داستان ایرانی
قصّههای شیرین ایرانی مرزباننامه - مار هفت رنگ
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 02 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5481
مار روزها از لانهاش بیرون میرفت. این طرف و آن طرف میچرخید، شکاری گیر میآورد و میخورد. بعد گشتی میزد. خسته که میشد، برمیگشت لانهاش. گرد میشد. گوله میشد. سرش را میگذاشت روی دُمش. چشمهایش را میبست.
داستان کوتاه - چرا زنها میگریند؟
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 02 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4051
پسرک مادرش را در حال گریه دید. با پاهای کوچکش دوان دوان نزد او رفت و علت گریستنش را جویا شد. مادر جواب داد: عزیزم من برای اینکه یک زن هستم گریه میکنم.
وقتی لقمان پسرش را نصیحت میکند
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 27 خرداد 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4227
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند میدهم که کامروا شوی.
داستان کوتاه - محبت کجاست؟
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 22 خرداد 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5259
شب از نیمه گذشته بود. پرستار به مرد جوانی که آن طرف تخت ایستاده بود و با نگرانی چشم به پیر مرد بیمار دوخته بود نگاهی انداخت.
حکایات مثنوی به نثر - 2
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 09 خرداد 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 10653
موشی، مهار شتری را به شوخی به دندان گرفت و به راه افتاد. شتر هم به شوخی به دنبال موش روان شد و با خود گفت: بگذار تا این حیوانک لحظهای خوش باشد، موش مهار را میکشید و شتر میآمد. موش مغرور شد و با خود گفت: من پهلوانِ بزرگی هستم و شتر با این عظمت را میکشم. رفتند تا به کنار رودخانهای رسیدند، پر آب، که شیر و گرگ از آن نمیتوانستند عبور کنند.
داستانی از ادبیات فارسی - مهر و ماه - شیخ مولانا جمالی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 09 خرداد 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6291
زمانی در زاگادهم زندگی می كردم، روزی به ناگاه شوق زیارت خانه خدا و مزار متبرك حضرت پیغمبر اكرم در دلم افتاد، و چنان بی تاب گشتم كه روزی چند از آن پس قدم در راه آن مقصد شریف نهادم.