یادمان
قصه تلخ تاراج میراث فرهنگی ایران
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- شنبه, 02 ارديبهشت 1391 04:36
- آخرین به روز رسانی در شنبه, 02 ارديبهشت 1391 04:36
- نمایش از شنبه, 02 ارديبهشت 1391 04:36
- بازدید: 5395
برگرفته از ماهنامه گزارش، شماره ۸۶ و ۸۵، سال هشتم، اسفند ۷۶ - فروردین ۷۷ ، صفحه 46-48
عطا آیتی (پاریس)
بمناسبت صدمین سال انعقاد «عهدنامه امتیاز عتیقه جویی» بین ایران و فرانسه (۱۹۹۷-۱۸۹۷)، از ۱۵ ماه اکتبر سال ۱۹۹۷ بمدت سه ماه، در موزه لوور پاریس نمایشگاهی تحت عنوان «ماموریت ژاک دومورگان به ایران» برپا شد. ژاک دومورگان (Jaques De Morgan) باستانشناس فرانسوی از طرف دولت کشور خود بعنوان مامور با شاه ایران (مظفرالدین شاه) وارد مذاکره شد و در ۱۵ مه سال ۱۸۹۷ عهدنامهای به امضاء رساند که طبق آن «عتیقه جویی» در تمام ایران به دولت فرانسه واگذار شد.
در نمایشگاه فوق الذکر شرح زندگی، تاریخچه، ماموریتهای دومورگان به گوشه و کنار دنیا، اصل عهدنامه «عتیقه جویی در ایران» به امضای مظفرالدین شاه به دو زبان فرانسه و فارسی، مینیاتورهایی از چهرههای پادشاهان قاجاریه، آثاری از کاوشهای دومورگان در مالزی، ارمنستان و ایران به نمایش گذاشته شد. افزون بر آن، نقاشیهای پاسکال کوست (نقاش فرانسوی) از ایران، نقاشیهایی از حفاریهای شوش در ایران به چشم میخورد.
در زیر به اختصار تاریخچه باستانشناسی در ایران تا سالهای ۱۹۳۰ را بازگو میکنیم تا خواننده دریابد با میراث پدران و مادران وی چهها کردند؟!
از زمان صفویه با برقراری رابطه بین ایران و فرنگ، هنر قدیم ایران و آثار باستانی کشورمان مورد توجه فرنگیان قرار گرفت. در حقیقت زمانی هنر و میراث کهن ایران شیفتگی غربیان را به خود جلب کرد که گروههای متعددی از مبلغین دینی، خریداران عتیقه، سیاحان، بازرگانان نظامیان، سفیران و شرقشناسان و به کلام امروزی «ایرانشناسان غربی» سر در آخور باستانشناسی فرو کردند. در آن هنگام بازارهای ایران، بویژه بازار اصفهان، پایتخت سلسله صفوی، مرکز ثقل فعالیت عتیقه خران فرنگی شد. این گروهها با نگارش خاطرات خود که با تصاویری از میراث فرهنگی ایرانیان منقوش بود و نیز با بردن اشیاء نفیس به دیار خود، نظر دولتمردان خود را به تمدن مشرق زمین جلب کردند تا بتوانند مطامع استعماری خود را ارضاء کنند. از سوی دیگر، موج واردات این اشیاء کمکی بود برای جمعآوری بیشتر مجموعههای هنری و باستانی که یکی از سرگرمیهای گروهی از مردم غرب بوده و هست. هر روز اشیاء گرانبهایی از گنجینه میراث کهن کشورمان از راههای گوناگون و به بهایی ناچیز خارج میشد و سر از موزهها و یا «پستوخانهها»، و یا به اصطلاح امروز مجموعههای شخصی در میآورد و چنین شد که امروز هیچ موزه بزرگی در جهان نیست که در بخشی از آن، نشانههایی از گذشته ایرانیان وجود نداشته باشد، یا هیچ مجموعه شخصی (پستوخانه) در گوشه و کنار دنیا نیست که مداوما مجموعهاش از میراث گذشتگان ما غنیتر نشود (صاحبان این مجموعهها هرازگاهی چند نمونه از این آثار را به قیمت گزافی میفروشند). جالب اینجاست که بعضی اوقات، خریدار، کشوری است که صاحب واقعی عتیقه محسوب میشود! چنین است که در حراجیهای پر سر و صدایی که در غرب برگزار میشود، بدون استثنا همواره نشانهای از فرهنگ هنری و باستانی ایرانیان بفروش میرسد، یعنی از پستوئی به پستوئی دیگر میرود تا دل ایرانیِ علاقمند و وطنپرست را بسوزاند.
برای هر ایرانی علاقمند این سوال مطرح میشود که چگونه این آثار گرانبها که به دست توانای پدران و مادران هنرمند ما ساخته شده است تا پشتوانهای باشد برای نسلهای آینده که در زمینه فرهنگی دستی تهی نداشته باشند و به هویت کهن خود افتخار ورزند، راهی غرب شده است؟ و چرا اقدامی انجام نمیشود تا این روند متوقف گردد؟ چرا ما مجبوریم برای دیدن یادگارهای اجداد خود حتما به غرب سفر کنیم و برای مطالعه و نگارش کوچکترین متنی پیرامون آنها، برایمان تنها منابع قابل دسترس، همان منابع غربی باشد؟ غارت میراث فرهنگی ایران چه از طریق اخذ امتیاز و عقد قرارداد، و چه از طریق گروهها و اشخاص در تاریخ ایران سابقه دیرینه دارد. در حقیقت بیش از یک قرن است که کاوش کنندگان (غارتگران) فرنگی، بویژه بریتانیاییها و فرانسویها آثار زیادی از تمدن کهن ایران را، از زیر خاک بیرون آورده و به خارج منتقل کردهاند. خروج میراث گذشتگان ایرانیان، با چند شیوه انجام میگرفت که برای نمونه به ذکر نمونههایی اکتفا میکنیم: در پایان جنگهای ایران و روس، کرورها غرامت راهی محل اقامت ژنرال روسی - پاسکیویچ - شده بخش بزرگی از این غرامتها به صورت طلا و سنگهای پر ارزش و گرانبها پرداخته شده و قسمت عمده دیگر، اشیایی بود که ارزش تاریخی و فرهنگی و هنری داشت و موزههای سن پطرزبورگ و مسکو را زینت بخشید و غنی کرد. پادشاهان قاجاریه همچنین بخشی از میراث گذشتگان را بصورت هدایایی به سفیران و فرستادگان کشورهای غربی میدادند. علاوه بر این، آنها برای تامین مخارج سلطنت و عیش و نوش و مسافرت به فرنگستان بخشی دیگر را میفروختند و یا با با دادن امتیازات انحصاری حفاریهای باستانشناسی در قراردادی به بهای ناچیز، دست خارجیها را برای غارت میراث گذشتگان ما باز میگذاشتند. به همین علل و انگیزهها بود که هیاتهای فرنگی دسته دسته راهی ایران شدند. اولین هیات که در سال ۱۸۱۱ میلادی به ایران آمد یک هیات انگلیسی به سرپرستی ویلیام اوزلی بود. وی بعد از سفر میرزا ابوالحسن خان ایلچی سفیر فتحعلی شاه به دربار بریتانیا با او به ایران آمد (جمیز موریه نیز همراه این هیات بود). او در پی سیر و سلوک در ایران بعنوان چشم و گوش دولت بریتانیا با علاقه وافر به باستانشناسی، غار شاهپور را کشف کرد و مجسمه شاهپور را با کمک سنگتراشان تراشید و شکست و آنرا با خود به انگلستان برد که اکنون در موزه ملی بریتانیا نگهداری میشود. چه خوش گفته اندیشمندی: «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا».
فرانسویان چه کردند؟
فرانسویان بعد از بریتانیاییها در ایران آغاز بکار کردند. در زمینه شناخت آثار هنری و باستانی ایران، باید از پاسکال کوست (معمار) و اوژن فلاندن (نقاش) نام برد. این دو فرانسوی از طرف آکادمی هنرهای زیبای فرانسه همراه «ادوارد دوساسی» سفیر این کشور برای بررسی و شناخت آثار باستانی ایران، راهی کشور ما شدند. آنها در مدت دو سال اقامت خود آثار باستانی: طاق تیسفون، کنگاور، همدان، فیروزآباد، فسا، نقش رستم، پاسارگاد و پرسپولیس را کشف کردند و نتیجه کارشان را همراه با تصاویری در سیاحت نامههای خود بچاپ رساندند. اما حفاری آثار باستانی شوش توسط ویلیام کنت لوفتوس (Wiliam Kennet Loftus) انگلیسی شروغ شد. وی اولین کسی است که اطلاعات دقیقی در مورد شوش، و بویژه تالار آپادانا بدست آورده و نقشه شوش و تالار آپادانا را ترسیم کرد. کاوشهای او در نزدیکی آرامگاه دانیال نبی با خشم مردم مواجه شد و ناتمام باقی ماند، سی سال بعد (۱۸۸۱ م) یک زوج فرانسوی بنام مارسل و ژان دیولافوا، حفاریهای لوفتوس را ادامه دادند.
مارسل دیولافوا (۱۹۲۰-۱۸۴۴) که اهل شهر تولوز فرانسه بود چند سالی بعنوان مهندس راه در الجزایر مشغول کار شد. او بعدا مسافرتهای زیادی به کشورهای مختلف کرد و شیفته هنر و آثار باستانی مشرقزمین شد و در سال ۱۸۸۱ از طرف آموزش و پرورش فرانسه، ماموریت یافت در مورد هنر و آثار باستانی ساسانیان مطالعه کند. همسر وی در این ماموریت او را از طریق یاداشت برداری و عکس برداری یاری میکرد. این مهندس ارمنستان را مبداء شروع مطالعات خود قرار داد و بعد از طریق تبریز و میانه راهی تهران شد و مورد استقبال دکتر تولوزان (پزشک ناصرالدین شاه) گرفت. او شهرهای ورامین، قم، کاشان، اصفهان و شیراز را مورد مطالعه قرار داد و از مسیر جنوب ایران راهی کربلا و دوباره به خاک ایران بازگشت و پس از سفر دزفول و شوش و انجام مطالعات وسیعی راهی فرانسه شد. او در سال ۱۸۸۲ کتابی بعنوان «هنر قدیم ایران» چاپ کرد و نتایج حفاری های خود را به ژول فری (وزیر آموزش و پرورش) نشان داد و وی دوباره دیولافوا را مامور کاوش در ایران کرد.
در این سفر دو مهندس دیگر بنامهای شارل بابن و فردریک هوسه او را همراهی میکردند. دکتر تولوزان هم اجازه لازم را برای وی آماده کرد و تصمیم گرفته شد نیمی از آنچه دیولافوا پیدا میکند به فرانسه تعلق یابد. جان کلام اینکه دیولافوا، همسرش و دو مهندس همراه وی کاوشهای خود را در شوش آغاز کردند و نتیجه کاوشهای آنها ۳۵ تن اشیاء باستانی بود که از شوش به بصره حمل شد و چند ماه بعد مردم فرانسه در موزه لوور با میراث گذشتگان ایرانیان آشنا شدند. مارسل دیولافوا بیش از ۸ جلد کتاب پیرامون هنر و آثار باستانی ایران منتشر کرد.
غارت یا باستانشناسی
ناصرالدین شاه در سالهای آخر سلطنت خود به چند فرنگی اجازه کاوشهایی را در مناطق مختلف کشور داد و پس از آن چند هیات در ایران آغاز بکار کردند. سرپرستان این هیاتها از میان کشفیات خود اشیائی را به شاه و اطرافیان او هدیه میدادند و بقیه آثار با خود میبردند. استانهایی همچون خوزستان و مناطق مرکزی حکام و مالکان خودشان اقدام به حفاری کردند و به ثروت خود از این طریق افزودند. مدتی بعد بعلت اینکه دولت ایران نتوانست امنیت هیاتها را فراهم سازد، دستور قطع حفاری را داد. فرانسویان از زمان مارسل دیولافوا، در انتظار شرایط مساعد و بهتری برای بستن قرارداد و شروع حفاری بودند. سرانجام ناصرالدین شاه امتیاز حفاری باستانشناسی را در سال ۱۸۹۵ میلادی به دولت فرانسه داد. طبق این قرارداد با هدیه دادن ۱۰ هزار تومان (۵۰ هزار فرانک) به شاه نیمی از آنچه بدست میآمد، نصیب دولت فرانسه میشد و از باقیمانده یک سوم به دولت ایران و دو سوم به مالک زمین میرسید. خوشبختانه در این قرارداد به دلیل ترس شاه از خشم مردم مسلمان، اماکن دینی مستثنی شده بود. تصور کنید اگر اماکن دینی نیز در این قرارداد گنجانده میشد، وضع از چه قرار بود. لابد برای زیارت امامزاده صالح، حضرت معصومه و ... باید به پاریس میرفتیم و این اماکن را در کنار برج ایفل و قبر لویی چهاردهم و ناپلئون زیارت میکردیم.
بهرحال باستانشناسی بنام ژاک دومورگان (۱۹۲۴-۱۸۵۷) هیات فرانسه را رهبری میکرد. او از سال ۱۸۸۶ بمدت دو سال در ارمنستان به پژوهش مردمشناسی و معدنشناسی سرگرم بود تا اینکه در سال ۱۸۸۹ وزارت آموزش و پرورش فرانسه به وی ماموریت تحقیق پیرامون جغرافیا، زمینشناسی، زبانشناسی و مردمشناسی ایران را محول کرد. دومورگان تحقیقات خود را در مازندران، گیلان و بویژه رشت دنبال کرد و سپس به جنوب روسیه رفت تا بتواند دست به کارهای تطبیقی زند، اما دولت روسیه از اقدامات پژوهشی وی جلوگیری و او را راهی تبریز کرد. دومورگان از ارومیه به کردستان (مکری) و کرمانشاه رفت و در سال ۱۸۹۲، در سرپل ذهاب موفق به کشف نفت شد. او بعدا به لرستان، ذزفول، شوش و بندر بوشهر رفت و از آنجا به طرف مصر حرکت کرد و به فرانسه بازگشت. دومورگان، اشیاء زیادی همراه خود به کشورش برد و بخشی از آنها را به موزه سن ژرمن آنله اهداء کرد. او ۶۲۰ عکس، سه نقشه بزرگ از ایران، یک نقشه کامل از شمال ایران و یک نقشه از کردستان را تهیه و ترسیم کرد.
در سال ۱۸۸۹ بار دیگر بعنوان مدیر کل هیات باستانشناسی فرانسه راهی ایران شد و به حفاری در شوش ادامه داد و اولین تاسیسات کاوشهای باستانشناسی را بنا نهاد. دومورگان با فرستادن اشیاء قیمتی بفرانسه دولت کشورش را با مظفرالدین شاه بیمار و بی پول، وارد گفتگو کرد و چنین شد که در سال ۱۹۰۰ انحصار امتیاز حفاری در سراسر ایران را برای مدت ۶۰ سال بفرانسه دادند و مورگان ۱۵ سال مدیر هیات فرانسه در ایران بود.
برنامه اصلی وی، شناخت آثار باستانی شوش بود و برای نائل شدن به اهداف خود، گروهی را که در مصر با او همکاری میکردند، به ایران آورد. اما بعلت اینکه در معرض سوءظن دزدی قرار گرفت، در اکتبر ۱۹۱۲، از نمایندگی هیات فرانسه در ایران استعفا داد. لیکن همکاران او، همچون ونسان شیل و رولاند دومکنم کارهای او را ادامه دادند. در سال ۱۹۲۷، رضاشاه این امتیاز را لغو مشروط کرد، یعنی انحصار حفاری از فرانسویها گرفته نشد ولی حوزه کار آنها به شوش محدود گردید و دولت ایران قبول کرد که یک موزه و یک کتابخانه در تهران دایر کند و ریاست آن بمدت ۵ سال با یک فرانسوی باشد. طبق این قرارداد، آندره گدار، معمار فرانسوی راهی ایران شد.
آندره گدار که آشنایی نسبتا کاملی با هنرهای اسلامی داشت از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۶۰ در ایران مسئولیت مستقیم اداره باستانشناسی را به عهده داشت. برای شناخت گدار و تحقیقات باستانشناسی وی خوانندگان علاقمند را به کتاب رشید کیخسروی با عنوان: «دوران بی خبری یا غارت آثار فرهنگی ایرانیان» ارجاع میدهیم. این کتاب نشان میدهد که چگونه آندره گدار و همکارانش گنجینه زیویه سقز را به غارت بردند و مردم این روستا را نیز به دزدی متهم کردند!!
شایان ذکر است که در سال ۱۹۵۸ موزه لوور پاریس مجموعهای از مفرغهای لرستان را که بیش از ۵۰۰ قطعه است و به ژاک کوآفارد (Jacques Coiffard) سفیر فرانسه در تهران، تعلق داشته است، خریداری کرد و در یکی از تالارهای موزه به نمایش گذاشت. اما بانگی از کسی بلند نشد و کسی نپرسید از کجا و چگونه سفیر کبیر مفرغهای لرستان را بدست آورده است؟
لوراگوران (A. Leroi-Gourhan) مردمشناس فرانسوی درباره علم باستانشناسی میگوید: «اگر حفاری نوعی جراحی باشد، پس باید در روش کار خود از آن علم نکتهها بیاموزیم، این جراح است که سررشته کارها را در دست دارد نه پرستار، پس به تعداد حفاریهایی که میشود باید متخصص کارآزموده حفاری در اختیار داشت.» متاسفانه در مورد ایران به جای جراح، مشتی غارتگر بنام شرقشناس و باستانشناس وارد کار پژوهش شدهاند که هنوز هم این وضع کمابیش ادامه دارد!!
گرچه در دهه ۱۹۷۰ میلادی به دلیل بالا رفتن قیمت نفت عدهای از سرمایهداران رژیم گذشته دچار تب عتیقه جمع کنی شدند، و گرچه برخی از نشانههای فرهنگ و تمدن ایران به کشور بازگردانده شد، اما آن حرکت یک تب تند بود که زود به عرق نشست. اما در همان دوران چند اقدام مفید انجام شد، از جمله با خرید مجموعه «محبوبیان» به مبلغ دو میلیون دلار موزه رضاعباسی شکل گرفت و یا با خرید مجموعه های خصوصی دیگری موزه نگارستان برپا شد.
در هر حال، ایرانیها فقط در صورتی ابعاد غارت میراثهای هنری، فرهنگی و مدنی کشور خود بوسیله فرنگیان را درک میکنند که امکان داشته باشند در موزههای اروپا و امریکا گردش کنند، یا امکان یابند فهرستی از این آثار را که در مجموعههای خصوصی نگهداری میشود تهیه کنند تا بدانند غربی جماعت با میراثهای فرهنگی ما چه کردهاند؟
منابع:
۱- رشید کیخسروی: دوران بی خبری یا غارت آثار فرهنگی ایرانیان، ناشر نویسنده، تهران ۱۳۶۳، ۲۵۲ ص.
۲- ایرج وامقی: گنجینه غارت شده، مجله نشر دانش سال پنجم، شماره ۵، سال ۱۳۶۴، صص ۳۸-۲۷.
۳- اکبر تجویدی: بررسی نمایشگاهی از مفرغ های لرستان در موزه لوور، مجله هنر و مردم شماره ۵۷-۵۶، سال ۱۳۶۷، صص ۱۸-۱۱.
۴- علی اکبر علایی: اشیاء مفرغیلرستان، مجله هنر و مردم، شماره ۴۶-۴۵، سال ۱۳۴۵، صص ۴۶-۲۸.
5- Pierre Amiet: Suse 6000 ans d'histoire, Paris, R.M.N. 1988.
6- Dieulafoy (J): A Suse, Journal des Fouilles (1884-1886) Paris, Phébus, 1990.
7- Morgan (J. De): Histrie et travaux de la Délégakon eu Perses 1897-1905, Paris Ernest - Leroux 1905.
8- Morgan (J. De): Mémoires, Publiépar A. Jaunay, l'Hermattan, Paris 1997.