورد تجویز برای آن جوامع را به ایران تسری داد. جامعه‌ی ایران ویژگی‌های گاه یگانه‌ای را آفریده که تنها در همان چارچوب یگانه قابل گفت‌وگو و بررسی است و بنابراین نمی‌توان شیوه‌هایی را که ممکن است برای جوامع آفریقایی سودمند باشد لزوماً برای سایر جوامع نیز سودمند تلقی کرد.
جامعه‌ی ایران، بدون شک، در پذیرش «تنوع فرهنگی و زبانی» یکی از بهترین و برگزیده‌ترین جوامع خواهد بود و آزادی‌ها و امکاناتی که در جهت حفظ و حراست از این تنوع فرهنگی فراهم شده است می‌تواند الگوی بسیاری از کشورهای همسایه و منطقه باشد. ایران ــ برخلاف بسیاری از جوامع آسیایی، آفریقایی و حتی اروپایی ــ که تاریخ پرفراز نشیبی از تعارض و تضاد و ستیزه‌ی اقوام را در تاریخ خود دارند تقریباً هیچ‌گاه شاهد تعارض قومی نبوده و رواداری و زیست مسالمت‌آمیز اقوام ایرانی الگویی ستودنی در این زمینه است.

روزجهانی زبان مادری در ایران بیش از همه مورد توجه جریان‌های قوم‌گرا قرار گرفته و دستاویزی برای هجمه به وحدت ملی و تمامیت ارضی شده است. آنچه در این گفت‌وگو و برخی مدعاهای قوم‌گرایانه مورد توجه قرار می‌گیرد القای تحمیلی بودن زبان فارسی به عنوان زبان مشترک و تجویز استفاده از زبان‌های محلی در آموزش ابتدایی به کودکان است که بدون شک زمینه‌ای برای تضعیف و خدشه بر وحدت ملی خواهد بود. نقش زبان فارسی در جامعه‌ی ایران برای کودکان ایرانی به هیچ‌وجه نقش یک زبان بیگانه و ناآشنا نیست و این موضوع نیز مربوط به چند دهه‌ی گذشته نیست و دارای سابقه‌ای تاریخی است. بر خلاف اکثر کشورهای جهان، که تولد و تأسیس‌شان نتیجه‌ی تحولات یک قرن گذشته و فروپاشی حکومت‌های استعماری بزرگ است، ایران در زمره‌ی چهار دولت ـ ملت تاریخی سابقه‌ای چندهزارساله دارد و زبان فارسی نیز در طی این دوران به صورت طبیعی و در استمرار تاریخ به عنوان زبان رسمی و ملی مردمان ایران برآمده و توسط اقوام ایرانی پذیرفته شده است. برخلاف جوامع نوین آفریقایی و آسیایی که عموماً هیچ سابقه‌ی مشترکی از تمدن و فرهنگ و به‌کارگیری زبان مشترک ندارند جامعه‌ی ایرانی بسیار پیش‌تر از برآمدن دولت‌های ملی، که سیاست‌های معین زبانی را پیش می‌گیرند، با انتخاب آزادانه‌اش زبان فارسی را برگزیده بود.

موارد متعددی از استفاده داوطلبانه اقوام ایرانی از زبان فارسی به عنوان زبان علم و فرهنگ و حکومت می‌توان برشمرد. سلانیکی، مورخ ترک که در حمله‌ی مراد چهارم عثمانی به ایران همراه اوست، گزارش کاملی از استفاده‌ی زبان فارسی در شهرها و ولایاتی که زبان عموم غیر از فارسی است ارائه داده و اولیا چلبی سیاح و سفرنامه‌نویس ترک نیز در قرن 11 هجری قمری زبان عموم مردم تبریز را ترکی گزارش داده اما متذکر می‌شود که زبان اهل فرهنگ و معارف تبریز زبان فارسی است. محمدامین رسول‌زاده، که بعدها در قفقاز و ترکیه از سردمداران پان‌ترکیسم و ضدیت با ایران گردید، در بحبوحه‌ی استبداد صغیر به عنوان روزنامه‌نگار به ایران آمده و مطالبی را از وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران برای نشریات باکو ارسال کرده و گزارش جانداری از کاربرد زبان فارسی ارائه داده است. وی در یکی از مقالاتش از شهر ارومیه می‌نویسد: «در این جا نمی‌توانید غیر از چند مشترک حبل‌المتین روزنامه‌خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامه‌های ترکی قفقاز نیز در این‌جا خریدار و خواننده ندارد. اصلاً در این جا ترکی خواندن متداول نیست. اگر چه همه ترک هستند، اما ترکی نمی‌خوانند. در همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپ‌هایی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد می‌کنند و خیال می‌بافند که باید همه‌ی عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند»2.

این گزارش زنده و گویا که مربوط به عصر محمدعلی‌شاه قاجار است گویای شرایط فرهنگی ایران است و نشان می‌دهد در شرایطی که آموزش به شیوه‌ای سنتی و محلی اداره می‌شود و هیچ برنامه‌ی متمرکز دولتی برای آن وجود ندارد جوامع محلی با وجود آزادی و اختیار زبان فارسی را برگزیده و آن را ترویج می‌کنند. برخلاف پیش فرض‌های نخبگان و فعالان قومی هیچ اجبار و تحمیلی در پذیرش زبان فارسی به عنوان زبان مشترک و رسمی در ایران دخیل نبوده است و نواهای خلاف این سخن تنها پس از آن در ایران به گوش رسید که پای ایدئولوژی وارداتی مارکسیسم به این سرزمین باز شد و تلاش کرد تا جامعه‌ی ایران را با «زندان ملل» و «ملل تحت ستم» روسیه‌ی تزاری قیاس کند و نسخه‌های پیچیده‌شده‌ی لنین و استالین را بر ایران منطبق سازد، حال آن‌که جامعه‌ی ایران هیچ‌گاه شرایطی مشابه را تجربه نکرده بود و هیچ برتری و تضاد قومی را شاهد نبوده است و کاربرد زبان فارسی به عنوان انتخاب طبیعی این جامعه بی‌هیچ برنامه‌ی از پیش تعیین و دیکته شده‌ای صورت پذیرفته است. بر همین اساس نیز این زبان در هیچ گوشه‌ای از این سرزمین شکل زبان بیگانه و ناآشنا را ندارد حال آن‌که در جوامع نوپدید آفریقایی و آسیایی زبان هیچ قبیله و قومی بر دیگری برتری و رجحانی ندارد و هیچ سابقه‌ای از کاربرد مشترک آن نیز وجود نداشته تا بتواند زمینه‌ی آشنایی و کاربست مشترک آن را فراهم کند. مجموعه‌های ناهمگون زبانی و قومی را که بر پایه‌ی حوادث و تحولات چند دهه‌ی گذشته برحسب تصادف در کنار هم قرار گرفته‌اند و مشخص نیست تا چه زمانی بتوانند هم‌جواری در یک جامعه را تحمل کنند نمی‌توان با جامعه‌ی ایران قیاس کرد هم‌چنان که ایران با روسیه‌ی تزاری غیرقابل قیاس بود.

فرضیه‌های ارائه‌شده درباره‌ی «جوامع کوچک محلی در آمریکای شمالی، یا سامی‌های (Saami) ساکن در مناطق شمالی اسکاندیناوی، یا سان‌های (San) ساکن در مناطق بیابانی آفریقای جنوبی یا بومیان استرالیا» چگونه می‌تواند گویای شرایط ایران باشد؟ یا چگونه می‌توان این عبارت را که: «مطالعات انجام‌گرفته در بسیاری از کشورهای آفریقایی نشان می‌دهند که در جوامع نیازمند و ضعیف و در شرایطی که آموزش رسمی در میان بزرگ‌سالان، به ویژه زنان، در سطح پایین قرار دارد، نیاز مبرم آموزش کودکان به زبان مادری در مدارس احساس می‌شود» را با شرایط فرهنگی و تمدنی ایران انطباق داد؟

یا این قضاوت را که «کسانی که نمی‌توانند از زبان مادری خود به عنوان ابزار ارتباطی در امر آموزش استفاده کنند، معمولاً بعدها در زندگی با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شوند... حتی ممکن است یافتن شغلی مناسب با درآمد کافی برای آنها امری سخت به نظر رسد. این مسأله می‌تواند به نارضایتی آنها از جامعه و در برخی موارد، روی آوردن آنها به جنایت و بزهکاری منجر شود»، چگونه می‌بایست در رابطه با جامعه‌ی ایران تحلیل کرد؟ و من چگونه باید به این محقق توضیح دهم که برجسته‌ترین نخبگان و نویسندگان و شاعران و ادیبان سرزمین من زبان مادری‌شان زبانی جز فارسی است! و مهم‌ترین و پرکاربردترین کتاب دستور زبان فارسی اثر دکتر احمدی گیوی و دکتر حسن انوری است که هر دو زبان مادری‌شان زبان دیگری است! چگونه باید به این محقق توضیح داد که نتیجه تحقیقات‌شان در جوامع آفریقایی در زمینه‌ی ایران صادق نیست و فرزندان اقوام ایرانی نه تنها بزهکار و جنایتکار نمی‌شوند بلکه برجسته‌ترین غزل‌سرای معاصر زبان فارسی، محمد حسین شهریار، بانوی شعر فارسی، پروین اعتصامی، و بزرگ‌ترین نمایش‌نامه‌نویس زبان فارسی، غلامحسین ساعدی، و بزرگترین فیلسوف اسلامی معاصر ایران، علامه طباطبایی، و یکی از برجسته‌ترین فیزیک‌دانان ایرانی، پروفسور هشترودی، اهل تبریز و ترک زبان‌اند و آن‌چنان هم با زبان مادری‌شان پیوند دارند که هم‌چون علامه جعفری، محمدعلی موحد و دکتر احمدی گیوی هنگام سخن گفتن به فارسی با لهجه‌ی غلیظ و شیرین آذری سخن می‌گویند و «زندگی عقلانی‌شان نیز دچار محدودیت نشده است»!

ادعای پیوند تحصیل به زبان مادری با عقب‌افتادگی تحصیلی را زنده‌یاد صمد بهرنگی در رساله‌ی کوتاه «کندوکاوی در مسائل تربیتی ایران» تحت تأثیر تئوری‌های مارکسیستی مطرح کرد و دیگران نیز، بدون هیچ کنکاشی، تکرار کردند حال آن‌که شواهد و آمار پیشرفت‌های تحصیلی در ایران پیوستگی میان این موضوع را نشان نمی‌دهد؛ البته محرومیت‌های اقتصادی و توسعه‌نیافتگی مناطق مرزی، که مسکن اقوام مختلف است، رابطه‌ی مستقیمی با این امر دارد که نبایستی در پیوند با مسائل زبانی تحلیل شود چرا که در هر شهر و محلی که امکانات لازم و برابر فراهم شده این مدعا نقض شده است. کودک ایرانی زبان فارسی را در کنار زبان‌های محلی می‌آموزد و به فراخور مکان و زمان به کار نیز می‌گیرد و از قضا بسیاری تحقیقات علمی بر این نکته صحه می‌گذارند که فراگیری دو زبان از کودکی تأثیر مثبتی بر افزایش هوش کودکان دارد و در همین گفت‌وگو نیز دکتر کاتلین هوگ، که جوامع آفریقایی را پیش روی خود داشته، به این شکل بر این نکته تأکید می‌کند: «کسانی که در آموزش زبانی غیر از زبان مادری خود موفق هستند جزو افرادی هستند که از خانواده‌های مرفه بوده و والدین‌شان در خانه با آنها به یکی از زبان‌های قدرتمند بین‌المللی مانند انگلیسی صحبت می‌کنند». این اتفاق در جامعه‌ی ایرانی با به‌کارگیری روزمره‌ی زبان فارسی در موارد مختلف روی می‌دهد؛ یعنی، بر خلاف جوامع آفریقایی که زبان رسمی و آموزشی برخی از این جوامع هیچ ارتباطی با سایر زبان‌ها و گویش‌وران آنها در همان جامعه ندارد زبان فارسی زبانی متداول و آشنا برای کودکان ایرانی است.

مدعای مهم و از قضا خطرناکی که در این گفت‌وگو طرح شده این است که «هیچ مدرکی وجود ندارد گواه بر این‌که آموزش به زبان مادری، امنیت را به خطر انداخته و تخلف و تخطی از قانون محسوب می‌شود». البته اقوام ایرانی خود هیچ‌گاه منشاء خطر و تهدیدی برای امنیت ملی نبوده‌اند، بلکه همواره از امنیت و منافع ملی پاسداری کرده‌اند اما چنانچه به این نکته توجه شود که بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین تعریفی که از زبان ارائه می‌شود «وسیله‌ی ارتباطی» بودن آن است می‌توان اهمیت آن را در امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران دریافت. در واقع، کسانی که بیرون از مرزهای ایران ندای چندزبانی را در نفیر قوم‌گرایان ایرانی می‌دمند به خوبی از اهمیت آن آگاه‌اند و در صددند به بهانه‌ی «زبان مادری» ارتباط اقوام ایرانی را از «میهن مادری» بگسلند.

صابر زیان بدرالدین، از تئوریسین‌های پان‌ترکیسم، در مقاله‌ای با عنوان «پان‌ترکیسم: گذشته، حال و آینده‌ی آن» استراتژی کنونی این جنبش توسعه‌طلبانه را این‌گونه توصیف و تجویز می‌کند: «بدیهی است که پان‌ترکیسم در واقع با دشمنی و مقاومت تمامی کشورهای هم‌جوار جهان ترک روبه‌رو خواهد شد... به دلیل همین پیش‌داوری‌ها و دشمنی‌هاست که پان‌ترکیسم ناچار است به شیوه‌ای تدریجی و محتاطانه تکامل پیدا کند. در این‌جا باید آنچه را که «اصل ختنه» می‌نامیم به کار گرفت. در جریان ختنه، کودک را با اسباب‌بازی، شکلات، شیرینی و نقل‌ونبات سرگرم می‌کنند، اما هنگامی که آن اتفاق گریزناپذیر روی دهد، گریه کردن یا مقاومت فایده‌ای ندارد. برهمین اساس توصیه می‌شود که در جریان مرحله‌ی نخستین جنبش، ملت‌های ترک‌تبار بیشتر بر استقرار روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی میان ترک‌ها تأکید کنند. اهداف سیاسی را باید تا مرحله‌ی بعد به تعویق انداخت»3.
این دکترین، گفته یا نگفته، آگاهانه یا ناخودآگاه، در دستور کار تمامی قوم‌گرایان قرار دارد و با جدیت پی‌گیری می‌شود. تنها دو دهه از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که یکی از اصلی‌ترین بهانه‌های آن بهانه‌های زبانی و قومی بود می‌گذرد و ملت ایران هزینه‌ی سنگینی را در پی آن پرداخته است. بررسی این تجربه نیز به درستی نشان می‌دهد که: «عراق از سال‌ها پیش از آن‌که در شهریور 59 تانک‌های خود را به استان خوزستان روانه کند و خانه‌ها و شهرهای این استان را با خاک یکسان نماید، تجاوز خود را به این منطقه تدارک دیده بود... جنگ تحمیلی از جبهه‌ی فرهنگی آغاز شد. سال‌ها پیش از آن‌که تانک‌ها و زره‌پوش‌های بعثیان به سرزمین ایران سرازیر شود و گلوله‌های سربازان عربِ بعثی قلب جوانان ما را سوراخ کند، سیاست‌مداران ورشکسته‌ی عرب نقشه‌های جغرافیایی را تحریف کرده بودند... تجاوز فرهنگی از طریق تحریف حقایق تاریخی مقدمه‌ی تجاوز نظامی است و کتاب‌ها و نشریّات و نقشه‌ها طلایه‌ی تانک‌ها و زره‌پوش‌هاست»4.

دکتر نصرالله پورجوادی پس از این مقدمه به بررسی و نقد کتاب سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی به قلم دکتر جواد هیئت پرداخته و در پایان یادآور شده است: «ما نمی‌توانیم زبان فارسی را در حدّ زبان اسپرانتو در ایران تنزل دهیم، و آذربایجان را از لحاظ فرهنگی از ایران جدا کنیم و انتظار داشته باشیم که به استقلال سیاسی و وحدت و تمامیت ارضی کشور لطمه‌ای وارد نیاید. این برای ملت ما قابل درک است که بیگانگان خواب تجزیه‌ی ایران را ببینند و با قوای نظامی خود، پس از تجاوز فرهنگی، به خاک ما حمله کنند، ولی چیزی که برای ما قابل تحمل نیست این است که هم‌وطنان ما سخنانی را القا کنند که مقدمه‌ی تجزیه‌ی کشور و حمله‌ی بیگانگان به خاک ما باشد. این گناهی است که ملت ایران بر نویسنده و ناشر این سخنان نخواهد بخشود».

این سخن جای تأمل بسیاری دارد. در حالی که کشوری نظیر فرانسه در قلب اروپا حاضر به پذیرش اعلامیه‌ی حقوق زبانی سازمان یونسکو نمی‌شود و آن را خلاف قانون اساسی و وحدت ملی خود تلقی می‌کند یا طرح آموزش چندزبانی در ایالت کالیفرنیا که بیش از سی درصد ساکنانش را اسپانیولی‌زبانان تشکیل می‌دهد رد می‌شود نسخه‌های استرالیایی و انگلیسی و فرانسوی برای جوامع در حال توسعه این است که «اگر حل مسأله‌ی زبان در کشور بسیار فقیری چون اتیوپی ممکن شده است، پس چرا نتوان آن را در کشورهای دیگر نیز ممکن ساخت؟». این در حالی است که گویش‌های ایرانی فاقد پیشینه‌ی نوشتاری و علمی هستند حال آن‌که آلمانی‌زبانان و اسپانیولی‌زبانان فرانسه و اسپانیولی‌زبانان کالیفرنیا از سابقه‌ی گسترده‌ای از فرهنگ نوشتاری و علمی برخوردارند و کاربرد این زبان‌ها با کمترین مشکل و مانعی می‌تواند در دسترس قرار گیرد اما به سادگی با مخالفت و ممانعت برخورد می‌شود، اما ما به سهولت فریفته‌ی نسخه‌های استرالیایی می‌شویم!

در واقع این نوشتار به دنبال تشریح موانع و لوازم ناممکن آموزش به زبان مادری در ایران نبود وگرنه برشمردن همین موانع به خودی خود منادیان این شعار عوام‌فریب را با کثیری از معماهای حل‌نشدنی مواجه خواهد کرد. آنچه در اصل 15 قانون اساسی آمده است آشنایی با زبان و ادبیات مادری به عنوان یک میراث فرهنگی امری جدا و پسندیده است اما میان «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری» بسیار بیشتر از یک «به»ی ساده فاصله است.

برگرفته از: روزنامه‌ی اعتماد،31 فروردین

 

پی‌نوشت‌ها:

1. Atlas of the World’s Languages in Danger, Published by the United Nations Educational, Scientific and Cultural Organization, with the support of the Government of Norway, Place de Fontenoy Paris, UNESCO 1st edition 1996, 2nd edition 2001, 3rd edition 2010
2. محمدامین رسول‌زاده، گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه‌ی رحیم رئیس‌نیا، تهران، نشر شیرازه، 1387، ص 225.
3. جیکوب لاندو، پان‌ترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاق‌گری، ترجمه‌ی حمید احمدی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1386، بخش پیوست، ص 374.
4. نصرالله پورجوادی، ایران مظلوم، نشریه‌ی نشر دانش، سال 7 شماره5، مرداد ـ شهریور 1366.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه